Jan 27 2025 73 mins 38
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و سوم تفسیر سوره مبارکه نور
آیت الله بروجردی؛ پاسدار زبان پارسی
یکی از اتفاقاتی که در تقریباً صد سال پیش افتاد، حالا هشتاد نود سال پیش، هم در ترکیه و آذربایجان و اینها، هم در ایران که من به جد توصیه میکنم (مطالعه کنید)، این بود که خط ترکها عوض شد. آتاتورک آمد و در یک توطئهی انگلیسیها خطشان عوض شد. خطشان که عوض شد از تمام تراث فارسی و عربی اینها محروم شدند. اگر میبینید نسل جدید ترکیه و آذربایجان اینقدر بیبند و بار هستند، یک دلیلش این است که اینها خطشان عوض شد. دیگر نمیتوانند قرآن بخوانند. حتی شعرهای مثنوی را نمیتوانند بخوانند. من مشرف شده بودم استانبول یک موقعی، بعد آنجا از ما میخواستند که این در و دیوار را، اشعار فارسی بود، میخواستند که این در و دیوار را ما بخوانیم برایشان. خودشان نمیتوانستند بخوانیند. طی چند نسل به دلیل اینکه زبانشان عوض شد، خطشان عوض شد.
رضاخان از روی دست آتاتورک همین کار را میخواست بکند ولی با یک توطئهی شدید انگلیسی دیگر. اینها و یک سری روشنفکرنماهای نامآشنا هم در این زمینه آمدند در میدان. یک مرجع تقلید دلاور اینجا ظهور پیدا کرد به نام حضرت آیتالله العظمی بروجردی. آقای بروجردی عمامه زمین کوبید و گفت که تا من زندهام اجازه نمیدهم رسمالخط فارسی عوض بشود. این را یک ادیب نگفت، یک مرجع تقلید گفت که دیگر امثال رضاخان اینها مجبور شدند کوتاه بیایند. امروزه اگر ما قرآن را باز میکنیم، میتوانیم بخوانیم و حتی سعدی و حافظ را میتوانیم بخوانیم، صدقه سری امثال حضرت آیتالله العظمی بروجردی است. به این دقت بکنید و این تراث اینجوری که برای ما مانده، شما بروید ترکیه میفهمید، بروید آذربایجان میفهمید که میبینید که چرا آذربایجان بعضیها میگویند چرا یک کشور شیعی اینقدر بیبند و بار و اینقدر،نه بیدین، ضد دین است.
شما آذربایجان شوروی میدانید که با حجاب دانشگاه کسی حق ندارد برود. نه اینکه سکولار است، سکولار نیست. ضد دین است کاملاً. برای همین است که این مقدار در حقیقت کمک به جریان صهیونیست میکند، اینها را گاهی اوقات میروید میبینید ریشههای فرهنگی این مدلی دارد. یا ترکیه، وقتی شما نتوانی قرآن بخوانی، نتوانی مفاتیح بخوانی، مثل این میماند که طرف برود انگلیسی را یاد بگیرد، آن زبان را باید یاد بگیرد. نتوانی اینها را بخوانی، نتوانی مثنوی بخوانی، حافظ بخوانی، سعدی بخوانی، کلاً از تراث خودت جدا میشوی. دیگر از میراث خودت به لحاظ فرهنگی جدا میشوی. حالا من اینجا به همین بهانه خواندن سعدی را میخواستم عرض کنم که یکی از چیزهایی که واقعاً باید در دستور کار مطالعاتتان قرار بگیرد، غیر قرآن و این چیزها، از همین تراث ادبی ما است که به شدت پُر از حکمت است، پُر از حکمت. یک نمونهاش را من عرض میکنم برایتان. بوستان سعدی چهارهزار بیت است در ده فصل. فصل اولش است در عدل و تدبیر و رای. به دلیل اینکه خود جناب سعدی بورسیهی مدرسهی نظامیهی بغداد بوده است، خودش هم میگوید. میگوید: «مرا در نظامیه ادرار بود.» ادرار یعنی آن بورسیه بود. بورسیهی آنجا بود و آنجا بالاخره خواجه نظامالملک و کسانی که دستشان تو حاکمیت بود، این در حقیقت حکومتداری یاد گرفته بود آنجا.
این ده فصل، فصل اول که در عدل و تدبیر و رای است هزار بیت است. هزار بیت اول در عدل و تدبیر و رای است. من به مسئولین میگفتم که شما دو تا چیز باید بخوانید: یک، نامهی امیرالمؤمنین به مالک اشتر، نامهی پنجاه و سه، دو این هزار بیت را بخوانید. به قدری به جزئیات (شرح داده است) با طبقات مختلف چهجوری برخورد کنید، با دشمن چهجوری برخورد بکنید و همه اینها را به زبان شعر درآورده است. متأسفانه فارسی را ما در حقیقت به فنا داریم میدهیم و اصلاً تقریباً کسی بوستان و گلستان و غزلیات حافظ و داستانهای مثنوی و اینها را نمیخواند. صحیفهی سجادیه، اینها را نمیخواند. نهجالبلاغه هم نمیخواند. قرآن هم نمیخواند. آن موقع خب همین است. خب همه این فکر و فرهنگ ما در همینهاست. خب وقتی طرف نمیخواند، بعد میرود… میبینید که دشمن از یک به تعبیر حضرت آقا از یک جومونگ نداشتش برمیداردیک فیلمهایی درست میکند، در حلق ما فرو میکند، آن موقع میبینید که این طرف، جوان ما اصلاً اهل اینکه بنشیند شعر بخواند، اینها را بخواند اینها نیست. بعدش هم میگوید وقت ندارم. بیخود کردی وقت نداری. چطور من وقت دارم؟ تو وقت نداری؟ تو کی هستی که وقت نداری؟ بعد میبینی ساعتها تو صفحات مجازی همینجوری رهاست. یعنی مشغول کاری هم نیست. دارد میبیند دیگر، ساعتها، دو ساعت، سه ساعت در همین صفحات مجازی است، این خوب استفاده نکردن همین دو سه ساعت همان مقداری است که بهجت از عمر انسان است و چقدر لطیف میکند انسان را اشعار. یعنی چون به نظم درآمده است، این قلب و روح انسان را به نظم میآورد خودش. یعنی همان معنا و مفهوم را به نظم در حقیقت میگوید و یکی از چیزهایی است که لازم است.
حالا هم ذکر خیری کردیم از آقای بروجردی که واقعاً الان ما حافظ، سعدی هم که میخوانیم صدقه سری آقای بروجردی و اینهاست. اگر نمیدانستید بدانید. قرآن و اینها هم که میخوانیم صدقه سری امثال آقای بروجردی است. وگرنه باید یک زبانی میرفتیم یاد میگرفتیم و اگر این اتفاق نمیافتاد، انقلاب اسلامی نبود. شک نکنید. چونکه شما وقتی از میراث جدا میشوید، اینجوری میشود. الان نسل ترکیهایها قدم به قدم، نسلی پس از نسلی هی به افتضاح میروند اینها. در آذربایجان شوروی هم همینجوری است. یکی از دلایلش تغییر در خط فارسی است. شادی روح مرحوم آیتالله بروجردی صلوات بفرستید.
ادامه تفسیر سوره مبارکه نور
صفحهی سیصد و پنجاه و چهار را بیاورید. «بسم الله الرحمن الرحیم. فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ* رِجَالࣱ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةࣱ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِۙ يَخَافُونَ يَوۡمࣰا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ* لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ* وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَعۡمَٰلُهُمۡ كَسَرَابِۭ بِقِيعَةࣲ يَحۡسَبُهُ ٱلظَّمۡـَٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمۡ يَجِدۡهُ شَيۡـࣰٔا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥۗ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ »
عرض کردیم این نوری که نورالانوار است و بقیه چیزها انوار هستند، این نور، نور قرآن میتواند باشد، چونکه آمده است در خود قرآن یکی از اوصاف قرآن را نور است دیگر. «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا» ما نور در حقیقت نازل کردیم. ائمه هم در همین به عنوان انسان کاملی که خود قرآن در معیت اینها هست، در حقیقت «أُنزِلَ مَعَهُۥ» است. چون بارها آیاتش را دیدیم. در حقیقت انسان کامل، قرآن در معیت انسان کامل است. نه انسان کامل در معیت قرآن. یعنی خود انسان کامل کسی است که قرآن در معیت اوست. از وجود او در حقیقت تراوش میکند. تراوشات وجود او است. این را بارها عرض کردیم. به جهت کلامی و عقیدتی به این معنا نیست که یک کسی به نام جبرئیل آمده است قرآن را برای پیغمبر آورده است. اگر این را قبول بکنید، معنیاش میشود چی؟ معنی این میشود که جبرئیل از پیغمبر بالاتر است. چونکه اینها که یعنی وحی دلیوری نیستند که مثلاً یک بستهی پستی را میدهد به این و میرود. اینجوری که نیست. او حقیقت آن قرآن را دارد منتقل میکند به پیغمبر. این که آن موقع شأن و جایگاه انسان کامل آنیست که در حقیقت«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» آدم دارد اسماء را تعلیم گرفته است از خدا و به ملائکه تعلیم میدهد و آنها مسجود مَلَک هستند. این اقتضائش، جمعبندیش اینجوری در میآید که ملائکه شبیه قوای پیغمبر عمل میکنند. مثل قوای خودتان. مثلاً الان قوهی تخیل شما همینجوری عمل میکند. یک مفهومی را از خودتان میگیرد و تبدیل میکند به شکل، باز دوباره تحویل خودتان میدهد. از یک مرتبهای میگیرد و یک مرتبهی دیگر (میدهد). اینجا شما احتیاج دارید به یک قوه به نام قوهی خیال. الان کسانی که هنرمندند و کسانی که شاعرند، معماران و اینها یعنی کلاً هنرمندی، شما بهشان مفهوم میدهید. یعنی میگویید که من میخواهم که یک خانهای باشد که مرکزیت خانواده اینجوری باشد، اینجوری باشد، آنجوری باشد، یک چیزهایی میگویید. یا مثلاً به یک مهندس معمار میگویید که من میخواهم یک مدرسهی طلبگی داشته باشم، این مقدار حجره داشته باشد، این مقدار فلان، همه اینها، شروع میکند این مفهوم را تبدیل میکند به یک صورت. بعد این را تحویل میدهد. این شبیه قوهی خیال دارد عمل میکند. به این میگویند قوهی خیال.
بعضیها هی میگویند که مَلَک بالاتر است یا انسان کامل بالاتر است؟ قطعاً انسان کامل بالاتر از مَلَک است و اصلاً مسجود مَلَک است. جمعش به این است که قوای انسان کامل است. همه عالم قوای انسان کامل است و لذا از یک جا میدهد، از یک جای دیگر تحویل میگیرد. مثل کاری که قوهی خود شما انجام میدهد. کاری که قوهی آن انجام میدهد، از خودتان تحویل میگیرید، به خودتان تحویل میدهید. منتها از شما یک چیزی تحویل میگیرد، به خودتان یک چیز دیگر تحویل میدهد. اینجاست که در حقیقت قرآن «أَنزَلَ مَعَهُ» قرآن در معیت پیغمبر است. نه پیغمبر در معیت قرآن. یعنی محور خود پیغمبر است و قرآن جزو منشآت او است. منشآت او به این معنا نیست که مثلاً یک چیزی به ذهنش رسیده است. اینی که یک بنده خدایی کتاب نوشت «بسط تجربهی نبوی» ندانسته و نجویده بحث را یک کاری کرد انگار مثلاً فرض بفرمایید که به ذهنش رسید مثلاً پیغمبر یک همچین چیزی. این بله، تا یک حدی برای همه هست این تجربه. این تجربه مراتب خیلی پایینش برای هر کسی میتواند باشد. یک سری الهامات و وحیهایی به او میشود که ما عرض کردیم چه وحی مَلَکی یا وحی شیطانی به آدم میشود. قرآن هم این را صحه گذاشته که: « إِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡ ». یک موقع انسان مورد وحی قرار میگیرد از طرف شیطان. یک مقداری تناسبش یک جوری شده، وحی را میگیرد. شیطان بر او وحی میکند و آن موقع بهش یک معنایی وحی میشود، اگر اهل قلم باشد، شروع میکند به قلم کردن اینها. مینویسند. حالا علوم اجتماعی میشود، بحث سیاسی میشود، هر چیز دیگری میشود. یک متن ادبی میشود. هر چیزی میتواند باشد. این محصول وحی است و وحیی که شیطان به او کرده است.
میتواند مَلَک وحی بکند به طرف که در حقیقت این در شرایطی قرار میگیرد که موجش تنظیم میشود ملک به او وحی میکند. وقتی وحی کرد، باز میبیند شروع میکند به نوشتن آن موقع «وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ يَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَٱلَّذِي خَبُثَ لَا يَخۡرُجُ إِلَّا نَكِدࣰاۚ» به. از بی ارزش آن موقع فقط بیارزش میآید بیرون. از آن آدم باارزش حرف باارزش بیرون میآید. حالا چه میشود که مورد وحی قرار میگیریم؟ میرویم جلوتر بهتان میگویم. این هم که دارید میگویید «رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيࣰا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ» من دارم میشنوم. من دارم شعور عالم را میبینم. من دارم میشنوم که منادی دارد ندا میدهد به ایمان «أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فَـَٔامَنَّاۚ» من دارم میشنوم و ایمان میآوردم. دل تثبیتشدهای طرف پیدا کرده به واسطهی این وحیهایی که بهش انجام شده است و اصلاً در معرض وحیهای شیطانی بعضی وقتها اگر خیلی مدلهای پیشرفته باشد، اصلاً قرار نمیگیرد. این همان چیزی است که ما تحت عنوان عباد مخلص ازش یاد کردیم. سورهی مبارکهی یوسف هم آن کسانی که بودند آنجا، مفصل آن بحث را توضیحش را عرض کردیم که یادتان است؟ نبودید؟ سورهی یوسف بیاوید.
زیبایی های سوره مبارکه یوسف
سورهی یوسف پُر از زیبایی حضرت یوسف است و این که حالا هی گیر دادهاند شکل حضرت یوسف زیبا بوده است، اصلاً قرآن این را نمیگوید. نه اینکه نبوده، بوده است. در روایت هم هست ولی اصلاً چیز مهمی نیست. واقعاً چیز مهمی نیست. برای خدا چیز مهمی نیست. حالا مگر چقدر یک نفر میتواند خوشگل باشد؟ تهش میشوی مثل من دیگر. اعتماد به سقف. نه واقعاً. کلاً چقدر مگر میشود خوشگل بشود تو این دنیا؟ یک حدی دارد دیگر زیبایی. ببینید در آن جایی که بحثهای منشوری سورهی مبارکهی یوسف، آیهی بیست و چهار، صفحهی 238، میگوید «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ» همتی کرد زلیخا به یوسف و یوسف به زلیخا همت میکرد اگر برهان رب نرسیده بود. برهان رب یعنی همه این شهودهایی که شخص میکند. تلنگرهایی که شخص میخورد. یکهویی جلویش را میگیرند. یکهویی یک چیزی میافتد در قلبش و اساساً یک کاری میکنند که به آن سمت اصلاً حرکت نمیکند. حالا من این را یک مقدار توضیحش را تو همان آیه که مدنظرم است عرض میکنم. بعد میگوید حالا اینهایی که مثلاً اینجوری روایات ذیلش است،روایات بیخودی است اینها. که مثلاً حضرت یوسف هم گفت خب الحمدلله آمد شروع بکند و از آنور در زاویهی آن اتاق مثلاً حضرت یعقوب را دید که گفت یوسف بابا این کار را نکنی ها. حضرت یعقوب را نگاه کرد و این کار را نکرد.
این رویت برهان، این برهانی است که روایت میشود. نه، برهان آورد مثلاً بنشیند مثلاً با خودش یک دلیل عقلی بیاورد. نه، اینها همان شهودهایی است که شخص میکند و خیلی وقتها ماها را اساساً به دلایلی نمیگذارند کسی که خودش خیلی این نکته برایش مهم است که خط قرمزهای خدا را مراعات بکند، این برایش مهم است. وقتی که برایش مهم است، خدا چه کارهایی با او میکند که هم یک موقعی خط قرمزهایی برای او مطرح بشود، اساساً از دل و فکر و چشم همه خط قرمزها را برمیدارد، میبرد. یعنی یک شهودی دست میدهد و اساساً بیاعتنا از کنار آن رد میشود. ببینید ما تنها نیستیم. ما بیکس نیستیم. این نکتهی مهمی است. ما امام زمان داریم. ما امام حسین داریم. من یک موقعی از قول آقای جاودان گفتم خدمتتان که آقای جاودان گفتند آقای حقشناس یک موقعی چشم برزخیشان در همین خیابان مولوی باز شد. دیدند شیطان چه میکند با این. در همان زمان شاه و بیبندوباریهای آن موقع. بعد میگفتند یک جوانی را دیدم. نگاهش که افتاد به چیزی، یکهویی گفت «یا حسین.» سرش را انداخت پایین.میگفت یک گلوله مثل توپ مثلاً چیز شد، رها شد از این، خورد به یک عالمه از شیاطین و درب و داغان کرد. ببینید این که بعضیها خودشان را بیدفاع احساس میکنند که در مقابل جریان شیاطین درون… حمام جنیان (؟21:30) که خود سورهی جن گفته است «و وَأَنَّا مِنَّا ٱلۡمُسۡلِمُونَ وَمِنَّا ٱلۡقَٰسِطُونَ» ما یکسریمان خوبیم، یکسریمان بد. یک سری جن بد ما داریم الان. خوب هستند اینها. اینها هستند، وسوسه میکنند آدم را، به خصوص در معرض این وساوس کسی قرار بگیرد جدی، حمله میکنند. قرآن دارد «نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنࣰا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينࣱ» میایند دو طرف قرار میگیرند و هی دوره اش میکنند به عبارتی.
ولی این را داریم که «إِذَا مَسَّهُمۡ طَـٰٓئِفࣱ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ» جریان شیاطین در مؤمن اینجوری میشود، بیاید یکهو مثل اینکه برق بگیردش، «تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ» یکهو چشمش باز میشود. یعنی برای او نقش مثبت هم بازی میکنند شیاطین. ولی بدانید دور و بر ما پُر از شیاطین اِنس و جن و همه این چیزها است و همه هم دارند وحی میکنند. گفتم مثل اینکه تو اینجا پُر از موج و نت و فلان و همه چیز است. هر چی دلت بخواهد هست. منتها بستگی دارد کدام موجدارد چهجوری میگیرد و همه اینها و شما متناسب با کدام فرکانس شدهای؟ وگرنه اینقدر پارازیت میاندازند همین ملائکه روی موج شیاطین اینقدر پارازیت میاندازند که اصلاً شنیده نمیشود. البته آن دارد یک چیزهایی میگوید ها، شنیده نمیشود. بعدش هم یواش یواش یک جوری میشود که خرخر میکند و بعدش هم اصلاً طرف موجش عوض میشود کلاً اصلاً نمیشنود. این منطقه که نمیشنود، میشود منطقهی مخلصین. ببینید برای همین است گفته «كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ» (نمیگوید: «لِنَصْرِفَه عَنْ سُوءٍ وَالْفَحْشَاءِ» این آیه را جدا کردید؟ نه، اصلاً سوء و فحشا دیگر به منطقهی او نمیرسد. مثل اینکه یک ماهواره را بخواهی با با ضد هوایی بزنی. اصلاً نمینشین. کسی پشت ضد هوایی که بزند. چون میداند که این به آن نمیرسد. به این میگویند آن مقامی که طرف مقام امن رسیده است. تا قبلش هی درگیر است دیگر. درگیر با این شبهه و شبهه و اینها. یواش یواش اصلاً شبهه بهش اثر نمیکند. حالا شما هر چی میخواهی بگو. «أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورࣲ مِّن رَّبِّهِ» این انقدر سینهگشادی پیدا کرده است برای اسلام، همینجوری دارد وحی الهی در سینه میآید و میرود. شما هی بگو نه اینجوری، اینجوری است. آنها فلان میگویند. کافی است بفهمد این راه خداست. دیگر بیمقاومت، بینق و ناله. کافی است بگویند این مسیر را خدا نیست یا بگویند این را امام زمان نمیپسندد. امام زمان نمیپسندد. خب معلوم است او هم نمیپسندد. حالا هرقدر پول (باشد).
یعنی یواش یواش این وساوس مالی اینجوری که آقا بیا اینقدر میلیارد بگیر که فلان کار خلاف را بکن. اصلاً میگوید برای چه اینقدر میلیارد بگیریم که فلان کار خلاف بکنیم؟ یعنی این چیزی که گواهی رشد آدم است، اگر به این نقطه برسد، رشد پیدا کرده است. ببینید سورهی حجرات،من دارم کد میدهم، بعد این کدها را بروید مراجعه کنید که چون بحث آن نیست عرض نمیکنم و نمیبینیم. و آن این است که دارند که حالا که «وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَ» یعنی ایمان محبوب میشود، آن طرف مکروه میشود. اصلاً طرف حال نمیکند با همچین چیزی. خب بعد میگوید که «أُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلرَّـٰشِدُونَ» رشد یعنی این. یعنی طرف وگرنه بچه است. به عبارتی هنوز تو عالم معنا بچه است. این کسی که در حقیقت یک چیزی مثلاً فرض کنید که یک خانهی آنچنانی میبیند، بعد خوشش میآید این را داشته باشد، این بچه است. خب یعنی هنوز به رشد نرسیده است که مثلاً هنوز میگویند (فلانی) اینقدر پول دارد مثلاً. اینقدر پول دارد مثلاً اینجوری (متعجب و پرحسرت) میشود. هنوز بچه است. آقا پولدار است، خب دارد. مثل اینکه است که بگویند اینقدر پهن دارد. ماشینش، فلان طور است، خب دارد دیگر. یعنی… یعنی احساس نمیکند که وای چه عشقی دارد میکند. اما مثلاً بگویند که اینقدر با خدا مأنوس است. آخ آخ کاش من اینقدر با خدا مانوس بودم. اینجوری میشود. یعنی اگر غبطه و حسرت هم در کارش است، به خاطر همین چیزها است. وگرنه اصلاً غبطه نمیخورد به این چیزها (امور دنیا). لذا میگوید: «كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» اینجوری که شد، شد عباد مخلص. عباد مخلص آنهایی هستند که اصلاً شیطان نمینشیند بزند. شیطان همچین کارهایی نمیکند با اینها. نه اینکه اینها کثیف نمیشوند. نه، کثیف میشوند. این مال زندگی دنیاست. کسی که همین الان هم در تهران راه برود، موهایش چرب میشود. آدم تمیزی هم که باشد موهایش چرب میشود. برای همین است در مورد پیغمبر در روایات هم است که من گاهی اوقات دلم ابری میشود. دلم میگیرد، حالت ابری میشود و استغفار میکنم. مال همین حالت است. نه اینکه خودشان را در معرض یک سری گناه میدانند یاا ینها یا گناهکارند، نعوذ بالله، اینها به خاطر اینها نیست.
معنای مفرد رفع
این نور قرآن و اهل بیت که در آنجا نورانیتشان واحد است با همدیگر، عرض کردیم این میآید در «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ». بحث رفع در قرآن تقریباً معادل فارسی را ما هم همینجوری استفاده بکنیم به معنی رفعت استفاده میکنیم. مثلا کسی که رفته است کوره را نمیگوییم رفعت پیدا کرد میگوییم رفت بالا. رفعت یک معنای معنوی است در قرآن. صفحهی 543 را بیاورید، صفحهی 20 را هم بیاورید. اول بیاورید 543. آیهی یازده «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ» ای مؤمنین وقتی به شما گفته شد در مجالس «تَفَسَّحُوا» شما در حقیقت وسعت بدهید، جا بدهید. «تَفَسَّحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ» خدا جا میدهد. این البته میتواند عبارت خیلی ساده هم جا دادن تو هیئتها و کلاس و اینها باشد. اما در سورهی مبارکهی مجادله اساساً معنی دیگری دارد. اینها را که از بسترش جدا میکنید، معنیاش تضعیف میشود. یک عدهای بودند کلاً کنار در حقیقت پیغمبر رفت و آمد میکردند و هی سلفی میگرفتند با پیغمبر، برای اینکه نشان بدهند خیلی نزدیکاند. هی میگفتند بله ما بودیم خدمت حضرت آقا، فلان. ما در خدمت حضرت آقا اینجوری بودیم و هی سلفی میگرفتند. به عبارتی دور پیغمبر یک جوری چیده بودند که کس دیگری نتواند بیاید که بتوانند «قَلَّبُواْ لَكَ ٱلۡأُمُورَ» بتوانند پروژهی نفوذ را رو پیغمبر اجرا بکنند.
میدانید که پروژهی نفوذ را پیغمبر میخواستند اجرا بکنند که اینها یک عدهای هستند که «قَلَّبُواْ لَكَ ٱلۡأُمُورَ» یعنی امور را منقلب میکنند. یعنی پروندهها را اینقدر بالا پایین میکنند که تو را نسبت به چیزی حساس کنند. یک موقع خود حضرت آقا فرمودند که من پروژهی نفوذی که میگویم، خودمم را دارم میگویم ها. این را بدانید که بحث نفوذ در سورهی مبارکهی احزاب و جاهای دیگر در درجهی اول روی کانون خود پیغمبر انجام میشود و از بیت پیغمبر انجام میشود. سورهی مبارکهی احزاب و تحریم و فلان و اینها اصلاً به خاطر همین است. بعد نفوذ در آنجا اینجوری نیست که مثلاً بگویند بیا آن گناه کبیره را مثلاً (انجام بده). هر کسی شأن خودش را دارد. به گناهی دعوت نمیکنند. راجع به یک نفر یک چیزی میگویند، بعد حساس میکنند. پرونده میبرند، پرونده میآورند، چه کار میکنند، گزارش تهیه میکنند، گزارش تهیه میکنند، حساس میکنند. من یک جایی در مسکو یک موقعی یک کاری داشتم میکردم. حالا گفتنی نیست. بعد یک موقع خدمت آقا رسیده بودم. ایشان گفتند آقا تو مسکو داری چه کار میکنی؟ بعد دیدم که چی کردند، یعنی یک عدهای کلاً کارشان خراب کردن آدمهاست انگار. خب حالا ایشان از من سؤال کردند، من هم جواب دادم. ولی کلاً این را بدانید که میشود روی مخ همه رفت. روی مخ پیغمبر هم میرفتند. هی گزارش میکردند، پرونده را عوض میکردند. چه کار میکردند، یک نفر دیگر را میگفتند. همین الان میدانم این کارها را میکنند یک عده. میگویند من میگویم تو هم بگو، تو هم بگو، اینجوری. بعد کار میکنند. میشود کار روی بیت. این چیز عجیبی نیست. بیت پیغمبر هم این کارها را میکرده است. یعنی دشمن این کارها را میکند. نفوذی این کارها را میکند که اطلاعات غلط بدهد از این طرف به آن طرف. حالا واقعاً آقا باهوش است ها! هم باهوش است، هم یک ویژگیای که حضرت آقا دارند، گزارش خوانند. متأسفانه بسیاری از مسئولین گزارشخوان نیستند. در سه لول گزارش میگیرند. گزارشهای صد صفحه ای، هفت صفحهای، دو صفحهای. بعد از افراد مختلف (تحقیق میکنند)، آمارهایی بهشان میدهند. برای همین این مسئولین میترسند جلوی آقا آمار (اشتباه) بدهند. چونکه بعداً آقا از کانالهای دیگر آمار میگیرند، بعداً حال اینها را میگیرند که این که گفتی اتاق فلان اینجوری نبود و از این موارد مشابه را زیاد دیدهایم. هم باهوشاند، هم مویدند و باتجربه هستند.
ولی میخواهم بگویم این کارها را میکنند. یک چیز طبیعی است که بعضیها فکر میکنند که نه، حتماً لابد، نه، اینجوری نیست حتماً لابد هم در این وسط نیست. روی بیت پیغمبر وقتی کار میکنند، حتماً روی بیت آقا هم کار میکنند و آخرش یک کاری میکنند بیت پیغمبر سوتی بدهد آخرش. یعنی به نتیجه هم میرسند. طرف می گوید نمیدانم چرا هر چه دزدی میشود من متهم میشوم؟ هردفعه از قضا (جنس دزدی) در خانهی ما هم پیدا میشود. یعنی نتیجه میگیرند در این داستان. اینجا نکتهاش این بوده استکه چون هی میخواستند خودشان را جزو خصیصین نشان بدهند، در یک لایه ای اجازه نمیدادند، این لایه را میبستند، این حلقه را، همین الان بسیاری از پیرمردهای انقلاب اسلامی همین کار را میکنند. یعنی یک حلقهای میزنند به صورتی که حلقهی بعد اصلاً نمیتواند نزدیک بشود. به سختی باید حلقهها را بشکند و نزدیک بشود که شما یک دید دیگری، یک نظر دیگری، یک فرایند دیگری را بتوانی جلو ببری، میبینی اینها در حلقههای بسته نگه میدارند و این کار، کار قدیمیهاست. یک کار قدیمی است. یعنی قدیمیهای انقلاب این کارها را میکنند.
اینجاست که میگویند آقا «تَفَسَّحُوا» جا بدهید به جوانها. جا بدهید. جا بدهید، خدا بهتان جا میدهد. نچسب به میز خدا بهت جا میدهد. خب یک جای دیگری میروی. در یک جای دیگری، در یک فعالیت دیگری. برو خاطراتت را ثبت و ضبط کن. (اما) جا نمیدهند. «وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا» وقتی هم که بهت میگویند آقا بلند شو، بلند شو. اگر میگویند فلان کار را بکن، بلند شو. «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» این رفعت را نگاه کنید. خدا مؤمنین را درجهً «وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» اینجا آن تمیزش افتاده است. افتاده یعنی به قرینه حذف شده است. یعنی «فَٱنشُزُواْ يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ» درجهً «وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ». خب این رفع درجه بالا رفتن در درجات، این به عنوان رفع ازش یاد میشود. حتی اگر با ادبیات قرآن آشنا باشید، صفحهی ۲0 را ببینید. این عبارت را من آن موقعی که بحث تغییر قبله و اینها را گفتم، آنجا گفتم ولی حتماً شما یادتان نیست. خودم هم یادم نیست. صفحهی ۱۲، آیهی 127. «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ» این که پایههای بیت را ابراهیم و اسماعیل آوردند بالا، بحث عملگی اینها نیست. یعنی گرچه ممکن است اینها عملگی کرده باشند. خیلیکعبه تا حالا بارها تخریب شده است. تخریب شده، تجدید بنا شده، فلان شده است و همه این چیزا. این است که ابراهیم و اسماعیل این کار را کردند، حالا با تقدمی که ابراهیم دارد بعد اسماعیل را آن آخر میگوید. این صرف فعلگی اینها نبوده است در این قضیه. گرچه اینها این فعلگی را هم کردند ولی فعلگی خیلی مهم نیست. با عنوان رفع آمده است.
ببینید این فونداسیون را بالا آوردن، من بارها سر بحث اقامه این نکته را گفتم که پروژهی حضرت ابراهیم بود. پروژهی حضرت ابراهیم اقامه بوده، نه شریعت. کسانی که حافظ الشریعتند پروژهشان نوحی است به عبارتی. این فعل در حال و هوای نوح است. در صورتی که بعداً حضرت ابراهیم آمد، پروژه اقامت و بالا آوردن و این ماشین را راه انداختن و همه اینها شد. بله، حافظ الشریعه است منتها برای اقامه. آن کسی که حفظ شریعت میکند، مثلاً شما یک انجمن حجتیه حفظ شریعت بکند. خیلی مراقبتر از حتی خیلیهای دیگر. حافظ شریعت هستند به عبارتی. ولی میبینید که کاملاً در یک قطب دیگری میایستند که آن سمت دوقطبی واقعی است. دوقطبی واقعی این است: «مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» این دوقطبی واقعی است. هر دوقطبی دیگری جعلی است. باید خودش را در این دوقطبی تعریف کند، هر دوقطبی دیگری. یعنی شما چه کرد و بلوچ و نمیدانم فلان و ایرانی و افغانی و اروپایی و اینها، همه اینها «لِتَعَارَفُوٓاْۚ» است. «يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرࣲ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبࣰا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ»خب اینها «لِتَعَارَفُوٓاْۚ»هستند. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» خب این اتقاکم چیست؟ این باید در دوقطبی قرار بگیرد. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» لذا یک شیعهای ما داریم این کلاً در بغل انگلیسیهاست. این اصلاً با ما نیست اصلاً. یک سنی داریم مال غزه است، دارد پدر مادر این صهیونیستها در می آورد. این با ما است. این در این دوقطبی قرار میگیرد. اینی که گفتند در سمت درست تاریخ قرار گرفتن این یعنی دقیقاً در سمت درست این دوقطبیها قرار گرفتن. ما شیعه داریم به شدت حافظ الشریعت است ولی در آن سمت دوقطبی است، او اصلا با ما نیست. سنی داریم در این سمت دوقطبی است، او با ما است.
دوقطبی های حقیقی
من با طلبههای درس خارج این بحث ولایت میکردم. اساساً شیعه بودن با ولایت بودن یک معنای متفاوتی دارد. من یک موقعی راجع به بحث شیعهی معارفی با شما صحبت کردم که از زمان امام مجتبی به بعد یک جریانی درست شد به اسم شیعهی معارفی که اگر یک تعدادی معارف داشته باشی، اسمت شیعه است. معارف شد بیشتر. در صورتی که شیعه از زمان پیغمبر، از زمان امیرالمؤمنین کادری بود. یعنی به عبارتی رفته بود تو سایت شیعه دات کام ثبت نام کرده بود، مسئولیت پذیرفته بود، کارتش را داشت، میرفت اقداماتش میکرد. اسم این شیعه بود. غیر این اسمش مُحِب بود. حتی تو زمان امام رضا هم همینجوری بود. اگر شیعهای در حقیقت برود در بغلقبلهی آمالش، مثلاً فرض کنید که اصلاً دنبال این معنا نیست که حالا فرض کنید اسرائیل چه کار کرده و آمریکا چطور است اصلاً شیعه نیست. یا با یک (تعبیری) شیعهی معارفی است یا به تعبیری مُحِب است بیشتر، شیعه محسوب نمیشود. اگر رفت آن طرف که حتی دیگه اصلاً تو این دوقطبی اصلاً آن سمت دوقطبی ایستاده است. این دوقطبیها هم حالت طیف دارند. غیر «مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» همه دوقطبیها دوقطبی جعلی است. ولو شیعه و سنی. ولو شیعه، سنی. اگر شیعه است، آن طرف است آن طرف دوقطبی است. اگر سنی است این طرف است در این سمت با ما است. سمت درست تاریخ ایستاده است.
من نمیخواهم نقش معارف را بیجا و بیمورد القاء بکنم ولی این دوقطبیها،آن معارف قرار بوده است زمینهای بشود برای اقامه. این نکته چیزی است که به شدت بچه هیئتی ما لازم دارند این حرف را. میآورند این بحث را در ساقهها طرح میکنند. در صورتی که این بحث برای تنهی درخت است، برای ساقههای درخت نیست که بحثش مفصل است. در این بحث قرآنیاش خیلی متفاوت با غیر قرآنیاش است. این بحث ولایت باید قرآنی طرح بشود. حتی به یک نوعی از پلورالیزم میکشد به پلورالیزمی که من گفتم، نه آن پلورالیزم. پلورالیزم چه؟ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ.....» تو سنی هستی، این طرف ایستادهای، «أَشِدَّاءُ ....» تو اهل نجات هستی. بعضیها میگویند یحیی سنوار تو را خدا (میبرد جهنم). نه، یحیی سنوار میبرد جهنم، تو گاو را میبرد بهشت. خیلی بعضیها پُر توقع هستند. ما که مثلاً آن یمنی که زیدی و فلان و اینها را میبرد جهنم، تویی که همینجوری داری برای خودت میروی و میآیی و صرفاً یک اعتقادیمثلاً راجع به اینکه مثلاً ما چند تا امام داریم؟ دوازده تا امام داریم، تازه میگویی بشمار، نمیتوانی بشماری و تو را به خاطر همین میبرند بهشت. یک انصافی هم بده. یعنی خودت را یک لحظه جای خدا بگذار اگر میتوانی. اگر احساس میکنی که یعنی چه؟ آن ایستاده دارد با دشمن اسلام و انسانیت میجنگد، این طرف است، میرود جهنم، اما تو که هیچ کاری نمیکنی (بروی بهشت؟) گفته بودند تو ائمه را میشناسی؟ گفت آره. گفتم بگو ببینم. گفت نه، ببینم میشناسم. در این حدی بعد تو میروی بهشت؟
کجا بودیم؟ «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا» از روی فونداسیون آورد بالا. فعلگی نه فقط. یک چیزهایی فونداسیون، یک موقع اقامه میخواهد بشود یک اتفاقی. ماشین را برداشت آورد بیرون. این کار را ابراهیم کرد، انداختش تو جاده. برای همین فرهنگ ما اقامهی نماز، نه نماز خواندن. برای همین شما در شهادت امام حسین میگویید که «أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ» تو اقامه کردی نماز را. این که شما میبینید که گفتند «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ» اینها اگر کار بیفتد دستشان «أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَر» این کارها را اقامه میکنند. بعد میبینید مسجد آنجا اقامه میشود. آنجا فرهنگ کمک اقامه میشود. فرهنگ زکات اقامه میشود و برای این هنجارسازی میکنند که میشود «وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ». یک بار گفتم این دو تا، دو تا است. این چهارتا نیست، این دو تا، دو تا است. دو تایش اصل است، دو تایش فرهنگسازی این دو تا است.
معنای مفرد بیوت
عنوان رفع یک همچین عنوانی است خلاصه. من دیگر یک خرده جر بزنم و رج بزنم، سریعتر از این آیات بتوانیم عبور کنیم. ببینید برگردید سورهی مبارکهی نور. «فِي بُيُوتٍ» بیوت هم در قرآن معنیاش این است. ببینید ما درست است بیت به معنای خانه داریم. منتها خانه با یک مفهوم دیگری همراه است. مثلاً شما مثلاً هتل را نمیگویید خانه. هتل یک جایی است محل اقامت است بیشتر. به این عنوان ازش (یاد میشود). معنی خانه معنی است که با خانواده همراه است. با یک پدیدهای به نام زوجیت و خانواده همراه است که یکی از بحثهای جدیای که دشمن به شدت با آن میجنگد، در سورهی بقره هست آیاتش هم مفصل در همین سورهی نور عرض کردم. اینها کسانی هستند که «يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» اولین کارهایی که میکنند، به جنگ خانواده میروند. الان شما همین که در خود غرب پُر شده است، به نام سینگل پرنتس، سینگل پرنتس را بعضیها فکر میکنند یعنی مثلاً، چون ترجمه را تقریباً، میگویند تکوالدی و تکوالدی یعنی طلاق گرفتهاند و مثلاً الان با مامانش دارد زندگی میکند. نه اصلا تکوالد است. اینجوری طرف بابا دارد، مامان دارد، معلوم است بابایش کیست، ننهاش کیسن، حالا طلاق گرفتهاند، با مامانش زندگی میکند. سینگل پرنتس یعنی اینکه کلاً خانوادهای وجود ندارد. این معلوم نیست اصلاً باباش کیست و شدید هم هست در نظام غربی و نظامهای غرب به شدت زیاد است. مثلاً میگوید من سینگل پرنتسم. سینگل پرنتس هم یعنی بابا اصلاً معلوم نیست کیست! مامان یک نفر معلوم است کیست، بابایش (مشخص نیست). خلاصه اینجوری دارد زندگی میکند.یا مثلاً باباهه مثلاً یک نفری را برداشته آورده، دارد (بزرگ میکند). به این میگویند سینگل پرنتس. یعنی تکوالدی که ما در ذهنمان است که مثلاً طلاق گرفته است و فلان و اینها، اینجوری نیست. با رحم اجارهای است و چیزهایی است. مدلهای مختلف دارند ولی معنیاش این است که چیزی به نام خانواده دیگه وجود ندارد.
این نکتهای که خانواده را میزند دشمن و من اوایل سورهی نور هم عرض کردم هر جایی را که قرآن دست گذاشته روی این قضیه، از بحث حجاب و عفاف و حیا و فلان و همه اینها،نگاه نکن، چشمچرانی نکن، فرار نکن، ارتباط نامشروع نداشته باش، به خاطر نه دو تا تار مو فقط، به خاطر این است که خانواده مورد تهدید قرار میگیرد. به خاطر چیزی به نام خانواده که اساسش در بهشت اتفاق افتاد. یعنی حضرت حوا در بهشت در حقیقت پیوند خورد به حضرت آدم و عرض کردم هیچ موقع حضرت حوا نیست در قرآن به نام زوج حضرت آدم. یعنی تشکیل خانواده. بیت معنیاش این است در قرآن که شما را تبدیل میکند به نظام خانواده، والدین. از این نقطه میگیرد والدین را میبرد در یک رحم دیگری به نام رحمهای ولایی و توصیف یک والدین دیگری که «أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» میشود رحمهای ولایی و خانوادهی ولایی. یعنی این خانوادهی پایه، یک خانوادهی دیگری است که به آن میگویند رحم دینی. از رحم تینی میروید رحم دینی به عبارتی. برای همین است که در روایات داریم وقتی میگویند والدین یعنی ما. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» این احترام والدین سر جای خودش محفوظ است. ولی یک نکتهی دیگر هم دارد که کنار شرک بحث والدین را قید میکند. به خاطر اینکه میخواهد ترقی کند از این بیت به آن بیت. برای همین یک چیزی ما داریم به نام اهل البیت. شما اصلاً به این واژه دقت کنید. میگویند اهل البیت. چرا؟ چونکه اینها اهل آن بیت هستند. یک معنای معنوی دارد بیت. نمیگویم اصلاً معنای مادی ندارد، معنای مادی هم دارد.
شما همین آیهی اول سورهی طلاق را ببینید. این فراموش شده حکم خدا. صفحهی پانصد و پنجاه و هشت. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ» عده را نگه میدارند بعد از طلاق «وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ ۖ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ». ببینید خانم طلاق گرفته دیگر، درست است؟ ولی خدا نمیگذارد. میدانید که این دارد نقض میشود حکم صریح خداست که کسی هم به کسی نمیگوید. «لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ» زنی که طلاق گرفته است حق ندارد از آن خانه خارج بشود و آن خانه را میگوید خانهی خودش است«لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ» یعنی تو نمیتوانی خارج کنی از آن خانه، آن هم نمیتواند برود بیرون. باید این خانه (بماند) « ِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» مگر اینکه کار فحشا انجام داده باشد «وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ۚ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» کسی که حدود و خط قرمزهای خدا را رد کند (به خودش ظلم کرده است). بعضیها فکر میکنند خط قرمز خدا را رد میکنند به خدا لگد زدند. فکر میکنند اینجوری است. مثلاً الان حال خدا را گرفتند. خدا یک سری خط قرمز دارد بندهی خدا بالاخره نقض میشود دیگر بعضی وقتها این خط قرمزا. نه به خودش یعنی خط قرمزهای خودش است به عبارتی. حدود الله خط قرمزهای آدم است که اگر رد کند، «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ». «لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا» چه میدانی شاید بعد از این یک اتفاق خوبی افتاد. این خانم باید با حجاب در آن خانه باشد. حکمش هم همین است. بعد با کمترین شوخیشهرستانی این رجوع انجام میشود. یعنی لزومی ندارد بگوید رجوع کردم و فلان کردم. لازم نیست.همینجوری روسریاش را بکشد، تمام میشود. رجوع میشود. فکر کن یک خانم نامحرم در خانه بالاخره این اتفاق میافتد. «لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا».
اینجاها بیوت به معنای همین بیت چیزی که ما میگوییم است. یعنی معنی فقهی بیت است. منتهای مراتب از این معنی تجاوز میکند و بالا میرود و زمینه میشود پرش میکند به یک معنای دیگری به نام بیت معنوی که در آن والدین معنوی درست میشود، والدین دینی درست میشود در مقابل والدین تینی و از آن نقطه شروع میکنند و احترام والدین زمینهای است برای پیدایش یک والد دیگری و فهم والدین دیگری که در آن خانوادهی بزرگ اهل بیت با همدیگر جمع میشوند و آن موقع سلمان هم میشود «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ». اینجوری میشود. لذا معنای بیت یک معنای خیلی جدیتر از این چیزی است که ما در نظر میگیریم راجع به معنای بیت. بعدش دارد این را دیگر آیاتش زیاد است من بخواهم برایتان بخوانم که حتی «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا» همه اینها را حساس باشید. اینکه این بیت، نه اینکه این خانهی خشتی گلی، اولین بیت است. یک جایگاهی دارد قبله، امام همه اینها یک جایگاهی دارد که من بارها عرض کردم که قبله جهت نیست قبله جهتگیری است.قبله نوعی جهتگیری است. برای همین قبله را شما میخوانید، میبینید که شبیه آیات ولایت است. چرا اینجوری است؟ شبیه ولایت است؟ بخاطر اینکه قبله جهت نیست اصلاً. بله، شما باید اینوری بخوانید ولی معنیاش یک چیز دیگر است. مثل این میماند که من میخواهم با شما حرف بزنم، به صورت شما نگاه میکنم ولی من با صورت شما حرف نمیزنم، من با شما دارم حرف میزنم الان. این بیت، صاحب البیت دارد.
برای همین است که اصلاً در بحث حج شما بیایید سراغ قبله. آیه چیست؟ این است که «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا» یعنی بیایند حج که بیایند پیش تو نه اینکه بیایند پیش این که خشت و گل. «يَأْتُوكَ رِجَالًا» رجالا در مقابل نسائا نیست، اینجا یعنی پیاده. «يَأْتُوكَ رِجَالًا وَ عَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» بیایند که «تَهْوِي إِلَيْهِمْ» که هوای به سمت شما را پیدا کنند. که بیایند سراغ امام، دستورات از امام بگیرند. امام دیگر ارائه طریق نکنند. کسی که دستش را میگذارد در دست امام، امام کارش ارائه طریق نیست. این کار نشان است. امام کارش «ایصال الی المطلوب» است. اگر کسی دلش را بدهد به دل امام زمان، امام زمان ارائه طریق به او نمیکند. یعنی خیلی برود در کار امام زمان و با امام زمان ببند. امام زمان «أوحينا إليهم فعل الخيرت» وحی به فعل میکند، نه وحی به کار. ما یک وحی به کار داریم، یعنی وحی میکنیم فلان کار را بکن. یک وحی به فعل داریم، یعنی خود فعل وحی است. به عبارتی یعنی دست طرف را میگیرند، میاندازند در یک جایی. امام این کار را میکنند. امام این کار را نمیکند که بنشیند در اتاق فرمان بگوید خب برو آنور. این کار امام نیست، این کار من است. من مینشینم اینجا، میروم بالای منبر، میگویم برو اینور، برو آنور. امام که کارش این نیست که. امام نمینشیند در اتاق فرمان، میآید در میدان، دست طرف را میگیرد، بر میدارد، میبرد، میگذارد آن جایی که باید ببرد. یعنی میگیرد، میکشد، میبرد.
اگر مقاومت بکند که خب هیچی، میرود در فرایند ارائه طریق. اگر مقاومت نکند شخص، دیگر همینجوری میکشد، میبرد دیگر. میشود ولی اینجا. یعنی بغلش میکند و با سرعت پای امام میرود. بعدش هم این هم سرش را روی شانههای امام و دیگر به صحنهها نگاه نمیکند که داریم درست میرویم یا نه. امام یعنی همین دیگر. امام یعنی بزرگراه. این که دارد آن دو تا شهر که سوخته، آن دو تا « وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامࣲ مُّبِينࣲ».«لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ» یعنی سر راه بزرگراه مکه تا شام. امام این است. شما الان میخواهید بروید قم، نشان میزنید همینجوری میگوید بپیچ دست چپ واینها، میرسید به اول اتوبان دیگر خاموش میکنید. از کسی قرار نیست سؤال کنید دیگر. همینجوری گازش را میگیرید، میروی دیگر. معلوم است دیگر. این است دیگر. و آن ارائه طریق نیست. ایصال الی المطلوب است. کاری که امام میکنند.
لذا باید برسیم به آن بیت معنوی که این نور در آنجا آمده است. این نور در آنجا آمده که «أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُ» در آن بیت ذکر الهی میشود. این میآید تا بیت که میشود «نَوِّرُوا بُيُوتَكُمْ بِتِلاَوَةِ اَلْقُرْآنِ»؟ بله. «نَوِّرُوا بُيُوتَكُمْ بِتِلاَوَةِ اَلْقُرْآنِ» با تلاوت قرآن خانه خود را نورانی کنید. ما خانه را تبدیل کردهایم به هتل. خب یک جایی است که در آن غذا میخورند و میخوابند. یک این جور جایی است. در صورتی که در روایات ما هم داریم در همین آیات و آیات مشابه همین بحث است که شما گفتند شبیه یهودیان و نصارا و اینها نباشید که «صلّوا فی الکنائس و البیَع و عطّلوا بیوتَهم». که اینها خلاصه همه کارهایشان وعبادتهاشان را بردهاند در مساجدشان و کنیسهها و کلیساهایشان و فلان و اینها، خانه را تعطیل کردهاند. مفهوم خانه، روضهی خانگی، جلسهی قرآن خانگی، دور هم نشستن خانواده، دو خط قرآن خواندن، پدر صدای خود را به قرائت قرآن (بلند کند). نمیگویم یک جوری که منزجر کند، یک ترتیل بگذارد بخواند خودش.یک کمی خانه معطر از فضای قرآن بشود. بنشینند دور همدیگر، دو خط قرآن بخوانند. این مهم است. روضه، هنوز ما چیزهایی داریم.
این کارهایی که ما به عنوان بیک پروداکتها میکنیم، خانه را دارد از بین میبرد. مثلاً میگویند بریم مجلس، بریم مجلس. یعنی باید بریم یک جایی که هزار نفر، دوهزار نفر آدم است در آن. خب همین الان مثلاً یک شهری مثل دزفول، سه برابر آنچه که در مجلس است، شبهای قدر در خانهها است. یعنی ملت میدانند که آقا در این محل، فلان خانه شب قدر دارند، قرآن سر میگیرند، یک نفر صحبت میکند، قرآن میخوانند، فلان. یعنی بردن در خانهها. این کلاً فضاهای بزرگ خیلی عظیمی که ما درست میکنیم، یک مشکل اینجوری دارد. خانه دیگه به تعبیر روایت «وَ لاَ تَتَّخِذُوهَا قُبُوراً» خانه قبرستان است دیگر. یک جا میافتند مثل مرده مثلا میافتند در خانه. این هم که حتماً باید فلان آخوند بیاید تا من مجلسم بگیرد، اصلا این بحثها نیست. یک روضهی خانگی، اگر این احیا بشود، بسیار مهمتر از این است که یک مجلس ده هزار نفری بروید. این است که در محلهتان اگر بتوانید شب قدر برگزار کنید (مهم است). شب قدر را برگزار کنید بعدش هم بروید یک جای دیگر مثلاً. این اولی است از اینکه شما بروید مجلس آقای آیتالله فلان، این اولی است. میگویم سه برابر آنچه که تو مجالس و مساجد است، در خانهها، در محلات شب قدر برگزار میکنند و همه میدانند مثلاً امشب در خانهی فلانی در محلهی ما شب قدر است. هنوز ما شهرستانها اینجوری داریم.
خانه همان اولین معبدی است که در آن خانواده شکل میگیرد، بهشت شکل میگیرد و هر چیزی که خانواده را تقویت کند، آن اولی است. هر چیزی که خانواده را تقویت کند، آن اولی است. از این حالتهای خیلی بزرگ و عظیم و از این چیزها. در این خانه ببینید، اینجوری میشود آن موقع در این خانهها «يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» یاد خدا در این خانهها دارد میپیچد. «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ» اینها دارند شب و روز یاد خدا میکنند. البته خود شب و روز سر جای خودش مهم است. یعنی صبح که بیدار میشود یعنی « غُدُوِّ » و «الْآصَالِ» یعنی همان موقع نزدیکیهای خواب،مثلاً نزدیکیهای غروب و فلان و اینها. اینجاها خود این دو زمان و این دو جای خودش یک اهمیت جدی در همین دو زمان ما داریم. این آیات پایانی اعراف را بیاورید. حالا به این معنا نیست که مثلاً ذکر بگویید یک تسبیح بگیرید دستتان نه، بنشینید یک گوشهای یاد خدا، یاد مرگ بکنید، همین. بعضیها یک چیزی را خیلی انگار انقدر سخت و عجیب و غریب میکنند که دیگر نمیشود دیگر. طرف اسم بچهاش را گذاشته بود رستم، خودش میترسید صدایش بزند. بعضی وقتها ما همین کار را میکنیم. یعنی میگوییم این کار باید بکند، آنجوری بکند. میگوید اوووف! این دیگه کار خود آقای بهجت است. خب این یک کار ما نیست. نه، نشسته است یک گوشهای یاد خدا دارد میکند. این میشود که آدم بنشیند فکر بکند، راجع به مرگ فکر بکند، راجع به قیامتش فکر کند. همه اینها یاد خداست.
ببینید امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میگویند که « اِعلَمْ أنَّ الدنيا دارُ بَلِيَّةٍ لم يَفرُغْ صاحِبُها فيها قَطُّ ساعَةً إلاّ كانَت فَرغَتُهُ علَيهِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ» یک روزی است که اگر لحظهای کسی تو این دنیا از دست بدهد، آن دنیا میشود حسرت برایش که عجب کاش همین یک لحظه ما استفاده میکردیم. چونکه دارد به ابدیت پای همین سفره اش مینشیند. یک روزی است که انسان بابت هر کارهای چرت و پرتی، حالا کار گناه که هیچ، کارهای چرت و پرتی هم که میکند، همش «و انذرهم یوم الحسرة» یعنی همین است. خیلی وقتها این سیم وصل شدنها اصلاً احتیاجی به این ندارد که آدم حتماً مفاتیح را باز بکند و دعای کمیل را بردارد، بیاورد و نمیدانم چی. اصلاً لزومی ندارد اینها. بنشین یک گوشهای. ممکن است حتی خانواده هم هستند. یک لحظه سیم را عوض کن. یک درد و دلی با امام زمان. ما امام داریم. خودشان فرمودهاند« اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ». ما در حقیقت شما را فراموش نمیکنیم. ما همش شما یاد ما هستید. خب حالا همینجوری که نشسته است امامی که یاد او هست، دارد به او فکر میکند. ما به امام فکر بکنیم. امام حی که اینجا است و نگاه میکند به کار آدم، به حال آدم. میداند من چه میخواهم. حالا هر که، من که نمیتوانم. خیلی از چیزهایی که میخواهم بگویم به آدمها و توقع دارم. ولی اماممکه میتوانم بگویم. بگویم من مشکل فلان دارم. مشکل اخلاقی اینجوری دارم. خودم هم بدم میآید. امام خودت درستش کن. دیگر خودت درستش کن. برای همین است که یکی از توصیههای خیلی جدی امثال آقای جاودان و اینها میگویند بروید در حرمها، به مشهد بروید، نجف بروید، یک گوشهای بنشینید. به هیچ چیزی هم فکر نکنید، هیچی هم نخواهید. فقط نت را وصل کن، بگذار روی دانلود دیگر. بعد دیگه خودشان بلدند چه دانلود کنند رویت. خب وایستا آنجا مثلاً. ما یک موجود ضعیفی هستیم، مینشینیم وامام، امام ماست. همین اینجوری. این است که «يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ» منظور یک کار عجیب و غریبی نیست.
نگاه کنید آیهی 204 به بعد را ببینید. بعد «وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ» صفحهی 16، آیات پایانی سورهی اعراف. وقتی قرآن قرائت میشود «فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ» خوب گوش بده و «وَأَنصِتُواْ» أَنصِتُواْ به معنای این است که یک حرف جلوتر نداشته باش. انصات کردن به معنای خاموش شدن نیست. خاموشی ظاهری. این است که راجع به ملائکه داریم. «بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ* لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» همین را در، زیارت جامعه راجع به اهل البیت داریم. اینها قول سابق ندارند، نظر من ندارند. من نظرم اینجوری است. فارابی یک چیزی دارد، بعد از اینکه افتاد در کار غزالی و افتاد در کار عرفان، این را میگوید که من عهد کردم مناظره نکنم. من این را خیلی پسندیدم. اصلاً من هیچ موقع مناظره نمیکنم. مناظره یعنی اینکه من مهمتر از حق هستم. گاهی اوقات آدم میرود در مناظره، ببینید بالاخره مریدان هم از این طرف و آن طرف هستند و انسانی که مناظره میکند، نوعاً (میگوید)نظر من، نظر من این است که من نظرم چیست. خب نظر من فلان چیز است. لذا اینها قول سابق ندارند. یعنی حرف ندارد برای خودش که میخواهد حرفهایش را متوجه بشود ازقرآن در بیاورد. کلاً هیچی ندارد.
به تعبیر دعای کمیل آخرش است که: «أَرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ» من یعنی هیچی ندارم الا همین هیچی. دست خالی آمدهام مینشینم سر سفرهی قرآن بخورم. بعضیها غذای خودشان را میآورند سر سفرهی قرآن میخورند. نه، بیا سر سفرهی قرآن بگو که بهت تعارف کنند. دلت هم وصل کن به امام زمان، یک چیزی بگو بهت بدهند. این خودش یکی از بهترین راههای بحثهای تفسیری است. خودت از خودت ابداعات نکن که ابداع کنی، بعد بروی میبینی که مثلاً الان قرآن چی میگوید. انصات یعنی همین. اینی که در آن آیهی سورهی مبارکهی حجرات، همان موقعی که سورهی حجرات میگفتند این که میگوید «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ» ببینید این نیست کسی که صدایش را بیاورد پایینتر، مثلاً تن صدایش را بیاورد پایینتر. کسی است که قلب ممتحنه و تقوا دارد. نه، جلو پیغمبر صدایت را ببر. یکی تو، یکی من. نظر شما نظر من این است (نداریم). جلو پیغمبر صدایت را بیاور پایین. یعنی این حالتی که من قول سابق دارم، من هم نظر دارم، شما هم نظر بدهید. حالا بنشینیم با هم مناظره کنیم ببینیم نظر که بهتر است، این حالت، حالت خوبی نیست. انصات یعنی همین. خودت را خالی بکن، ببین چه میگویند. طرف هرکاری میکرد بچهاش را بخواباند، لالایی بخواند، «لالا لالا لالا» این بچه نمیخوابید، باز میگفت «لالا لالا لالا لالا لالا لالا». این بچه نمیخوابید. آخر گفت زر نزن، خودم میخوابم. یعنی اینکه به هر جهتبابا حرف نزن، ببینم چی میگوید. حرف نزن اینقدر. هی بخواهی جلوی حرف خدا حرف بزنی.
«لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ* وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا » خدا را درخودت اینجوری یاد «وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا» با حالت تضرع، «وَخِيفَةً» با حالت آهسته، «وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» اصلاً بدون حالت جهر. یعنی حرف بلند بلند «بالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» صبحگاهان، شبگاهان، فلان و اینها هم میتواند تداومی باشد ولی این دو بخش خودش مهم است. «وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ» که اگر این کار را نکنی جزو غافلین میشوی. یک دور آدم باید این گیجها را مجدد تنظیم بکند و فلان بکند. من از یک خلبانی بود، آورده بود در کاکپیت (پرسیدم در مورد) گیج، گفت ما یک دستگاهی داریم، هر چند وقت به چند وقت باید این گیجها را با آن گیج اصلی تنظیمش کنند. وگرنه گیجها خراب است. یعنی همینجور که کار میکنی، خراب میشود. یعنی اور حال میکنند این گیجها را درست میکنند دیگر. وگرنه هی استفاده میکنی به هر جهت شارژش تمام میشود. مثل این موبایلها باید بزنی به شارژ آخرش. بعد «إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ» این طور میشود عند ربک. آنجا «عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ» رزق است. «لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ» این میشود عبادت «وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ» اینها کسانیاند که اهل سجده و اهل تواضع و اهل فلان و اهل. این حالت که «يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ» این را حتماً باید داشته باشیم ما صبح هنگام و شب هنگام. صبح هنگام بیسیمت را وصل کن. من نمیگویم حتماً آلیاسین از اول تا آخر بخوان، دعای عهد را از اول بخوان. همین مضمونش را بخوان.
«اللّٰهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْها». حالا من با شما امام زمان پیمان میبندم. اگر هم مردم «فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی» حالا مضمونش را بگو. همینجوری بنشین یک گوشهای بگو من عهد میبندم که امروز کلاً با شما باشم و هی تجدید عهد بکن. از آنور میخواهی بخوابی بازهم همینجوری تجدید عهد کن. از سر قضیه سریع نگذر. یک آیتالکرسی بخوان. «فی نفسک» خیلی مهم است. «وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعࣰا» به حالت خاکساری، اگر اشکی درآن باشد که خب بهتر. این تضرع همیشه در خیلی از وقتها همراه با گریه کردن و اشک و اینهاست که اینها دیگر همینجوری است. این میشود انسان نورانی، خانه نورانی. بعد ما فکر میکنیم یک کار دیگری هم است میشود کرد. ببینید «أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ» این خیلی حرف مهمی است. هر چقدر میگذرد، آدم میبیند که این کسانی که از یک راههای دیگری میخواهند به اطمینان قلب و آرامش برسند، نمیشود. یک جغجغهای میشودچیزیش بکند. دیدهاید بچهها را که شیر میخواهند.مثلاً دادند دست بابا نمیداند چه کار بکند، هی پستونک میکند، حواس بچه را پرت میکند، باز دوباره بچه فریاد میزند. مخب این به خاطر چیست؟ این بچهها شیر میخواهند دیگر. بابا شما با جغجغه و پستونک و اینها همینجوری یک نیم ساعتی میتوانید بچه را سر کار بگذارید، ولی بچه شیر میخواهد دیگر. این دل فقط به یاد خدا آرام میگیرد و آرامش پیدا میکند. با خدا بودن تحمل سختیها را اینجوری میکند و همه اینها هی فکر میکنند نه، تو برو ورزش کن. ما مخالف ورزش نیستیم. میگوید نه، تو باید بروی زبانت را قوی کنی. طرف آمده بود میگفت به من گفتند تو باید بروی زبانت را قوی کنی. چه ربطی دارد؟ خب زبانت را قوی کن دیگر. چه ربطی به آرامش دارد؟ که آدم زبانش را قوی بکند. نمیدانم، برو ورزش کن، برو تو طبیعت و نمیدانم از این چیزها. اینها هم خوب است آدم برود تو طبیعت ولی «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» میدانید که این تقدیم (؟1:15:40) اصطلاحاً یعنی مفید حصر است. نه اینکه دل به یاد خدا آرام میگیرد. فقط دل به یاد خدا آرام میگیرد. فقط با یاد خدا این اتفاق می افتد. با قرآن، با خدا بودناین اتفاقات برای آدمها میافتد. بعد هی توصیههای فلان، مواد مخدر، فلان قرص، نمیدانم چه چه آرامبخش این است، اینجوری است و فلان. نه ما مخالف با قرصیم، نه با طبیعتیم، نه با زبانیم، نه با ژیمناستیکیم، نه با نمیدانم پیلاتس، هم این کارها خوب است، ولی دل به یاد اینها آرام نمیگیرد. لذا طرف میآید هی میگوید من این کار را کردم، نشد. آن کار را کردم، نشد. نشد. خوب نمیشود. معلوم است که نمیشود. ما را اینجوری نیافریده اند. ما را یک جوری آفریده که فقط با یاد خدا آرام بگیریم. اینجوری ما را آفریده اند.
جلسه چهل و سوم تفسیر سوره مبارکه نور
آیت الله بروجردی؛ پاسدار زبان پارسی
یکی از اتفاقاتی که در تقریباً صد سال پیش افتاد، حالا هشتاد نود سال پیش، هم در ترکیه و آذربایجان و اینها، هم در ایران که من به جد توصیه میکنم (مطالعه کنید)، این بود که خط ترکها عوض شد. آتاتورک آمد و در یک توطئهی انگلیسیها خطشان عوض شد. خطشان که عوض شد از تمام تراث فارسی و عربی اینها محروم شدند. اگر میبینید نسل جدید ترکیه و آذربایجان اینقدر بیبند و بار هستند، یک دلیلش این است که اینها خطشان عوض شد. دیگر نمیتوانند قرآن بخوانند. حتی شعرهای مثنوی را نمیتوانند بخوانند. من مشرف شده بودم استانبول یک موقعی، بعد آنجا از ما میخواستند که این در و دیوار را، اشعار فارسی بود، میخواستند که این در و دیوار را ما بخوانیم برایشان. خودشان نمیتوانستند بخوانیند. طی چند نسل به دلیل اینکه زبانشان عوض شد، خطشان عوض شد.
رضاخان از روی دست آتاتورک همین کار را میخواست بکند ولی با یک توطئهی شدید انگلیسی دیگر. اینها و یک سری روشنفکرنماهای نامآشنا هم در این زمینه آمدند در میدان. یک مرجع تقلید دلاور اینجا ظهور پیدا کرد به نام حضرت آیتالله العظمی بروجردی. آقای بروجردی عمامه زمین کوبید و گفت که تا من زندهام اجازه نمیدهم رسمالخط فارسی عوض بشود. این را یک ادیب نگفت، یک مرجع تقلید گفت که دیگر امثال رضاخان اینها مجبور شدند کوتاه بیایند. امروزه اگر ما قرآن را باز میکنیم، میتوانیم بخوانیم و حتی سعدی و حافظ را میتوانیم بخوانیم، صدقه سری امثال حضرت آیتالله العظمی بروجردی است. به این دقت بکنید و این تراث اینجوری که برای ما مانده، شما بروید ترکیه میفهمید، بروید آذربایجان میفهمید که میبینید که چرا آذربایجان بعضیها میگویند چرا یک کشور شیعی اینقدر بیبند و بار و اینقدر،نه بیدین، ضد دین است.
شما آذربایجان شوروی میدانید که با حجاب دانشگاه کسی حق ندارد برود. نه اینکه سکولار است، سکولار نیست. ضد دین است کاملاً. برای همین است که این مقدار در حقیقت کمک به جریان صهیونیست میکند، اینها را گاهی اوقات میروید میبینید ریشههای فرهنگی این مدلی دارد. یا ترکیه، وقتی شما نتوانی قرآن بخوانی، نتوانی مفاتیح بخوانی، مثل این میماند که طرف برود انگلیسی را یاد بگیرد، آن زبان را باید یاد بگیرد. نتوانی اینها را بخوانی، نتوانی مثنوی بخوانی، حافظ بخوانی، سعدی بخوانی، کلاً از تراث خودت جدا میشوی. دیگر از میراث خودت به لحاظ فرهنگی جدا میشوی. حالا من اینجا به همین بهانه خواندن سعدی را میخواستم عرض کنم که یکی از چیزهایی که واقعاً باید در دستور کار مطالعاتتان قرار بگیرد، غیر قرآن و این چیزها، از همین تراث ادبی ما است که به شدت پُر از حکمت است، پُر از حکمت. یک نمونهاش را من عرض میکنم برایتان. بوستان سعدی چهارهزار بیت است در ده فصل. فصل اولش است در عدل و تدبیر و رای. به دلیل اینکه خود جناب سعدی بورسیهی مدرسهی نظامیهی بغداد بوده است، خودش هم میگوید. میگوید: «مرا در نظامیه ادرار بود.» ادرار یعنی آن بورسیه بود. بورسیهی آنجا بود و آنجا بالاخره خواجه نظامالملک و کسانی که دستشان تو حاکمیت بود، این در حقیقت حکومتداری یاد گرفته بود آنجا.
این ده فصل، فصل اول که در عدل و تدبیر و رای است هزار بیت است. هزار بیت اول در عدل و تدبیر و رای است. من به مسئولین میگفتم که شما دو تا چیز باید بخوانید: یک، نامهی امیرالمؤمنین به مالک اشتر، نامهی پنجاه و سه، دو این هزار بیت را بخوانید. به قدری به جزئیات (شرح داده است) با طبقات مختلف چهجوری برخورد کنید، با دشمن چهجوری برخورد بکنید و همه اینها را به زبان شعر درآورده است. متأسفانه فارسی را ما در حقیقت به فنا داریم میدهیم و اصلاً تقریباً کسی بوستان و گلستان و غزلیات حافظ و داستانهای مثنوی و اینها را نمیخواند. صحیفهی سجادیه، اینها را نمیخواند. نهجالبلاغه هم نمیخواند. قرآن هم نمیخواند. آن موقع خب همین است. خب همه این فکر و فرهنگ ما در همینهاست. خب وقتی طرف نمیخواند، بعد میرود… میبینید که دشمن از یک به تعبیر حضرت آقا از یک جومونگ نداشتش برمیداردیک فیلمهایی درست میکند، در حلق ما فرو میکند، آن موقع میبینید که این طرف، جوان ما اصلاً اهل اینکه بنشیند شعر بخواند، اینها را بخواند اینها نیست. بعدش هم میگوید وقت ندارم. بیخود کردی وقت نداری. چطور من وقت دارم؟ تو وقت نداری؟ تو کی هستی که وقت نداری؟ بعد میبینی ساعتها تو صفحات مجازی همینجوری رهاست. یعنی مشغول کاری هم نیست. دارد میبیند دیگر، ساعتها، دو ساعت، سه ساعت در همین صفحات مجازی است، این خوب استفاده نکردن همین دو سه ساعت همان مقداری است که بهجت از عمر انسان است و چقدر لطیف میکند انسان را اشعار. یعنی چون به نظم درآمده است، این قلب و روح انسان را به نظم میآورد خودش. یعنی همان معنا و مفهوم را به نظم در حقیقت میگوید و یکی از چیزهایی است که لازم است.
حالا هم ذکر خیری کردیم از آقای بروجردی که واقعاً الان ما حافظ، سعدی هم که میخوانیم صدقه سری آقای بروجردی و اینهاست. اگر نمیدانستید بدانید. قرآن و اینها هم که میخوانیم صدقه سری امثال آقای بروجردی است. وگرنه باید یک زبانی میرفتیم یاد میگرفتیم و اگر این اتفاق نمیافتاد، انقلاب اسلامی نبود. شک نکنید. چونکه شما وقتی از میراث جدا میشوید، اینجوری میشود. الان نسل ترکیهایها قدم به قدم، نسلی پس از نسلی هی به افتضاح میروند اینها. در آذربایجان شوروی هم همینجوری است. یکی از دلایلش تغییر در خط فارسی است. شادی روح مرحوم آیتالله بروجردی صلوات بفرستید.
ادامه تفسیر سوره مبارکه نور
صفحهی سیصد و پنجاه و چهار را بیاورید. «بسم الله الرحمن الرحیم. فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ* رِجَالࣱ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةࣱ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِۙ يَخَافُونَ يَوۡمࣰا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ* لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ* وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَعۡمَٰلُهُمۡ كَسَرَابِۭ بِقِيعَةࣲ يَحۡسَبُهُ ٱلظَّمۡـَٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمۡ يَجِدۡهُ شَيۡـࣰٔا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥۗ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ »
عرض کردیم این نوری که نورالانوار است و بقیه چیزها انوار هستند، این نور، نور قرآن میتواند باشد، چونکه آمده است در خود قرآن یکی از اوصاف قرآن را نور است دیگر. «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا» ما نور در حقیقت نازل کردیم. ائمه هم در همین به عنوان انسان کاملی که خود قرآن در معیت اینها هست، در حقیقت «أُنزِلَ مَعَهُۥ» است. چون بارها آیاتش را دیدیم. در حقیقت انسان کامل، قرآن در معیت انسان کامل است. نه انسان کامل در معیت قرآن. یعنی خود انسان کامل کسی است که قرآن در معیت اوست. از وجود او در حقیقت تراوش میکند. تراوشات وجود او است. این را بارها عرض کردیم. به جهت کلامی و عقیدتی به این معنا نیست که یک کسی به نام جبرئیل آمده است قرآن را برای پیغمبر آورده است. اگر این را قبول بکنید، معنیاش میشود چی؟ معنی این میشود که جبرئیل از پیغمبر بالاتر است. چونکه اینها که یعنی وحی دلیوری نیستند که مثلاً یک بستهی پستی را میدهد به این و میرود. اینجوری که نیست. او حقیقت آن قرآن را دارد منتقل میکند به پیغمبر. این که آن موقع شأن و جایگاه انسان کامل آنیست که در حقیقت«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» آدم دارد اسماء را تعلیم گرفته است از خدا و به ملائکه تعلیم میدهد و آنها مسجود مَلَک هستند. این اقتضائش، جمعبندیش اینجوری در میآید که ملائکه شبیه قوای پیغمبر عمل میکنند. مثل قوای خودتان. مثلاً الان قوهی تخیل شما همینجوری عمل میکند. یک مفهومی را از خودتان میگیرد و تبدیل میکند به شکل، باز دوباره تحویل خودتان میدهد. از یک مرتبهای میگیرد و یک مرتبهی دیگر (میدهد). اینجا شما احتیاج دارید به یک قوه به نام قوهی خیال. الان کسانی که هنرمندند و کسانی که شاعرند، معماران و اینها یعنی کلاً هنرمندی، شما بهشان مفهوم میدهید. یعنی میگویید که من میخواهم که یک خانهای باشد که مرکزیت خانواده اینجوری باشد، اینجوری باشد، آنجوری باشد، یک چیزهایی میگویید. یا مثلاً به یک مهندس معمار میگویید که من میخواهم یک مدرسهی طلبگی داشته باشم، این مقدار حجره داشته باشد، این مقدار فلان، همه اینها، شروع میکند این مفهوم را تبدیل میکند به یک صورت. بعد این را تحویل میدهد. این شبیه قوهی خیال دارد عمل میکند. به این میگویند قوهی خیال.
بعضیها هی میگویند که مَلَک بالاتر است یا انسان کامل بالاتر است؟ قطعاً انسان کامل بالاتر از مَلَک است و اصلاً مسجود مَلَک است. جمعش به این است که قوای انسان کامل است. همه عالم قوای انسان کامل است و لذا از یک جا میدهد، از یک جای دیگر تحویل میگیرد. مثل کاری که قوهی خود شما انجام میدهد. کاری که قوهی آن انجام میدهد، از خودتان تحویل میگیرید، به خودتان تحویل میدهید. منتها از شما یک چیزی تحویل میگیرد، به خودتان یک چیز دیگر تحویل میدهد. اینجاست که در حقیقت قرآن «أَنزَلَ مَعَهُ» قرآن در معیت پیغمبر است. نه پیغمبر در معیت قرآن. یعنی محور خود پیغمبر است و قرآن جزو منشآت او است. منشآت او به این معنا نیست که مثلاً یک چیزی به ذهنش رسیده است. اینی که یک بنده خدایی کتاب نوشت «بسط تجربهی نبوی» ندانسته و نجویده بحث را یک کاری کرد انگار مثلاً فرض بفرمایید که به ذهنش رسید مثلاً پیغمبر یک همچین چیزی. این بله، تا یک حدی برای همه هست این تجربه. این تجربه مراتب خیلی پایینش برای هر کسی میتواند باشد. یک سری الهامات و وحیهایی به او میشود که ما عرض کردیم چه وحی مَلَکی یا وحی شیطانی به آدم میشود. قرآن هم این را صحه گذاشته که: « إِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡ ». یک موقع انسان مورد وحی قرار میگیرد از طرف شیطان. یک مقداری تناسبش یک جوری شده، وحی را میگیرد. شیطان بر او وحی میکند و آن موقع بهش یک معنایی وحی میشود، اگر اهل قلم باشد، شروع میکند به قلم کردن اینها. مینویسند. حالا علوم اجتماعی میشود، بحث سیاسی میشود، هر چیز دیگری میشود. یک متن ادبی میشود. هر چیزی میتواند باشد. این محصول وحی است و وحیی که شیطان به او کرده است.
میتواند مَلَک وحی بکند به طرف که در حقیقت این در شرایطی قرار میگیرد که موجش تنظیم میشود ملک به او وحی میکند. وقتی وحی کرد، باز میبیند شروع میکند به نوشتن آن موقع «وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ يَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَٱلَّذِي خَبُثَ لَا يَخۡرُجُ إِلَّا نَكِدࣰاۚ» به. از بی ارزش آن موقع فقط بیارزش میآید بیرون. از آن آدم باارزش حرف باارزش بیرون میآید. حالا چه میشود که مورد وحی قرار میگیریم؟ میرویم جلوتر بهتان میگویم. این هم که دارید میگویید «رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيࣰا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ» من دارم میشنوم. من دارم شعور عالم را میبینم. من دارم میشنوم که منادی دارد ندا میدهد به ایمان «أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فَـَٔامَنَّاۚ» من دارم میشنوم و ایمان میآوردم. دل تثبیتشدهای طرف پیدا کرده به واسطهی این وحیهایی که بهش انجام شده است و اصلاً در معرض وحیهای شیطانی بعضی وقتها اگر خیلی مدلهای پیشرفته باشد، اصلاً قرار نمیگیرد. این همان چیزی است که ما تحت عنوان عباد مخلص ازش یاد کردیم. سورهی مبارکهی یوسف هم آن کسانی که بودند آنجا، مفصل آن بحث را توضیحش را عرض کردیم که یادتان است؟ نبودید؟ سورهی یوسف بیاوید.
زیبایی های سوره مبارکه یوسف
سورهی یوسف پُر از زیبایی حضرت یوسف است و این که حالا هی گیر دادهاند شکل حضرت یوسف زیبا بوده است، اصلاً قرآن این را نمیگوید. نه اینکه نبوده، بوده است. در روایت هم هست ولی اصلاً چیز مهمی نیست. واقعاً چیز مهمی نیست. برای خدا چیز مهمی نیست. حالا مگر چقدر یک نفر میتواند خوشگل باشد؟ تهش میشوی مثل من دیگر. اعتماد به سقف. نه واقعاً. کلاً چقدر مگر میشود خوشگل بشود تو این دنیا؟ یک حدی دارد دیگر زیبایی. ببینید در آن جایی که بحثهای منشوری سورهی مبارکهی یوسف، آیهی بیست و چهار، صفحهی 238، میگوید «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ» همتی کرد زلیخا به یوسف و یوسف به زلیخا همت میکرد اگر برهان رب نرسیده بود. برهان رب یعنی همه این شهودهایی که شخص میکند. تلنگرهایی که شخص میخورد. یکهویی جلویش را میگیرند. یکهویی یک چیزی میافتد در قلبش و اساساً یک کاری میکنند که به آن سمت اصلاً حرکت نمیکند. حالا من این را یک مقدار توضیحش را تو همان آیه که مدنظرم است عرض میکنم. بعد میگوید حالا اینهایی که مثلاً اینجوری روایات ذیلش است،روایات بیخودی است اینها. که مثلاً حضرت یوسف هم گفت خب الحمدلله آمد شروع بکند و از آنور در زاویهی آن اتاق مثلاً حضرت یعقوب را دید که گفت یوسف بابا این کار را نکنی ها. حضرت یعقوب را نگاه کرد و این کار را نکرد.
این رویت برهان، این برهانی است که روایت میشود. نه، برهان آورد مثلاً بنشیند مثلاً با خودش یک دلیل عقلی بیاورد. نه، اینها همان شهودهایی است که شخص میکند و خیلی وقتها ماها را اساساً به دلایلی نمیگذارند کسی که خودش خیلی این نکته برایش مهم است که خط قرمزهای خدا را مراعات بکند، این برایش مهم است. وقتی که برایش مهم است، خدا چه کارهایی با او میکند که هم یک موقعی خط قرمزهایی برای او مطرح بشود، اساساً از دل و فکر و چشم همه خط قرمزها را برمیدارد، میبرد. یعنی یک شهودی دست میدهد و اساساً بیاعتنا از کنار آن رد میشود. ببینید ما تنها نیستیم. ما بیکس نیستیم. این نکتهی مهمی است. ما امام زمان داریم. ما امام حسین داریم. من یک موقعی از قول آقای جاودان گفتم خدمتتان که آقای جاودان گفتند آقای حقشناس یک موقعی چشم برزخیشان در همین خیابان مولوی باز شد. دیدند شیطان چه میکند با این. در همان زمان شاه و بیبندوباریهای آن موقع. بعد میگفتند یک جوانی را دیدم. نگاهش که افتاد به چیزی، یکهویی گفت «یا حسین.» سرش را انداخت پایین.میگفت یک گلوله مثل توپ مثلاً چیز شد، رها شد از این، خورد به یک عالمه از شیاطین و درب و داغان کرد. ببینید این که بعضیها خودشان را بیدفاع احساس میکنند که در مقابل جریان شیاطین درون… حمام جنیان (؟21:30) که خود سورهی جن گفته است «و وَأَنَّا مِنَّا ٱلۡمُسۡلِمُونَ وَمِنَّا ٱلۡقَٰسِطُونَ» ما یکسریمان خوبیم، یکسریمان بد. یک سری جن بد ما داریم الان. خوب هستند اینها. اینها هستند، وسوسه میکنند آدم را، به خصوص در معرض این وساوس کسی قرار بگیرد جدی، حمله میکنند. قرآن دارد «نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنࣰا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينࣱ» میایند دو طرف قرار میگیرند و هی دوره اش میکنند به عبارتی.
ولی این را داریم که «إِذَا مَسَّهُمۡ طَـٰٓئِفࣱ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ» جریان شیاطین در مؤمن اینجوری میشود، بیاید یکهو مثل اینکه برق بگیردش، «تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ» یکهو چشمش باز میشود. یعنی برای او نقش مثبت هم بازی میکنند شیاطین. ولی بدانید دور و بر ما پُر از شیاطین اِنس و جن و همه این چیزها است و همه هم دارند وحی میکنند. گفتم مثل اینکه تو اینجا پُر از موج و نت و فلان و همه چیز است. هر چی دلت بخواهد هست. منتها بستگی دارد کدام موجدارد چهجوری میگیرد و همه اینها و شما متناسب با کدام فرکانس شدهای؟ وگرنه اینقدر پارازیت میاندازند همین ملائکه روی موج شیاطین اینقدر پارازیت میاندازند که اصلاً شنیده نمیشود. البته آن دارد یک چیزهایی میگوید ها، شنیده نمیشود. بعدش هم یواش یواش یک جوری میشود که خرخر میکند و بعدش هم اصلاً طرف موجش عوض میشود کلاً اصلاً نمیشنود. این منطقه که نمیشنود، میشود منطقهی مخلصین. ببینید برای همین است گفته «كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ» (نمیگوید: «لِنَصْرِفَه عَنْ سُوءٍ وَالْفَحْشَاءِ» این آیه را جدا کردید؟ نه، اصلاً سوء و فحشا دیگر به منطقهی او نمیرسد. مثل اینکه یک ماهواره را بخواهی با با ضد هوایی بزنی. اصلاً نمینشین. کسی پشت ضد هوایی که بزند. چون میداند که این به آن نمیرسد. به این میگویند آن مقامی که طرف مقام امن رسیده است. تا قبلش هی درگیر است دیگر. درگیر با این شبهه و شبهه و اینها. یواش یواش اصلاً شبهه بهش اثر نمیکند. حالا شما هر چی میخواهی بگو. «أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورࣲ مِّن رَّبِّهِ» این انقدر سینهگشادی پیدا کرده است برای اسلام، همینجوری دارد وحی الهی در سینه میآید و میرود. شما هی بگو نه اینجوری، اینجوری است. آنها فلان میگویند. کافی است بفهمد این راه خداست. دیگر بیمقاومت، بینق و ناله. کافی است بگویند این مسیر را خدا نیست یا بگویند این را امام زمان نمیپسندد. امام زمان نمیپسندد. خب معلوم است او هم نمیپسندد. حالا هرقدر پول (باشد).
یعنی یواش یواش این وساوس مالی اینجوری که آقا بیا اینقدر میلیارد بگیر که فلان کار خلاف را بکن. اصلاً میگوید برای چه اینقدر میلیارد بگیریم که فلان کار خلاف بکنیم؟ یعنی این چیزی که گواهی رشد آدم است، اگر به این نقطه برسد، رشد پیدا کرده است. ببینید سورهی حجرات،من دارم کد میدهم، بعد این کدها را بروید مراجعه کنید که چون بحث آن نیست عرض نمیکنم و نمیبینیم. و آن این است که دارند که حالا که «وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَ» یعنی ایمان محبوب میشود، آن طرف مکروه میشود. اصلاً طرف حال نمیکند با همچین چیزی. خب بعد میگوید که «أُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلرَّـٰشِدُونَ» رشد یعنی این. یعنی طرف وگرنه بچه است. به عبارتی هنوز تو عالم معنا بچه است. این کسی که در حقیقت یک چیزی مثلاً فرض کنید که یک خانهی آنچنانی میبیند، بعد خوشش میآید این را داشته باشد، این بچه است. خب یعنی هنوز به رشد نرسیده است که مثلاً هنوز میگویند (فلانی) اینقدر پول دارد مثلاً. اینقدر پول دارد مثلاً اینجوری (متعجب و پرحسرت) میشود. هنوز بچه است. آقا پولدار است، خب دارد. مثل اینکه است که بگویند اینقدر پهن دارد. ماشینش، فلان طور است، خب دارد دیگر. یعنی… یعنی احساس نمیکند که وای چه عشقی دارد میکند. اما مثلاً بگویند که اینقدر با خدا مأنوس است. آخ آخ کاش من اینقدر با خدا مانوس بودم. اینجوری میشود. یعنی اگر غبطه و حسرت هم در کارش است، به خاطر همین چیزها است. وگرنه اصلاً غبطه نمیخورد به این چیزها (امور دنیا). لذا میگوید: «كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» اینجوری که شد، شد عباد مخلص. عباد مخلص آنهایی هستند که اصلاً شیطان نمینشیند بزند. شیطان همچین کارهایی نمیکند با اینها. نه اینکه اینها کثیف نمیشوند. نه، کثیف میشوند. این مال زندگی دنیاست. کسی که همین الان هم در تهران راه برود، موهایش چرب میشود. آدم تمیزی هم که باشد موهایش چرب میشود. برای همین است در مورد پیغمبر در روایات هم است که من گاهی اوقات دلم ابری میشود. دلم میگیرد، حالت ابری میشود و استغفار میکنم. مال همین حالت است. نه اینکه خودشان را در معرض یک سری گناه میدانند یاا ینها یا گناهکارند، نعوذ بالله، اینها به خاطر اینها نیست.
معنای مفرد رفع
این نور قرآن و اهل بیت که در آنجا نورانیتشان واحد است با همدیگر، عرض کردیم این میآید در «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ». بحث رفع در قرآن تقریباً معادل فارسی را ما هم همینجوری استفاده بکنیم به معنی رفعت استفاده میکنیم. مثلا کسی که رفته است کوره را نمیگوییم رفعت پیدا کرد میگوییم رفت بالا. رفعت یک معنای معنوی است در قرآن. صفحهی 543 را بیاورید، صفحهی 20 را هم بیاورید. اول بیاورید 543. آیهی یازده «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ» ای مؤمنین وقتی به شما گفته شد در مجالس «تَفَسَّحُوا» شما در حقیقت وسعت بدهید، جا بدهید. «تَفَسَّحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ» خدا جا میدهد. این البته میتواند عبارت خیلی ساده هم جا دادن تو هیئتها و کلاس و اینها باشد. اما در سورهی مبارکهی مجادله اساساً معنی دیگری دارد. اینها را که از بسترش جدا میکنید، معنیاش تضعیف میشود. یک عدهای بودند کلاً کنار در حقیقت پیغمبر رفت و آمد میکردند و هی سلفی میگرفتند با پیغمبر، برای اینکه نشان بدهند خیلی نزدیکاند. هی میگفتند بله ما بودیم خدمت حضرت آقا، فلان. ما در خدمت حضرت آقا اینجوری بودیم و هی سلفی میگرفتند. به عبارتی دور پیغمبر یک جوری چیده بودند که کس دیگری نتواند بیاید که بتوانند «قَلَّبُواْ لَكَ ٱلۡأُمُورَ» بتوانند پروژهی نفوذ را رو پیغمبر اجرا بکنند.
میدانید که پروژهی نفوذ را پیغمبر میخواستند اجرا بکنند که اینها یک عدهای هستند که «قَلَّبُواْ لَكَ ٱلۡأُمُورَ» یعنی امور را منقلب میکنند. یعنی پروندهها را اینقدر بالا پایین میکنند که تو را نسبت به چیزی حساس کنند. یک موقع خود حضرت آقا فرمودند که من پروژهی نفوذی که میگویم، خودمم را دارم میگویم ها. این را بدانید که بحث نفوذ در سورهی مبارکهی احزاب و جاهای دیگر در درجهی اول روی کانون خود پیغمبر انجام میشود و از بیت پیغمبر انجام میشود. سورهی مبارکهی احزاب و تحریم و فلان و اینها اصلاً به خاطر همین است. بعد نفوذ در آنجا اینجوری نیست که مثلاً بگویند بیا آن گناه کبیره را مثلاً (انجام بده). هر کسی شأن خودش را دارد. به گناهی دعوت نمیکنند. راجع به یک نفر یک چیزی میگویند، بعد حساس میکنند. پرونده میبرند، پرونده میآورند، چه کار میکنند، گزارش تهیه میکنند، گزارش تهیه میکنند، حساس میکنند. من یک جایی در مسکو یک موقعی یک کاری داشتم میکردم. حالا گفتنی نیست. بعد یک موقع خدمت آقا رسیده بودم. ایشان گفتند آقا تو مسکو داری چه کار میکنی؟ بعد دیدم که چی کردند، یعنی یک عدهای کلاً کارشان خراب کردن آدمهاست انگار. خب حالا ایشان از من سؤال کردند، من هم جواب دادم. ولی کلاً این را بدانید که میشود روی مخ همه رفت. روی مخ پیغمبر هم میرفتند. هی گزارش میکردند، پرونده را عوض میکردند. چه کار میکردند، یک نفر دیگر را میگفتند. همین الان میدانم این کارها را میکنند یک عده. میگویند من میگویم تو هم بگو، تو هم بگو، اینجوری. بعد کار میکنند. میشود کار روی بیت. این چیز عجیبی نیست. بیت پیغمبر هم این کارها را میکرده است. یعنی دشمن این کارها را میکند. نفوذی این کارها را میکند که اطلاعات غلط بدهد از این طرف به آن طرف. حالا واقعاً آقا باهوش است ها! هم باهوش است، هم یک ویژگیای که حضرت آقا دارند، گزارش خوانند. متأسفانه بسیاری از مسئولین گزارشخوان نیستند. در سه لول گزارش میگیرند. گزارشهای صد صفحه ای، هفت صفحهای، دو صفحهای. بعد از افراد مختلف (تحقیق میکنند)، آمارهایی بهشان میدهند. برای همین این مسئولین میترسند جلوی آقا آمار (اشتباه) بدهند. چونکه بعداً آقا از کانالهای دیگر آمار میگیرند، بعداً حال اینها را میگیرند که این که گفتی اتاق فلان اینجوری نبود و از این موارد مشابه را زیاد دیدهایم. هم باهوشاند، هم مویدند و باتجربه هستند.
ولی میخواهم بگویم این کارها را میکنند. یک چیز طبیعی است که بعضیها فکر میکنند که نه، حتماً لابد، نه، اینجوری نیست حتماً لابد هم در این وسط نیست. روی بیت پیغمبر وقتی کار میکنند، حتماً روی بیت آقا هم کار میکنند و آخرش یک کاری میکنند بیت پیغمبر سوتی بدهد آخرش. یعنی به نتیجه هم میرسند. طرف می گوید نمیدانم چرا هر چه دزدی میشود من متهم میشوم؟ هردفعه از قضا (جنس دزدی) در خانهی ما هم پیدا میشود. یعنی نتیجه میگیرند در این داستان. اینجا نکتهاش این بوده استکه چون هی میخواستند خودشان را جزو خصیصین نشان بدهند، در یک لایه ای اجازه نمیدادند، این لایه را میبستند، این حلقه را، همین الان بسیاری از پیرمردهای انقلاب اسلامی همین کار را میکنند. یعنی یک حلقهای میزنند به صورتی که حلقهی بعد اصلاً نمیتواند نزدیک بشود. به سختی باید حلقهها را بشکند و نزدیک بشود که شما یک دید دیگری، یک نظر دیگری، یک فرایند دیگری را بتوانی جلو ببری، میبینی اینها در حلقههای بسته نگه میدارند و این کار، کار قدیمیهاست. یک کار قدیمی است. یعنی قدیمیهای انقلاب این کارها را میکنند.
اینجاست که میگویند آقا «تَفَسَّحُوا» جا بدهید به جوانها. جا بدهید. جا بدهید، خدا بهتان جا میدهد. نچسب به میز خدا بهت جا میدهد. خب یک جای دیگری میروی. در یک جای دیگری، در یک فعالیت دیگری. برو خاطراتت را ثبت و ضبط کن. (اما) جا نمیدهند. «وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا» وقتی هم که بهت میگویند آقا بلند شو، بلند شو. اگر میگویند فلان کار را بکن، بلند شو. «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» این رفعت را نگاه کنید. خدا مؤمنین را درجهً «وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» اینجا آن تمیزش افتاده است. افتاده یعنی به قرینه حذف شده است. یعنی «فَٱنشُزُواْ يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ» درجهً «وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ». خب این رفع درجه بالا رفتن در درجات، این به عنوان رفع ازش یاد میشود. حتی اگر با ادبیات قرآن آشنا باشید، صفحهی ۲0 را ببینید. این عبارت را من آن موقعی که بحث تغییر قبله و اینها را گفتم، آنجا گفتم ولی حتماً شما یادتان نیست. خودم هم یادم نیست. صفحهی ۱۲، آیهی 127. «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ» این که پایههای بیت را ابراهیم و اسماعیل آوردند بالا، بحث عملگی اینها نیست. یعنی گرچه ممکن است اینها عملگی کرده باشند. خیلیکعبه تا حالا بارها تخریب شده است. تخریب شده، تجدید بنا شده، فلان شده است و همه این چیزا. این است که ابراهیم و اسماعیل این کار را کردند، حالا با تقدمی که ابراهیم دارد بعد اسماعیل را آن آخر میگوید. این صرف فعلگی اینها نبوده است در این قضیه. گرچه اینها این فعلگی را هم کردند ولی فعلگی خیلی مهم نیست. با عنوان رفع آمده است.
ببینید این فونداسیون را بالا آوردن، من بارها سر بحث اقامه این نکته را گفتم که پروژهی حضرت ابراهیم بود. پروژهی حضرت ابراهیم اقامه بوده، نه شریعت. کسانی که حافظ الشریعتند پروژهشان نوحی است به عبارتی. این فعل در حال و هوای نوح است. در صورتی که بعداً حضرت ابراهیم آمد، پروژه اقامت و بالا آوردن و این ماشین را راه انداختن و همه اینها شد. بله، حافظ الشریعه است منتها برای اقامه. آن کسی که حفظ شریعت میکند، مثلاً شما یک انجمن حجتیه حفظ شریعت بکند. خیلی مراقبتر از حتی خیلیهای دیگر. حافظ شریعت هستند به عبارتی. ولی میبینید که کاملاً در یک قطب دیگری میایستند که آن سمت دوقطبی واقعی است. دوقطبی واقعی این است: «مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» این دوقطبی واقعی است. هر دوقطبی دیگری جعلی است. باید خودش را در این دوقطبی تعریف کند، هر دوقطبی دیگری. یعنی شما چه کرد و بلوچ و نمیدانم فلان و ایرانی و افغانی و اروپایی و اینها، همه اینها «لِتَعَارَفُوٓاْۚ» است. «يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرࣲ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبࣰا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ»خب اینها «لِتَعَارَفُوٓاْۚ»هستند. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» خب این اتقاکم چیست؟ این باید در دوقطبی قرار بگیرد. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» لذا یک شیعهای ما داریم این کلاً در بغل انگلیسیهاست. این اصلاً با ما نیست اصلاً. یک سنی داریم مال غزه است، دارد پدر مادر این صهیونیستها در می آورد. این با ما است. این در این دوقطبی قرار میگیرد. اینی که گفتند در سمت درست تاریخ قرار گرفتن این یعنی دقیقاً در سمت درست این دوقطبیها قرار گرفتن. ما شیعه داریم به شدت حافظ الشریعت است ولی در آن سمت دوقطبی است، او اصلا با ما نیست. سنی داریم در این سمت دوقطبی است، او با ما است.
دوقطبی های حقیقی
من با طلبههای درس خارج این بحث ولایت میکردم. اساساً شیعه بودن با ولایت بودن یک معنای متفاوتی دارد. من یک موقعی راجع به بحث شیعهی معارفی با شما صحبت کردم که از زمان امام مجتبی به بعد یک جریانی درست شد به اسم شیعهی معارفی که اگر یک تعدادی معارف داشته باشی، اسمت شیعه است. معارف شد بیشتر. در صورتی که شیعه از زمان پیغمبر، از زمان امیرالمؤمنین کادری بود. یعنی به عبارتی رفته بود تو سایت شیعه دات کام ثبت نام کرده بود، مسئولیت پذیرفته بود، کارتش را داشت، میرفت اقداماتش میکرد. اسم این شیعه بود. غیر این اسمش مُحِب بود. حتی تو زمان امام رضا هم همینجوری بود. اگر شیعهای در حقیقت برود در بغلقبلهی آمالش، مثلاً فرض کنید که اصلاً دنبال این معنا نیست که حالا فرض کنید اسرائیل چه کار کرده و آمریکا چطور است اصلاً شیعه نیست. یا با یک (تعبیری) شیعهی معارفی است یا به تعبیری مُحِب است بیشتر، شیعه محسوب نمیشود. اگر رفت آن طرف که حتی دیگه اصلاً تو این دوقطبی اصلاً آن سمت دوقطبی ایستاده است. این دوقطبیها هم حالت طیف دارند. غیر «مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» همه دوقطبیها دوقطبی جعلی است. ولو شیعه و سنی. ولو شیعه، سنی. اگر شیعه است، آن طرف است آن طرف دوقطبی است. اگر سنی است این طرف است در این سمت با ما است. سمت درست تاریخ ایستاده است.
من نمیخواهم نقش معارف را بیجا و بیمورد القاء بکنم ولی این دوقطبیها،آن معارف قرار بوده است زمینهای بشود برای اقامه. این نکته چیزی است که به شدت بچه هیئتی ما لازم دارند این حرف را. میآورند این بحث را در ساقهها طرح میکنند. در صورتی که این بحث برای تنهی درخت است، برای ساقههای درخت نیست که بحثش مفصل است. در این بحث قرآنیاش خیلی متفاوت با غیر قرآنیاش است. این بحث ولایت باید قرآنی طرح بشود. حتی به یک نوعی از پلورالیزم میکشد به پلورالیزمی که من گفتم، نه آن پلورالیزم. پلورالیزم چه؟ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ.....» تو سنی هستی، این طرف ایستادهای، «أَشِدَّاءُ ....» تو اهل نجات هستی. بعضیها میگویند یحیی سنوار تو را خدا (میبرد جهنم). نه، یحیی سنوار میبرد جهنم، تو گاو را میبرد بهشت. خیلی بعضیها پُر توقع هستند. ما که مثلاً آن یمنی که زیدی و فلان و اینها را میبرد جهنم، تویی که همینجوری داری برای خودت میروی و میآیی و صرفاً یک اعتقادیمثلاً راجع به اینکه مثلاً ما چند تا امام داریم؟ دوازده تا امام داریم، تازه میگویی بشمار، نمیتوانی بشماری و تو را به خاطر همین میبرند بهشت. یک انصافی هم بده. یعنی خودت را یک لحظه جای خدا بگذار اگر میتوانی. اگر احساس میکنی که یعنی چه؟ آن ایستاده دارد با دشمن اسلام و انسانیت میجنگد، این طرف است، میرود جهنم، اما تو که هیچ کاری نمیکنی (بروی بهشت؟) گفته بودند تو ائمه را میشناسی؟ گفت آره. گفتم بگو ببینم. گفت نه، ببینم میشناسم. در این حدی بعد تو میروی بهشت؟
کجا بودیم؟ «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا» از روی فونداسیون آورد بالا. فعلگی نه فقط. یک چیزهایی فونداسیون، یک موقع اقامه میخواهد بشود یک اتفاقی. ماشین را برداشت آورد بیرون. این کار را ابراهیم کرد، انداختش تو جاده. برای همین فرهنگ ما اقامهی نماز، نه نماز خواندن. برای همین شما در شهادت امام حسین میگویید که «أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ» تو اقامه کردی نماز را. این که شما میبینید که گفتند «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ» اینها اگر کار بیفتد دستشان «أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَر» این کارها را اقامه میکنند. بعد میبینید مسجد آنجا اقامه میشود. آنجا فرهنگ کمک اقامه میشود. فرهنگ زکات اقامه میشود و برای این هنجارسازی میکنند که میشود «وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ». یک بار گفتم این دو تا، دو تا است. این چهارتا نیست، این دو تا، دو تا است. دو تایش اصل است، دو تایش فرهنگسازی این دو تا است.
معنای مفرد بیوت
عنوان رفع یک همچین عنوانی است خلاصه. من دیگر یک خرده جر بزنم و رج بزنم، سریعتر از این آیات بتوانیم عبور کنیم. ببینید برگردید سورهی مبارکهی نور. «فِي بُيُوتٍ» بیوت هم در قرآن معنیاش این است. ببینید ما درست است بیت به معنای خانه داریم. منتها خانه با یک مفهوم دیگری همراه است. مثلاً شما مثلاً هتل را نمیگویید خانه. هتل یک جایی است محل اقامت است بیشتر. به این عنوان ازش (یاد میشود). معنی خانه معنی است که با خانواده همراه است. با یک پدیدهای به نام زوجیت و خانواده همراه است که یکی از بحثهای جدیای که دشمن به شدت با آن میجنگد، در سورهی بقره هست آیاتش هم مفصل در همین سورهی نور عرض کردم. اینها کسانی هستند که «يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» اولین کارهایی که میکنند، به جنگ خانواده میروند. الان شما همین که در خود غرب پُر شده است، به نام سینگل پرنتس، سینگل پرنتس را بعضیها فکر میکنند یعنی مثلاً، چون ترجمه را تقریباً، میگویند تکوالدی و تکوالدی یعنی طلاق گرفتهاند و مثلاً الان با مامانش دارد زندگی میکند. نه اصلا تکوالد است. اینجوری طرف بابا دارد، مامان دارد، معلوم است بابایش کیست، ننهاش کیسن، حالا طلاق گرفتهاند، با مامانش زندگی میکند. سینگل پرنتس یعنی اینکه کلاً خانوادهای وجود ندارد. این معلوم نیست اصلاً باباش کیست و شدید هم هست در نظام غربی و نظامهای غرب به شدت زیاد است. مثلاً میگوید من سینگل پرنتسم. سینگل پرنتس هم یعنی بابا اصلاً معلوم نیست کیست! مامان یک نفر معلوم است کیست، بابایش (مشخص نیست). خلاصه اینجوری دارد زندگی میکند.یا مثلاً باباهه مثلاً یک نفری را برداشته آورده، دارد (بزرگ میکند). به این میگویند سینگل پرنتس. یعنی تکوالدی که ما در ذهنمان است که مثلاً طلاق گرفته است و فلان و اینها، اینجوری نیست. با رحم اجارهای است و چیزهایی است. مدلهای مختلف دارند ولی معنیاش این است که چیزی به نام خانواده دیگه وجود ندارد.
این نکتهای که خانواده را میزند دشمن و من اوایل سورهی نور هم عرض کردم هر جایی را که قرآن دست گذاشته روی این قضیه، از بحث حجاب و عفاف و حیا و فلان و همه اینها،نگاه نکن، چشمچرانی نکن، فرار نکن، ارتباط نامشروع نداشته باش، به خاطر نه دو تا تار مو فقط، به خاطر این است که خانواده مورد تهدید قرار میگیرد. به خاطر چیزی به نام خانواده که اساسش در بهشت اتفاق افتاد. یعنی حضرت حوا در بهشت در حقیقت پیوند خورد به حضرت آدم و عرض کردم هیچ موقع حضرت حوا نیست در قرآن به نام زوج حضرت آدم. یعنی تشکیل خانواده. بیت معنیاش این است در قرآن که شما را تبدیل میکند به نظام خانواده، والدین. از این نقطه میگیرد والدین را میبرد در یک رحم دیگری به نام رحمهای ولایی و توصیف یک والدین دیگری که «أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» میشود رحمهای ولایی و خانوادهی ولایی. یعنی این خانوادهی پایه، یک خانوادهی دیگری است که به آن میگویند رحم دینی. از رحم تینی میروید رحم دینی به عبارتی. برای همین است که در روایات داریم وقتی میگویند والدین یعنی ما. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» این احترام والدین سر جای خودش محفوظ است. ولی یک نکتهی دیگر هم دارد که کنار شرک بحث والدین را قید میکند. به خاطر اینکه میخواهد ترقی کند از این بیت به آن بیت. برای همین یک چیزی ما داریم به نام اهل البیت. شما اصلاً به این واژه دقت کنید. میگویند اهل البیت. چرا؟ چونکه اینها اهل آن بیت هستند. یک معنای معنوی دارد بیت. نمیگویم اصلاً معنای مادی ندارد، معنای مادی هم دارد.
شما همین آیهی اول سورهی طلاق را ببینید. این فراموش شده حکم خدا. صفحهی پانصد و پنجاه و هشت. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ» عده را نگه میدارند بعد از طلاق «وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ ۖ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ». ببینید خانم طلاق گرفته دیگر، درست است؟ ولی خدا نمیگذارد. میدانید که این دارد نقض میشود حکم صریح خداست که کسی هم به کسی نمیگوید. «لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ» زنی که طلاق گرفته است حق ندارد از آن خانه خارج بشود و آن خانه را میگوید خانهی خودش است«لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ» یعنی تو نمیتوانی خارج کنی از آن خانه، آن هم نمیتواند برود بیرون. باید این خانه (بماند) « ِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» مگر اینکه کار فحشا انجام داده باشد «وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ۚ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» کسی که حدود و خط قرمزهای خدا را رد کند (به خودش ظلم کرده است). بعضیها فکر میکنند خط قرمز خدا را رد میکنند به خدا لگد زدند. فکر میکنند اینجوری است. مثلاً الان حال خدا را گرفتند. خدا یک سری خط قرمز دارد بندهی خدا بالاخره نقض میشود دیگر بعضی وقتها این خط قرمزا. نه به خودش یعنی خط قرمزهای خودش است به عبارتی. حدود الله خط قرمزهای آدم است که اگر رد کند، «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ». «لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا» چه میدانی شاید بعد از این یک اتفاق خوبی افتاد. این خانم باید با حجاب در آن خانه باشد. حکمش هم همین است. بعد با کمترین شوخیشهرستانی این رجوع انجام میشود. یعنی لزومی ندارد بگوید رجوع کردم و فلان کردم. لازم نیست.همینجوری روسریاش را بکشد، تمام میشود. رجوع میشود. فکر کن یک خانم نامحرم در خانه بالاخره این اتفاق میافتد. «لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا».
اینجاها بیوت به معنای همین بیت چیزی که ما میگوییم است. یعنی معنی فقهی بیت است. منتهای مراتب از این معنی تجاوز میکند و بالا میرود و زمینه میشود پرش میکند به یک معنای دیگری به نام بیت معنوی که در آن والدین معنوی درست میشود، والدین دینی درست میشود در مقابل والدین تینی و از آن نقطه شروع میکنند و احترام والدین زمینهای است برای پیدایش یک والد دیگری و فهم والدین دیگری که در آن خانوادهی بزرگ اهل بیت با همدیگر جمع میشوند و آن موقع سلمان هم میشود «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ». اینجوری میشود. لذا معنای بیت یک معنای خیلی جدیتر از این چیزی است که ما در نظر میگیریم راجع به معنای بیت. بعدش دارد این را دیگر آیاتش زیاد است من بخواهم برایتان بخوانم که حتی «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا» همه اینها را حساس باشید. اینکه این بیت، نه اینکه این خانهی خشتی گلی، اولین بیت است. یک جایگاهی دارد قبله، امام همه اینها یک جایگاهی دارد که من بارها عرض کردم که قبله جهت نیست قبله جهتگیری است.قبله نوعی جهتگیری است. برای همین قبله را شما میخوانید، میبینید که شبیه آیات ولایت است. چرا اینجوری است؟ شبیه ولایت است؟ بخاطر اینکه قبله جهت نیست اصلاً. بله، شما باید اینوری بخوانید ولی معنیاش یک چیز دیگر است. مثل این میماند که من میخواهم با شما حرف بزنم، به صورت شما نگاه میکنم ولی من با صورت شما حرف نمیزنم، من با شما دارم حرف میزنم الان. این بیت، صاحب البیت دارد.
برای همین است که اصلاً در بحث حج شما بیایید سراغ قبله. آیه چیست؟ این است که «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا» یعنی بیایند حج که بیایند پیش تو نه اینکه بیایند پیش این که خشت و گل. «يَأْتُوكَ رِجَالًا» رجالا در مقابل نسائا نیست، اینجا یعنی پیاده. «يَأْتُوكَ رِجَالًا وَ عَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» بیایند که «تَهْوِي إِلَيْهِمْ» که هوای به سمت شما را پیدا کنند. که بیایند سراغ امام، دستورات از امام بگیرند. امام دیگر ارائه طریق نکنند. کسی که دستش را میگذارد در دست امام، امام کارش ارائه طریق نیست. این کار نشان است. امام کارش «ایصال الی المطلوب» است. اگر کسی دلش را بدهد به دل امام زمان، امام زمان ارائه طریق به او نمیکند. یعنی خیلی برود در کار امام زمان و با امام زمان ببند. امام زمان «أوحينا إليهم فعل الخيرت» وحی به فعل میکند، نه وحی به کار. ما یک وحی به کار داریم، یعنی وحی میکنیم فلان کار را بکن. یک وحی به فعل داریم، یعنی خود فعل وحی است. به عبارتی یعنی دست طرف را میگیرند، میاندازند در یک جایی. امام این کار را میکنند. امام این کار را نمیکند که بنشیند در اتاق فرمان بگوید خب برو آنور. این کار امام نیست، این کار من است. من مینشینم اینجا، میروم بالای منبر، میگویم برو اینور، برو آنور. امام که کارش این نیست که. امام نمینشیند در اتاق فرمان، میآید در میدان، دست طرف را میگیرد، بر میدارد، میبرد، میگذارد آن جایی که باید ببرد. یعنی میگیرد، میکشد، میبرد.
اگر مقاومت بکند که خب هیچی، میرود در فرایند ارائه طریق. اگر مقاومت نکند شخص، دیگر همینجوری میکشد، میبرد دیگر. میشود ولی اینجا. یعنی بغلش میکند و با سرعت پای امام میرود. بعدش هم این هم سرش را روی شانههای امام و دیگر به صحنهها نگاه نمیکند که داریم درست میرویم یا نه. امام یعنی همین دیگر. امام یعنی بزرگراه. این که دارد آن دو تا شهر که سوخته، آن دو تا « وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامࣲ مُّبِينࣲ».«لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ» یعنی سر راه بزرگراه مکه تا شام. امام این است. شما الان میخواهید بروید قم، نشان میزنید همینجوری میگوید بپیچ دست چپ واینها، میرسید به اول اتوبان دیگر خاموش میکنید. از کسی قرار نیست سؤال کنید دیگر. همینجوری گازش را میگیرید، میروی دیگر. معلوم است دیگر. این است دیگر. و آن ارائه طریق نیست. ایصال الی المطلوب است. کاری که امام میکنند.
لذا باید برسیم به آن بیت معنوی که این نور در آنجا آمده است. این نور در آنجا آمده که «أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُ» در آن بیت ذکر الهی میشود. این میآید تا بیت که میشود «نَوِّرُوا بُيُوتَكُمْ بِتِلاَوَةِ اَلْقُرْآنِ»؟ بله. «نَوِّرُوا بُيُوتَكُمْ بِتِلاَوَةِ اَلْقُرْآنِ» با تلاوت قرآن خانه خود را نورانی کنید. ما خانه را تبدیل کردهایم به هتل. خب یک جایی است که در آن غذا میخورند و میخوابند. یک این جور جایی است. در صورتی که در روایات ما هم داریم در همین آیات و آیات مشابه همین بحث است که شما گفتند شبیه یهودیان و نصارا و اینها نباشید که «صلّوا فی الکنائس و البیَع و عطّلوا بیوتَهم». که اینها خلاصه همه کارهایشان وعبادتهاشان را بردهاند در مساجدشان و کنیسهها و کلیساهایشان و فلان و اینها، خانه را تعطیل کردهاند. مفهوم خانه، روضهی خانگی، جلسهی قرآن خانگی، دور هم نشستن خانواده، دو خط قرآن خواندن، پدر صدای خود را به قرائت قرآن (بلند کند). نمیگویم یک جوری که منزجر کند، یک ترتیل بگذارد بخواند خودش.یک کمی خانه معطر از فضای قرآن بشود. بنشینند دور همدیگر، دو خط قرآن بخوانند. این مهم است. روضه، هنوز ما چیزهایی داریم.
این کارهایی که ما به عنوان بیک پروداکتها میکنیم، خانه را دارد از بین میبرد. مثلاً میگویند بریم مجلس، بریم مجلس. یعنی باید بریم یک جایی که هزار نفر، دوهزار نفر آدم است در آن. خب همین الان مثلاً یک شهری مثل دزفول، سه برابر آنچه که در مجلس است، شبهای قدر در خانهها است. یعنی ملت میدانند که آقا در این محل، فلان خانه شب قدر دارند، قرآن سر میگیرند، یک نفر صحبت میکند، قرآن میخوانند، فلان. یعنی بردن در خانهها. این کلاً فضاهای بزرگ خیلی عظیمی که ما درست میکنیم، یک مشکل اینجوری دارد. خانه دیگه به تعبیر روایت «وَ لاَ تَتَّخِذُوهَا قُبُوراً» خانه قبرستان است دیگر. یک جا میافتند مثل مرده مثلا میافتند در خانه. این هم که حتماً باید فلان آخوند بیاید تا من مجلسم بگیرد، اصلا این بحثها نیست. یک روضهی خانگی، اگر این احیا بشود، بسیار مهمتر از این است که یک مجلس ده هزار نفری بروید. این است که در محلهتان اگر بتوانید شب قدر برگزار کنید (مهم است). شب قدر را برگزار کنید بعدش هم بروید یک جای دیگر مثلاً. این اولی است از اینکه شما بروید مجلس آقای آیتالله فلان، این اولی است. میگویم سه برابر آنچه که تو مجالس و مساجد است، در خانهها، در محلات شب قدر برگزار میکنند و همه میدانند مثلاً امشب در خانهی فلانی در محلهی ما شب قدر است. هنوز ما شهرستانها اینجوری داریم.
خانه همان اولین معبدی است که در آن خانواده شکل میگیرد، بهشت شکل میگیرد و هر چیزی که خانواده را تقویت کند، آن اولی است. هر چیزی که خانواده را تقویت کند، آن اولی است. از این حالتهای خیلی بزرگ و عظیم و از این چیزها. در این خانه ببینید، اینجوری میشود آن موقع در این خانهها «يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» یاد خدا در این خانهها دارد میپیچد. «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ» اینها دارند شب و روز یاد خدا میکنند. البته خود شب و روز سر جای خودش مهم است. یعنی صبح که بیدار میشود یعنی « غُدُوِّ » و «الْآصَالِ» یعنی همان موقع نزدیکیهای خواب،مثلاً نزدیکیهای غروب و فلان و اینها. اینجاها خود این دو زمان و این دو جای خودش یک اهمیت جدی در همین دو زمان ما داریم. این آیات پایانی اعراف را بیاورید. حالا به این معنا نیست که مثلاً ذکر بگویید یک تسبیح بگیرید دستتان نه، بنشینید یک گوشهای یاد خدا، یاد مرگ بکنید، همین. بعضیها یک چیزی را خیلی انگار انقدر سخت و عجیب و غریب میکنند که دیگر نمیشود دیگر. طرف اسم بچهاش را گذاشته بود رستم، خودش میترسید صدایش بزند. بعضی وقتها ما همین کار را میکنیم. یعنی میگوییم این کار باید بکند، آنجوری بکند. میگوید اوووف! این دیگه کار خود آقای بهجت است. خب این یک کار ما نیست. نه، نشسته است یک گوشهای یاد خدا دارد میکند. این میشود که آدم بنشیند فکر بکند، راجع به مرگ فکر بکند، راجع به قیامتش فکر کند. همه اینها یاد خداست.
ببینید امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میگویند که « اِعلَمْ أنَّ الدنيا دارُ بَلِيَّةٍ لم يَفرُغْ صاحِبُها فيها قَطُّ ساعَةً إلاّ كانَت فَرغَتُهُ علَيهِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ» یک روزی است که اگر لحظهای کسی تو این دنیا از دست بدهد، آن دنیا میشود حسرت برایش که عجب کاش همین یک لحظه ما استفاده میکردیم. چونکه دارد به ابدیت پای همین سفره اش مینشیند. یک روزی است که انسان بابت هر کارهای چرت و پرتی، حالا کار گناه که هیچ، کارهای چرت و پرتی هم که میکند، همش «و انذرهم یوم الحسرة» یعنی همین است. خیلی وقتها این سیم وصل شدنها اصلاً احتیاجی به این ندارد که آدم حتماً مفاتیح را باز بکند و دعای کمیل را بردارد، بیاورد و نمیدانم چی. اصلاً لزومی ندارد اینها. بنشین یک گوشهای. ممکن است حتی خانواده هم هستند. یک لحظه سیم را عوض کن. یک درد و دلی با امام زمان. ما امام داریم. خودشان فرمودهاند« اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ». ما در حقیقت شما را فراموش نمیکنیم. ما همش شما یاد ما هستید. خب حالا همینجوری که نشسته است امامی که یاد او هست، دارد به او فکر میکند. ما به امام فکر بکنیم. امام حی که اینجا است و نگاه میکند به کار آدم، به حال آدم. میداند من چه میخواهم. حالا هر که، من که نمیتوانم. خیلی از چیزهایی که میخواهم بگویم به آدمها و توقع دارم. ولی اماممکه میتوانم بگویم. بگویم من مشکل فلان دارم. مشکل اخلاقی اینجوری دارم. خودم هم بدم میآید. امام خودت درستش کن. دیگر خودت درستش کن. برای همین است که یکی از توصیههای خیلی جدی امثال آقای جاودان و اینها میگویند بروید در حرمها، به مشهد بروید، نجف بروید، یک گوشهای بنشینید. به هیچ چیزی هم فکر نکنید، هیچی هم نخواهید. فقط نت را وصل کن، بگذار روی دانلود دیگر. بعد دیگه خودشان بلدند چه دانلود کنند رویت. خب وایستا آنجا مثلاً. ما یک موجود ضعیفی هستیم، مینشینیم وامام، امام ماست. همین اینجوری. این است که «يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ» منظور یک کار عجیب و غریبی نیست.
نگاه کنید آیهی 204 به بعد را ببینید. بعد «وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ» صفحهی 16، آیات پایانی سورهی اعراف. وقتی قرآن قرائت میشود «فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ» خوب گوش بده و «وَأَنصِتُواْ» أَنصِتُواْ به معنای این است که یک حرف جلوتر نداشته باش. انصات کردن به معنای خاموش شدن نیست. خاموشی ظاهری. این است که راجع به ملائکه داریم. «بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ* لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» همین را در، زیارت جامعه راجع به اهل البیت داریم. اینها قول سابق ندارند، نظر من ندارند. من نظرم اینجوری است. فارابی یک چیزی دارد، بعد از اینکه افتاد در کار غزالی و افتاد در کار عرفان، این را میگوید که من عهد کردم مناظره نکنم. من این را خیلی پسندیدم. اصلاً من هیچ موقع مناظره نمیکنم. مناظره یعنی اینکه من مهمتر از حق هستم. گاهی اوقات آدم میرود در مناظره، ببینید بالاخره مریدان هم از این طرف و آن طرف هستند و انسانی که مناظره میکند، نوعاً (میگوید)نظر من، نظر من این است که من نظرم چیست. خب نظر من فلان چیز است. لذا اینها قول سابق ندارند. یعنی حرف ندارد برای خودش که میخواهد حرفهایش را متوجه بشود ازقرآن در بیاورد. کلاً هیچی ندارد.
به تعبیر دعای کمیل آخرش است که: «أَرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ» من یعنی هیچی ندارم الا همین هیچی. دست خالی آمدهام مینشینم سر سفرهی قرآن بخورم. بعضیها غذای خودشان را میآورند سر سفرهی قرآن میخورند. نه، بیا سر سفرهی قرآن بگو که بهت تعارف کنند. دلت هم وصل کن به امام زمان، یک چیزی بگو بهت بدهند. این خودش یکی از بهترین راههای بحثهای تفسیری است. خودت از خودت ابداعات نکن که ابداع کنی، بعد بروی میبینی که مثلاً الان قرآن چی میگوید. انصات یعنی همین. اینی که در آن آیهی سورهی مبارکهی حجرات، همان موقعی که سورهی حجرات میگفتند این که میگوید «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ» ببینید این نیست کسی که صدایش را بیاورد پایینتر، مثلاً تن صدایش را بیاورد پایینتر. کسی است که قلب ممتحنه و تقوا دارد. نه، جلو پیغمبر صدایت را ببر. یکی تو، یکی من. نظر شما نظر من این است (نداریم). جلو پیغمبر صدایت را بیاور پایین. یعنی این حالتی که من قول سابق دارم، من هم نظر دارم، شما هم نظر بدهید. حالا بنشینیم با هم مناظره کنیم ببینیم نظر که بهتر است، این حالت، حالت خوبی نیست. انصات یعنی همین. خودت را خالی بکن، ببین چه میگویند. طرف هرکاری میکرد بچهاش را بخواباند، لالایی بخواند، «لالا لالا لالا» این بچه نمیخوابید، باز میگفت «لالا لالا لالا لالا لالا لالا». این بچه نمیخوابید. آخر گفت زر نزن، خودم میخوابم. یعنی اینکه به هر جهتبابا حرف نزن، ببینم چی میگوید. حرف نزن اینقدر. هی بخواهی جلوی حرف خدا حرف بزنی.
«لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ* وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا » خدا را درخودت اینجوری یاد «وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا» با حالت تضرع، «وَخِيفَةً» با حالت آهسته، «وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» اصلاً بدون حالت جهر. یعنی حرف بلند بلند «بالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» صبحگاهان، شبگاهان، فلان و اینها هم میتواند تداومی باشد ولی این دو بخش خودش مهم است. «وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ» که اگر این کار را نکنی جزو غافلین میشوی. یک دور آدم باید این گیجها را مجدد تنظیم بکند و فلان بکند. من از یک خلبانی بود، آورده بود در کاکپیت (پرسیدم در مورد) گیج، گفت ما یک دستگاهی داریم، هر چند وقت به چند وقت باید این گیجها را با آن گیج اصلی تنظیمش کنند. وگرنه گیجها خراب است. یعنی همینجور که کار میکنی، خراب میشود. یعنی اور حال میکنند این گیجها را درست میکنند دیگر. وگرنه هی استفاده میکنی به هر جهت شارژش تمام میشود. مثل این موبایلها باید بزنی به شارژ آخرش. بعد «إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ» این طور میشود عند ربک. آنجا «عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ» رزق است. «لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ» این میشود عبادت «وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ» اینها کسانیاند که اهل سجده و اهل تواضع و اهل فلان و اهل. این حالت که «يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ» این را حتماً باید داشته باشیم ما صبح هنگام و شب هنگام. صبح هنگام بیسیمت را وصل کن. من نمیگویم حتماً آلیاسین از اول تا آخر بخوان، دعای عهد را از اول بخوان. همین مضمونش را بخوان.
«اللّٰهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْها». حالا من با شما امام زمان پیمان میبندم. اگر هم مردم «فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی» حالا مضمونش را بگو. همینجوری بنشین یک گوشهای بگو من عهد میبندم که امروز کلاً با شما باشم و هی تجدید عهد بکن. از آنور میخواهی بخوابی بازهم همینجوری تجدید عهد کن. از سر قضیه سریع نگذر. یک آیتالکرسی بخوان. «فی نفسک» خیلی مهم است. «وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعࣰا» به حالت خاکساری، اگر اشکی درآن باشد که خب بهتر. این تضرع همیشه در خیلی از وقتها همراه با گریه کردن و اشک و اینهاست که اینها دیگر همینجوری است. این میشود انسان نورانی، خانه نورانی. بعد ما فکر میکنیم یک کار دیگری هم است میشود کرد. ببینید «أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ» این خیلی حرف مهمی است. هر چقدر میگذرد، آدم میبیند که این کسانی که از یک راههای دیگری میخواهند به اطمینان قلب و آرامش برسند، نمیشود. یک جغجغهای میشودچیزیش بکند. دیدهاید بچهها را که شیر میخواهند.مثلاً دادند دست بابا نمیداند چه کار بکند، هی پستونک میکند، حواس بچه را پرت میکند، باز دوباره بچه فریاد میزند. مخب این به خاطر چیست؟ این بچهها شیر میخواهند دیگر. بابا شما با جغجغه و پستونک و اینها همینجوری یک نیم ساعتی میتوانید بچه را سر کار بگذارید، ولی بچه شیر میخواهد دیگر. این دل فقط به یاد خدا آرام میگیرد و آرامش پیدا میکند. با خدا بودن تحمل سختیها را اینجوری میکند و همه اینها هی فکر میکنند نه، تو برو ورزش کن. ما مخالف ورزش نیستیم. میگوید نه، تو باید بروی زبانت را قوی کنی. طرف آمده بود میگفت به من گفتند تو باید بروی زبانت را قوی کنی. چه ربطی دارد؟ خب زبانت را قوی کن دیگر. چه ربطی به آرامش دارد؟ که آدم زبانش را قوی بکند. نمیدانم، برو ورزش کن، برو تو طبیعت و نمیدانم از این چیزها. اینها هم خوب است آدم برود تو طبیعت ولی «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» میدانید که این تقدیم (؟1:15:40) اصطلاحاً یعنی مفید حصر است. نه اینکه دل به یاد خدا آرام میگیرد. فقط دل به یاد خدا آرام میگیرد. فقط با یاد خدا این اتفاق می افتد. با قرآن، با خدا بودناین اتفاقات برای آدمها میافتد. بعد هی توصیههای فلان، مواد مخدر، فلان قرص، نمیدانم چه چه آرامبخش این است، اینجوری است و فلان. نه ما مخالف با قرصیم، نه با طبیعتیم، نه با زبانیم، نه با ژیمناستیکیم، نه با نمیدانم پیلاتس، هم این کارها خوب است، ولی دل به یاد اینها آرام نمیگیرد. لذا طرف میآید هی میگوید من این کار را کردم، نشد. آن کار را کردم، نشد. نشد. خوب نمیشود. معلوم است که نمیشود. ما را اینجوری نیافریده اند. ما را یک جوری آفریده که فقط با یاد خدا آرام بگیریم. اینجوری ما را آفریده اند.