آمدن افراسیاب به نزدیک پدر خود


Episode Artwork
1.0x
0% played 00:00 00:00
May 06 2022 7 mins   8
افراسیاب که از رود گذشته بود به سمت توران زمین راهی گشت. یک هفته در راه بود تا نزد پدر خود پشنگ رسید با سپری شکسته و سلاحی گسسته مقابل پشنگ ظاهر شد.

افراسیاب گفت: ما در این جهان نفرین شده ایم و هر زمان از تخم ایرج، پهلوانی در مقابل ما سبز می شود قباد با تاج ایران زمین پدیدار گشت. از آن سوی سواری به میدان آمد که از نژاد سام و پسر زال بود، در میدان نبرد چون نهنگ خشمگین بود با گرز و با تیغ چنان لشکر ما را تارومار کرد که همه در شگفتی مانده بودند تا درفش مرا دید به سوی من تاخت چنان مرا از زمین بلند کرد که احساس کردم پشه از من سنگین تر است، کمربندم پاره گشت و از دست او زیر سم اسبان افتادم.
من تاکنون چنین دلاوری ندیده ام سرداران جنگی همه یک صدا آمدند تا مرا از دست او نجات دادند. از زور بازوی من آگاهی، اما من در برابر او هیچ نیستم در آفرینش او در شگفتم اگر سام چنین پهلوانی داشت از تورانیان کسی نمانده بود. در سپاه تو دلاوری نیست که یارای مقابله با من را داشته باشد و من در برابر او توان مبارزه ندارم. فریدون ایران زمین را به ایرج و نوادگانش بخشید و همین سرزمینی که از توران برای ما باقی مانده است ما را بس است و اگر چنین نکنیم زندگی را بر خود سخت کرده ایم.
خزروان در برابر زال شکست خورد شماساس که پناه لشکر توران بود کشته شد، قلون دلاور به دست رستم کشته شد. اکنون ای شهریار جهان از گذشته هیچ یاد مکن و دست آشتی به سوی کیقباد دراز کن اگر سپاهی فراهم کنی که چهار سوی زمین را فراگیرد در برابر رستم توان نبرد ندارد و از سوی دیگر قارن رزمجوست که تاکنون کسی شکست او را به یاد ندارد و دیگر کشواد و مهراب هستند که مقابله با آن ها کاری بس دشوار است.