Feb 12 2025 65 mins 34
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 45 تفسیر سوره مبارکه نور
«قائم» در طول تاریخ انبیاء
در آستانهی نیمهی شعبانیم، میلاد حضرت حجت (صلوات الله و سلامه علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف)، عنوان «قائم» در حقیقت یک عنوان مخصوص ایشان نیست، بله در آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه است که مخصوص ایشان است، وگرنه یک عنوان عمومی است که ما در دروس معارف المهدی مفصلاً بحث کردیم. منتها برای اینکه یک وظیفهای روشن بشود برای امروز ما، این است که شما اولین قائمی که وجود داشته است، بعد از اینکه خیلی دنیا را گند گرفته بوده قائمی بوده است به نام نوح. حضرت نوح (علیه السلام) اولین قائم بوده است. وقتی که ته ماندهی عالم همه مؤمنین بودند دیگر، طوفان عالمگیر، ته مانده هر چه بوده، مؤمن بوده است، باز انسان است و دنیا است و تمام این اتفاقات، مجدداً این اتفاق میافتد که یک عدهای مجدد شروع میکنند به خرابکاری و باز حد کار را اینقدر بالا میبرند و این را حضرت نوح (علیه السلام) در وصایای خودش اعلام کرده بوده است که یک نفر خواهد آمد شبیه من به نام هود. بعد از اینکه در حقیقت زمین خراب میشود و گند میگیرد و فلان و اینها، وقتی که موقع رحلتش بوده است، وصیت میکند و توضیح میدهد با شکل و شمایل و کارکرد و همهی اینها که یک نفر به نام هود (علیه السلام) میآید که قائم دوم است در حقیقت. و بعد اتفاق دومی که میافتد این است که آنقدر این عهد خوانده میشود که هی همه به همدیگر میگویند این را. و امر حضرت نوح (علیه السلام) بوده که مطلبی به نام قائم و مطلبی به نام منجی این هی گفتوگو بشود در مردم و حتی اشاره به شکل و شمایلش هم بکنند که یک نفر است که با سکینه و وقار (؟ 3:35) و نمیدانم چی و فلان و اینها.
و همین این است که باعث میشود وقتی قائم دوم و منجی دوم میآید، حضرت هود (علیه السلام)، از آن هفتاد نفری که کلا به حضرت نوح (علیه السلام) ایمان آورده بودند، تبدیل میشود به چهار هزار نفر؛ یعنی دایرهی مؤمنین اضافه میشود. حتی به سلبریتیها هم میکشد. یعنی حالا اینها آیاتی دارد که در زمان نوح اینجوری نبوده ولی در زمان هود اینجوری بوده است. یک سری آدمهای شاخص و چهره و سلبریتی دنبال هود بوده اند، نوح نبوده اند. این فاصله و گپ را چه پر کرده است؟ آنقدر عهد وصایت و منجی و قائم گفته شده است، اینقدر در مجالس نشستند و گفتند، این حرفها را زدند که یک کسی به نام هود (علیه السلام) آن موقع برجسته شد و همه منتظرش بودند. و این هم نه فقط در قالب شعرهای کودکانه که مثلاً امروز یکی از چالشهایی است که ما با خود مسئولین جمکران هم بحث کردیم، خودشان هم قبول دارند که یکی از چالشهای امروز این است که معرفی حضرت مهدی (سلام الله علیه) اینجوری در شعرهای کودکانه است. مثلا «مهدی که یار منه، چی چی بار منه» همه در این فازها است و بهجای اینکه مثلاً فرض کنید معارف جدی این است که کارکرد حضرت چیست اصلاً؟ ما اصلاً دنبال چه هستیم که قرار حضرت چه کار بکنند؟ این نکته، نکتهی بسیار مهمی است که کسی در حقیقت در قالب جشنهایی که همان موقع برگزار میکردند، هی هود را توصیف میکردند و میگفتند هود اینجوری است و کارکردهای هود هم اینهاست. این بوده که مردم (قبول کردند). باز دوباره با آن باد معروفی که بر قوم عاد و قوم هود وزیدن گرفت و باز ته ماندهی مؤمنین ایجاد شدند که باز دوباره آدم و همان آش و همان کاسه و باز دوباره اینها آمدن تمحیض شدند و هی این جداسازی و غربالگری انجام شد و باز دوباره حضرت هود هی دارد به قائم سوم ارجاع میدهد.
کلاً ارجاع به قائم و ارجاع به منجی، یک خودش ترند است. باز توضیح میدهد در جشنهاتون فلان کنید. در مراسمهاتون بنشینید هی بگویید قائم سوم، قائم سوم، صالح. صالح. صالح. صالح را توصیف کنید. خودشان صالح را توصیف میکنند. یک مقداری هم خود آیات تقریباً این را نشان میدهد که «إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحࣲ». اینها را خلفا و جانشینان بعد از نوح بودند. بعد خلفای من بعد مثلاً هود. اینجوری است که هر کدام خلیفهی بعدی و امتداد بعدی است و نسبت به اتفاقی که افتاده و عذابی که شده است، هی تذکر بدهد. از آن طرف منجی و قائمی را به نام هود، صالح معرفی کنند و این تمحیص کاملش آن موقع در آخرالزمان انجام میشود و وظیفهی به شدت واجبی که برای مؤمنین هست، این است که حضرت را توصیف بکنند و کارکرد حضرت را و در جشنهایشان این را بگویند بهجای اینکه هی دست بزنند.دست زدن بد نیستها، این کارها. ولی توصیف کنند ما اصلاً منتظر چه کسی هستیم؟ اصلاً با چه کارکردی؟ و به بچههاشون بگویند بچهها، دذ یکی از مهمترین، شاید از همه هیئت بردنها مهمتراین است که بچهها را در جشنهای شعبانیه بردن است، نه جشن شعبانیه، سوم شعبان واینها (بلکه) نیمهی شعبان؛ یعنی جشن نیمهی شعبان با تمام جشنهای ما متفاوت است.
ترند دارد از آدم که هی پاسکاری میکردند به قائم بعدی و بعدی و بعدی و این را در عهدهای وصایت هی میگفتند، در مجالستان بخوانید این را. برای همین است که مثلا اصل بحث «تَجلِسونَ و تُحَدِّثونَ؟» آیا مینشینید جلسه بگذارید با همدیگر؟ گفتند باید بنشینند جلسه بگذارید. اصل مبحث جلسه گذاشتن (این است که) هی یادی کنید از حضرت مهدی و از آن قائم و منجی آخر و بعد کارکردهای ایشان را بگویید. حتماً باید خطبا یکی از بحثهای جدی، یکی از کلاسهای جدی، یکی از حرفهای جدی که میزنند راجع به قائم حرف بزنند و راجع به منجی حرف بزنند. منجی ای که حتی شکل و شمایل ایشان توصیف شده است. انبیای قبلی هم هی توصیف میکردند به عبارتی. هم توصیف کردن، هم علاقه ایجاد کردن، هم محبت ایجاد کردن،عشق ایجاد کردن نسبت به همه انبیا. یعنی ببینید، این هم یک مسیری است. من این را بارها شاید عرض کردم که انبیای ما زیرمجموعهی پیامبرند. قله پیامبر است. انبیا تو دامنه اند.
محبت انبیاء گذشته مقدمه محبت پیامبر اسلام
شما اساساً نمیتوانید وزنهی محبت پیامبر و آل پیامبر را بزنید مگر اینکه وزنهی محبت حضرت هود و نوح و اینها را بزنید. شما نمیتوانید به اینها عشق نداشته باشید ولی به آنها عشق داشته باشید، نمیشود. اصلاً به قله نمیتوانید از غیر این دامنه دست پیدا بکنید. اینها اسماء الله هستند. لذا عشق ورزیدن به حضرت نوح، عشق ورزیدن حضرت هود و صالح، عشق ورزیدن به حضرت ذوالکفل (مهم است)؟ برای چه قرآن اینها را میگوید؟ نمیگوید که مثلاً خاطرهبازی و قصههای شب باشد که مثلاً این. نه. یک بحث مفصل در معراج هم همین بحث با پیامبر شد. باید مؤمنین عشق به این پیامبران داشته باشند تا بتوانند عشق [به] پیامبر [اسلام] داشته باشند وگرنه اصلاً آن وزنه را نمیشود زد. فکر میکنی میتوانی آن وزنه را بزنی؟ خب؟ یعنی شما باید عشق به حضرت لوط داشته باشی.خودت را جزو اصحاب حضرت لوط بدانی. مثلاً ما در روایات داریم که مثلاً اگر کسی ادمان بر سورهی مبارکهی مریم را بکند، یعنی دائم بخواند، خدا او را از اصحاب حضرت عیسی قرار میدهد، خب میگوید میخواهم، قرار ندهد. نه، اینجوری نیست. این یک فضیلت است که طرف جزو اصحاب حضرت عیسی بشود. چون این قدم را باید بزند تا برود جزو اصحاب پیامبر [اسلام] بشود و از این راه نرود، نمیشود. از این دامنه نرود، به این قله دست پیدا نمیکند. برای همین است که محبت انبیا مختلفرا باید در دل بپروراند و چه کار کند و همهی اینها، تا آن وزنهی اصلی که محبت پیامبر و پیامبر و اینها [است]، بزند.
لذا گفتن این داستانها، داستانهای پیامبران، گفتن داستانهای مربوط به خود حضرت مهدی به عنوان قائم آخر که قائمهای جزئی میآیند، میدانید که همهی این اتفاقاتی که از انقلاب اسلامی و اینها (افتاده است)، به تعبیر روایات بخواهی نگاه کنی، قائمها هستند. این مجموعهی قائمهایی هستند که میآیند تا قائم آخر، در حقیقت آماده کنند برای این قضیه. حالا میخواهم عرض بکنم از ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و از این جشن مثل جشنهای دیگر رد نشوید. این را به عنوان یک جشن درست و حسابی.، من باب اینکه نه صرف جشن گرفتن، بلکه آن محتوای اصلی که بالاخره ما بیصاحب نیستیم یک نفر قرار است بیاید و حتی پرچم سرخ حسینی را به پرچم سبز مهدوی باید گره زد که این دو تا در حقیقت در یک امتداد قرار گرفته اند. من مفصل بحثهایش را در معرفت المهدی گفتم. چرا اینقدر (؟ 12:25) چرا اصلاً حضرت مهدی «التاسع من ولد الحسين» است؟ چرا معرفیاش اینجوری است؟ چرا معرفی حضرت «التاسع من ولد الحسين» است یعنی نهمین فرزند امام حسین است. خب میشد یک جور دیگر معرفی کرد. مثلاً بگویند چهارمین فرزند امام رضا است. خب چرا این مدلی معرفی میشود؟ این خودش یک بحث دارد. چرا پرچم حضرت «یا لثارات الحسین» است؟ اینها باید درست فهم بشود، توضیح داده بشود و شیعه اینجوری آماده بشود، حتی دنیا آماده بشود برای این قضیه. یک اقدام جهانی که معادل همان جریان نوح است. نوح اینجا در حقیقت به عنوان یک اقدام جهانی است، این طرف هم یک اقدام جهانی است، آن در اول الزمان، قائم اول؛ در اول الزمان، قائم آخر در آخرالزمان در حقیقت.
این یک عرض ارادت خیلی جدی و حرف بسیار مهمی است که بدانید مطلبی به نام قائم، مطلب مربوط به حضرت نیست، یک امتدادی است که بوده و ما در مقطع پایانی این قصه قرار گرفته ایم. نمیخواهیم بگوییم فردا یا پسفردا، شاید امسال یا سال بعد. هرچه زودتر انشاءالل، بهتر. و البته خود این حرفی که هرچه زودتر بهتر، انشاءالله زودتر، خودش یک ترند روایی است. بعضاً یک حرفهایی میزنیم و حرفها بد است که میگویند با این وضعی که ما داریم، کو حالا مثلاً بخواهد حضرت بیاید. این حرف بسیار حرف بد و نادرستی است که «إِنَّهُمۡ يَرَوۡنَهُۥ بَعِيدࣰا* وَنَرَىٰهُ قَرِيبࣰا» ما نزدیک میدانیم و گفتن این چیزها میدانید تأثیر دارد خودش، چه بدش چه خوبش، اینها تأثیر دارد. یعنی کسی که برگردد در جامعه این را وانمود بکند با این وضعی که ما داریم میگردانیم و حالا کو تا حضرت بیاید این گفتنش بد است. میدانید که بعضی وقتها خدا چون ظرفیت لازم را نداده است در این بحثهای یکهویی حرکتهای ناشایستی پیش میآید در این وسط. میدانید که همین قوم هود وقتی با هود داشتند بحث میکردند اینها اصلاً قرار نبود یکهو اینجوری عذاب بیاید. یهو میگویند اصلاً ول کن، «فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِينَ» همان عذابی که میگویی، بیاور. خدا میکوید عذاب بیاید. «؟ 15:00». دیدید وسط یک سری دعواهای معمولی میروی، (طرف میگوید) راست میگویی بزن، زارت میزند دیگر. خب برای چه گفتی راست میگویی بزن. خب مردی بزن؟ میگوید مردم میزنم. تحریک نکنید خدا را به این سمتها. یعنی اینکه بگویید که حالا کو تا فلان، خدا میگوید اینها که توقعشان همین است، حالا کو تا حضرت بیاید دیگر.
آن کسی که دارد میگوید که نه، اتفاقاً حضرت را انشاءالله در زمان حیات خودمان خواهیم دید. این نه توقیت است نه کار بدی است. کار خود روایات هست که به شدت قریبالوقوع نشان میدهند. شما روایات ما را نگاه بکنید. اصلاً گفتند مثلاً قائم کی میآید؟ چون که قائم یک عنوانی بوده است که بر دوازدهمی صدق نمیکرده است آن موقع در روایات ما. گفتند همان امامی که میآید، عدل و داد را چه میکند. میگفتند بروید در خانههایتان، شمشیرها را بگذارید زیر بالشهایتانگفتند بریزید بیرون، بریزید بیرون. یعنی اینجوری بحث کردند. یعنی یک جوری که آدم فکر میکند مثلاً دو سه روز بعد، هفتهی بعد، اینجوری است. با اینکه دورههای بعد از امام صادق (علیه السلام) است که عقب افتاده است ظهور ولی وانمود کردن و توقع کردن از خدا برای اینکه دیگر غیبت غیرموجه است باید بیاید دیگر. حالا نه با این بیادبیها ولی باید بیایند دیگر. باید عالم چهجوری باشد؟ همینجوری است دیگر. طبق روایاتباید بیایند. این را خواستنش و طلب کردنش از حضرت حق، در تعجیل در ظهور حضرت حتماً کمک میکند.
پاداش مردان پای کار
خب این آیهی ۳۸ صفحهی ۳۵۵ را ببینید. بسم الله الرحمن الرحیم. «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ۙ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﻟِﻴَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ». خب آن مردانی که در این بیوتی هستند که هیچچیز آنها را سرگرم نمیکند. اینها آدمهایی هستند که دیگر مردان مردند دیگر. ایستادهاند پای کار انقلابها و هیچچیز هم آنها را سرگرم نمیکند از اینکه بخواهند اقامه بکنند دین را. به واسطهی همین، چشمشان و قلبشان تفاوت کرده است. صحنهها را جور دیگری میبینند. نتایج را هم یک جور دیگری هم میگیرند.
شما همین داستان یوشع بن نون که همان «ذالکفل» قرآنی است که جزو وصیهای حضرت موسی هست، از آن موقع که جزو اصحاب حضرت موسی هست، اینها بودند که وقتی رسیدن به رود نیل، خب همه کپ کرده بودند دیگر، اینور، آنطرف اینها. فکر نکنید فقط اینجوری بوده است که مثلاً حضرت موسی گفت «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ» بقیه خفه. نه، یک عدهای بودند، شروع کردن، اینها به جو دادن. اصلاً قبل از این قضیه که حضرت موسی بزند به دریا و باز بشود، یک کسانی مثل یوشع بن نون و کالب و اینها،این دو نفر، از این آدمهای رجال بودند. اینها بلند شدند گفتند که همینجا اگر موسی بگوید بزنید به دریا، میزنیم به دریا. به احترام حرف اینها معجزه شده است و دریا باز شده است. یعنی یک اتفاق دیگر میتوانست بیفتد خوب، ولی باز شدن دریا بهخاطر حرف اینها بوده است. یعنی یک عده گفتند همینجا ما جوری ایمان داریم، همینجا اگر بگویی بزنید به دریا، میزنیم به دریا. اینجا معجزه تبدیل شد به شکافت دریا. خود خواست اینها، خود خواسته یک سری مردان مرد است که یک اتفاقی را میروند رقم بزنند. بعدش اتفاقاً هیجان میدهند بقیه هم بعد از این دو نفر (بلند شدند).
این دو نفر همان دو نفری هستند که شما بعداً هم وقتی خواستند وارد سرزمین مقدس بشوند و نشدند، دارد «قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا» دو نفر بودند که برگشتند گفتند آقا تا دم درب برو. بابا، قرار نیست تهش را من فکر کنم. تا دم در برو در باز میشود. تا دم در برو، در باز میشود. کودتای نوژه با تمام طراحیاش که واقعاً اگر این کودتا به ثمر میرسید قطعاً انقلاب میخورد زمین. بعد امام را میکشتند. حتی آقای شریعتمداری به عنوان رهبر بعدی تعیین شد؛ یعنی کامل بود. خدا با یک طوفان شن در طبس همه را کرد. شلغم کرد. همهی این تئوری را. یعنی طرف نشسته بود مثلاً بهترین طراحی را کرده بود. حتی باد منطقه را حساب کرده بود، همه چیز را. اینها در طبس فلان کنند و اینجوری بشود. بروید ببینید دیگر، ماجرای کودتای نوژه را. بعد امام میگوید آقا این ریگها کار ما بود؟ کار خدا بود دیگر. نمیشود ما تا دم در برویم، در باز نشود. این نکتهی مهمی است. منتهی یک سری مرد لازم دارد. فقط آن پیامبران نیستند که میتوانند این کار را بکنند و به بقیه هیجان بدهند که به بقیه تبیین بدهند که «فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ»، «قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ». آقا شما تا دم در برو، بقیهاش تمام است. البته نرفتند بازهم، ولی میخواهم بگویم یک جایی نقشهای بسیار پررنگ اینهاست که اینها اهل اقامهاند. اهل پروژهی بالا آوردن هستند که من عرض کردم میشود پروژهی ابراهیمی که اگر کسی این کار را نکند «وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِـۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُ» خیلی خَر است. یعنی اگر نرود تو این پروژه،خب ماشین را ساختی برای چه؟ ماشین مگر نساختی؟ مگر این کاپشن را درست کردی برای چه نمیخواهی بپوشی؟ مثلاً میخواهی بگذاری در نمایشگاه، بگذاری در کمدت؟ خب لابد کاپشن خریدی بپوشی دیگر. اگر نپوشی، اگر اینها را استفاده نکنی، اگر پروندهی اقامه را نروی، خیلی خری به تعبیر قرآن «إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُ» خودش را خر کرده است دیگر. دارد خودش را به یک چیز دیگری مشغول میکند. به عبارتی با یک بحث دیگری دارد مشغول میکند. هی دارد میگوید ماشین، ماشین، ماشین را نمیاندازد در جاده.
این مردانی که اهل اقامه هستند خب اینها یک جور دیگر میبینند. اصلاً معادلاتشان «تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ» فهم قلبشان یک جور دیگر است. صحنهها را جور دیگر میبینند و جور دیگری توضیح میدهند برای شما. خب حتماً آنجوری که او توضیح میدهد، عاقلانه نیست برای عقل، منطق و تدبیر دیگری. ولی چون قلب و فکر و روحش، اینها تعویض شده است، یک جور دیگر میبیند، یک جور دیگر هم گزارش میکند همه چیز را. در قیامت هم همینجور است. در اینجا هم همین است. برای همین کسی که اینجا را نمیبیند، قیامت هم نمیبیند. «وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ» کسیکه اینجا نمیبیند، آنجا نمیبیند. خب آنجا هم اگر میگوید «رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا» نه اینکه حقایق عالم را میبیند. نه، آن میخورد به اسم منتقم جبار الهی، میخورد به این. اینجوری نیست که همه چیز را میبیند. یعنی قلب و روحش باز که نمیشود که.نه اگر قلب و روحش قرار است باز بشود، باید اینجا باز بشود. اگر اینجا نشود، آنجا باز نمیشود. یعنی این نکتهی مهمی است که من بارها عرض کردم. شما قیامت را باید مهندسی معکوس بکنید تا برسید به دنیا. این اتفاق قیامتی در دنیا باید برای آدم بیفتد. لااقل پتانسیلش باید در دنیا برای آدم اتفاق بیفتد. مثل بچهای که میخواهد راه برود در دنیا بالاخره در رحم باید پا دربیاورد دیگر. نمیتواند پا درنیاورد که. خب بعدش هم که به دنیا میآید، اولش ضعیف است، [اما] بعدش پایش کار میکند دیگر، دست و پاهاش کار میکند. این نکته مهم است.
حالا اگر اینها در این راستا باشند، این همه چرا من هی توضیح میدهم؟ که یادتان نرود اگر کسی در این کلاس باشد، این وقتی است که میرود، چه برود چه نرود معادلهای که بر اساس معادله کار میکند، فرق میکند. این آیه را بخوانم، ترجمه کنم بعد توضیح میدهم. « لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ». این یک بحث خیلی شیک و تر و تمیز و قرآنی است. دیدید کسانی که بازنشسته میشوند، میگویند به حقوق دو سال قبل، آخرین حقوقهایی که گرفتند؛ یعنی با آخرین حقوق بازنشسته میشوند. خب کسانی که در این حد دارند کار میکنند، آنها از قواعد طبیعی پیروی نمیکنند. قواعدشان عوض میشود. بر اساس اعمالشان جزا داده نمیشوند؛ بر اساس «أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ» جزا داده میشوند. (؟ 25:50) این است توضیحش چیست که بعدش یک باکس «وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦ» نمیدانم «وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ» میرود در منطقهی بیحساب. کلاً همه چیز میشود بیحساب. نه بیحساب کتابها، یعنی گترهای و کاتورهای و اینها نیست. منطقهی بیاصطکاک، مثل موشکهای بالستیک میماند که از جو میرود بیرون. دیگر از جو که میرود بیرون، بیاصطکاک است کلاً بیاصطکاک میرود. تمام زورش تو این طرف بخاطر این است که بر آن اصطکاک هوا غلبه پیدا کند دیگر. یکی از، تمامش که نه، یکی از زورهایی که دارد میزند این است که بر اصطکاک هوا غلبه پیدا کند. آنجا که از جو با هر سرعتی خارج میشود، دیگر با همان خارج میشود. آنجا غلبه بر اصطکاک ندارد. چون اصطکاک ندارد. سرعتهایش یک مدل دیگر است. از فضل بهرهمند میشود، از عدل بهرهمند نمیشود. از باکس بغلی بهرهمند میشود.
من این را یک کمی در این بحث سحر توضیح دادم ولی توضیحش باز هم خالی از اشکال نیست و آن این است که شما در این بحث سهگانههای قرآنی دیدید دیگر. سهگانهیهای قرآن این است که یک عده اصحاب شمال هستند، یک عده اصحاب یمینند، یک سری مقربین از سابقون السابقونند. یک عده مثلاً از این طرف فجارند، یک سری ابرار هستند، یک سری مقربینند. یعنی یک دسته، بعد دو تا دستهی خوب. منتهای مراتب، اساساً به شما رقابت در دستهی سوم را توصیه نمیکنند، چون اصلاً رقابتی نیست. آنجا جذبهای است سلوکی نیست. کسی سلوکی نمیتواند برود. کسی با سلوک نمیتواند جزو مقربین بشود. اینجا باید یک زمینههایی برای خودش درست بکند که جزو ابرار باشد. اگر جزو ابرار بشود، بعدش دیگر مقربین بودنش را با یک قاعدهای میگویند به نام «قاعده الحاق». مقربین شدنش را با قاعده دیگر میرود آنجا. اصلاً سلوک او نیست. جذبه از دو طرف است.
شما سورهی مبارکهی حدید را بیاورید. آیهی بیست صفحهی ۵۴۰. اینجا ببینید آیهی 20. من همهش را نمیخوانم چون همهش به بحث ما ارتباطی ندارد. «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ». این پنج حالت وجود دارد. در حیات دنیا این پنج حالت وجود دارد. حالا میآیید پایین «وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ» آخرت چیست؟ آخرت همین سهگانه است. «عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ». عذاب دسته اول، مغفرت دستهی دوم و رضوان، دستهی مقربین. « وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ». حالا «سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ» چه؟ «سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةࣲ» یعنی در مغفرت مسابقه بدهید، چون اساسا در رضوان کسی نمیتواند مسابقه بدهد. جای مسابقه نیست. مسابقه برای سالک است. آن را میکشند و میبرند. باید خودشان را آماده کند تا به نقطهای برسد که اصلاً یک چیز دیگر میشود. مثل گرم کردن آب. آب را هی گرم میکنی، گرم میکنی، در یک نقطهای اصلاً این بخار میشود، میرود هوا. اصلاً دیگر آن حالتی که باشد کتری باشد (نیست)، یک جای دیگر است. اصلاًدر هواست. خب این برای فرآیند رضوان الهی است.
حتی نگاه بکنید. شما بیاورید سوره مطففین صفحهی ۵۸۸. آیه هجده نگاه کنید. دارد چه؟ «كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ». نامهی ابرار در علیین است. «وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ» علیون چیست؟ «كِتَٰبࣱ مَّرۡقُومࣱ* يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ». ک کتابی هست که مقربان شاهد بر آنند. یعنی مسلطاند بر آنند، بالاتر از آنند. «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ* عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ». حالا ویژگی ابرار را دارد میگوید. «تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ» شادمانی نعمت در چهره هایشان هست. «يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ» از یک چشمه ای میخورند به نام رحیق مختوم، «خِتَامُهُ مِسْكٌ» ابرار از این چشمه میخورند «وَفِي ذَٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ»، رقابتکنندگان در این چشمه رقابت کنند. وگرنه در چشمهی تسنیم نمیتوانند رقابت کنند. آن یک چشمهی جذبهای است. بله «وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ» این یک سری قاطی دارد. یک لیپتونی از آن چشمهی تسنیم گرفتند، زدند، یک رنگی گرفته است. مثل چای، رنگ میگیرد. اصلش آن آب است دیگر، ولی این یک حالت رنگی میگیرد، بوی چای میگیرد برای اینکه شما را به یک سمت و سویی دیگری (ببرد) و قریحه درست کند. این مثل لیپتون از تسنیم میزند. تسنیم «عَيۡنࣰا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ». تسنیم یک چشمهای هست که مقربان میخورند. فقط یک لیپتون از اینور آوردند، زدند در چشمهی رحیق مختوم. شما اصلاً نمیتوانید در تسنیم با هم رقابت کنید. میخواهی رقابت کنید، در رقیق مخدوم. یعنی «وَفِي ذَٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ». متنافسون در آنجا میتواند رقابت بکنند. میخواهید کار بکنید؟ میخواهید سبقت و تلاش (کنید)، کسی تلاش برای مقرب شدن نمیتواند بکند. تلاش باید برای چه بکند؟ برای ابرار شدن. آن موقع با قاعده الحاقاگر واقعاً میخواهد آن سمت برود و نمیشود، در آخرت ملحقش میکند.
این قاعده الحاق، کلاً برخی از ماها یک تلاشهایی میکنیم، سورهی مبارکهی طور را بیاورید. بیست و یک صفحهی ۵۲۴. «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ» کسانی که ایمان آوردند و تبعیت دارند میکنند. حالا تبعیت کردند، به نتیجه نرسید، به آن نتیجه نرسیدند. اینجاست که آن بقیهاش را خدا جبران میکند. یعنی فاصلهای که باقی میماند. «أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ ۚ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ». از آن بالایی نمیکنند، بیاورند پایین. این پایینی را یک هل دیگر میدهند که این دیگر برود بالا. بهش میگویند قاعده الحاق. برای همین است که اینقدر در قرآن هی دارد «وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّـٰلِحِينَ» که ما را به ائمه ملحق کن. ما نمیتوانیم بشویم. یعنی در آن درجه که خود ابراهیم هم نمیتواند برسد. هی گفته اند «وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّـٰلِحِينَ» در آخرت میتواند جزو صالحین باشد، آن هم با الحاق. یعنی بالاخره الگویش امیرالمؤمنین است. دارد میرود دیگر زورش را زده است به عبارتی تمام زورش را زده است. همین کارهایی که معلمها از تفضل میکنند مثلاً طرف نوزده گرفته است، تمام زورش را هم زده است میگویند تو بیست نیست. خب این از فضل این کار را میکند که الحاق بکند به موارد بالاتر.
این کلاً این ادبیات برای کسانی است که اهل معامله با خدا نیستند. بیحساب هستند با خدا. یعنی نمیخواهد این کار را بکند که آن را بگیرد. مثل خیلی از ماها میرویم، میخواهیم که مثلاً به یک نعمتی برسیم، حتی به یک آخرتی برسیم. آنها مال کسانی است که به آخرت هم نمیخواهند بروند. نه. خلاصه دنیا برایش جذابیت دارد، نه آخرت برایش جذابیت دارد. این گل روی وجود خدا برایش جذابیت دارد. اینکه این کار خداست را انجام بدهد. بهش بگویند که میروی جهنم بهخاطر اینکه کار، میگوید باشد کار خداست. ما کار خدا را انجام میدهیم. عاشق خدا هستیم، میرویم کارهای خدا را انجام میدهیم. ببینید، این نکته اگر در آن رجال اتفاق بیفتد، یعنی میخواهم بگویم سطح را پایین نیاورید. البته ماها آرام آرام ممکن است به یک فهمهایی، درکهایی، مزاجهایی از این بحث که دیگر دور و بر اهل بیت جمع نشویم برای سلفی گرفتن با اهل بیت. کما اینکه تو سورهی مجادله هم اینجوری بود دیگر. وقتی هی سلفی میگرفتند با پیامبر، آیه نازل شد نردهها را بردارید کسی هم حق ندارد سلفی بگیرد دیگر. هی میامدند اینور نردهها، گفتند نردهها را بردارید. هر که میخواهد برود پیش پیامبر، هزینه دارد. البته خیلیها نرفتند. اگر هزینهی پیش پیامبر رفتن را پرداخت میکنی، برو پیش پیامبر. ولی اینجوری که هی بروی پیش پیامبر سلفی بگیری که بگویی من خیلی آدم ویژه ایم، آدم خاصیام، میخواهی این کار را بکنی آیه نازل شد و نردهها را بردارید. «إِذَا قِيلَ لَكُمۡ تَفَسَّحُواْ فِي ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ يَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ» حذف شده.
مثل بعضیها که گیر داده اند، پستهای دور آقا را رها نمیکنند. این شوق به خدمت، کشته همه را. آقا بس است دیگر. ول کن. بگذار یک سری آدم بیایند، جا بده، بگذار بیایند. یک عده خدمت کنند. یک عده ول نمیکنند که آن جا را که. خب یعنی اینها کسانی که جا به بقیه نمیدهند. آقا «وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ» گفتند آقا بلند شو، بفرما بیرون. برو بیرون دیگر. خودت بفهمی تو داری جای دیگران را تنگ میکنی. بعد هزینه هم نمیدهی دیگر. میگویم این آدمهای هزینه بده رجال، این کسانی که به «بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ» یا مثلاً نگاه کنید این آیه را، سورهی مبارکهی احقاف را ببینید. صفحهی ۵04. حضرت هود ما خیلی کم معرفی کردیم حضرت را. حضرت هود دو تا سوره به نامش است، خیلی مهم است. یکی هود، یکی احقاف. احقاف سرزمین حضرت هود بوده است. همان ریگستانی بوده است که هر دو گروه بودند. خیلی حضرت مهمی است. در آیهی ۱۶ نگاه بکنید. طرف پیامبر است دیگر که دارد میگوید اینجوری «وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ إِحۡسَٰنًاۖ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ كُرۡهࣰا وَوَضَعَتۡهُ كُرۡهࣰاۖ» تا ادامه اش که ادامه اش هم هم خیلی مهم است. «قَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ» خدایا این نعمتی که به والدینم دادی،خدایا مرا مجبور کن، من شکرش را به جا بیاورم. نه اینکه شکر نعمت پدر و مادر به جا بیاورم،نه! نعمتهایی که به آنها دادی من شکرش را بجا بیاورم، چون این وظیفه من است. نعمتی که به پدر و مادر داده میشود، از همین کانال به بچه داده میشود. خدایا من را وادار کن، «أَوۡزِعۡنِيٓ» که من شکر نعمتهایی که به من دادی بکنم، شکر نعمتهایی که به پدر و مادرم دادی هم من بکنم، نه اینکه آنها این شکر را بکنند. من باید شکر کنم چون که امتداد نعمتی که به والدین داده میشود، حتماً یک چیزهایی تحت عنوان وراثتهای تینی، دینی و معنوی و فلان و اینها وجود دارد که اینها را مثلاً با شیر دارد از مادرش میگیرد. با مثلاً نان حلال دارد، به قول آن (گزارشگر) «شیر مادر و نان پدر، حلالت دلاور». این همان است که اینها به این داده میشود.
«وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحࣰا تَرۡضَىٰهُ وَأَصۡلِحۡ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓۖ إِنِّي تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَإِنِّي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ* أُوْلَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنۡهُمۡ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ» یعنی ما عملوا را جزا نمیدهیم. ما جزا را برابر با «أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ» میدهیم. یعنی این کارتون سیب را به قیمت بهترین سیب میخریم. این میشود فضل. تازه در آن آیه ای که داری میگویی «وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ» مگر شما غیر اسلام… «وَنَتَجَاوَزُ عَن سَيِّـَٔاتِهِمۡ فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَنَّةِ». از سیئاتش هم میگذریم. سیئات یعنی گناههای خُردهریز، کوچولو موچولو دارد که از آنها میگذریم دیگر. خطا کرده است. «وَعۡدَ ٱلصِّدۡقِ ٱلَّذِي كَانُواْ يُوعَدُونَ»
در آیات زیادی که ببینید، بحث همین است. من چند تایش را همینجوری از رو میخوانم برای اینکه ببینید. سورهی توبه ۱۲۱. کسانی که به نظام اسلام اینجوری کمک میکنند که حرکت میکنند، راهپیمایی میروند و اینها «وَلَا يُنفِقُونَ نَفَقَةࣰ صَغِيرَةࣰ وَلَا كَبِيرَةࣰ وَلَا يَقۡطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمۡ لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ». باز دوباره دارد «وَلَنَجۡزِيَنَّ ٱلَّذِينَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ». باز دوباره صفحهی ۲۷۸ را ببینید. آیهی معروف، آیهی ۹۷ سورهی مبارکهی نحل را ببینید «مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» خب ما میرسانیمش، احیاش میکنیم به حیات طیبه، «وَلَنَجزِيَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانوا يَعمَلونَ». یعنی برابر و مطابق با «أَحسَنِ ما كانوا يَعمَلونَ» در برابر خود عملش جزا نمیدهیم. آن جزایی که «جَزَآءࣰ وِفَاقًا» است یا برای جهنمیهاست برای (؟44:08) از مؤمنین است. کسی که به حیات طیبه برسد، جزاهایش وفاق نیست؛ یعنی اندازه نیست. خیلی غیرطبیعی است. چرا؟ چون که خودش آدم از مرحلهی حساب و کتاب و از مرحلهی کار خودش و همهی اینها (فراتر است) که من این را با بیانات مختلف تا حالا، قرآنی و روایی، عرض کردم.
یادتان هست که راجع به «وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ» عرض کردم یک مدل وحهایی آدم پیدا میکند. یعنی نه وحی به فعل، بلکه وحی فعل. یک موقع است که به انسان وحی میشود که برو فلان کار را بکن. یک موقع از وحی نمیشود برو فلان کار را بکن. دستش را میگیرند فلان کار را میکنند. این میشود وحی فعل. اینجا است که «وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ» نه و «وَأُوحِيَ إِلَيْهِمْ افعل الْخَيْرِ». بهش نمیگویند برو یک کاری را بکن که حالا بکند. نه، آن کار را در کاسهاش میگذارند. اصلاً دست و پایش را میگیرند، میگذارند در آن کار. این مال کیست؟ مال کسی است که کلاً از ارادههای خودش پیاده شده است. از فکر خودش، ارادهی خودشاینها رفته بالا، فهمیده است باید پیاده بشود. این اولش هم هی با ارادهی خودش تصمیم گرفته و چه کار کرده است و فلان، فقط با خدا معامله کرده و رفته رفته، رفته رفته اینجوری شده است که من اصلاً هیچچیز نمیخواهم.
تضاد معجزه با شفقت خواهی پیامبران
میدانید که انبیا معجزه نمیآورند و یکی از دروغهای کلامی این است که میگویند انبیا معجزه میآورند. که انبیا برای اثبات نبوتشان معجزه میآورند. کدامیک از انبیا معجزه آورده اند تا به حال الا چند تا انبیا. انبیا برای اثبات نبوتشان معجزه نمیآورند، مگر اینکه خدا به اینها بگوید معجزه بیاورید وگرنه به خودشان معجزه نمیآورند. شما الآن نگاه بکنید نوح معجزه آورده است؟ نه. بله، آن عذاب است دیگر. هود معجزه آورده است؟ نه. صالح معجزه آورده است؟ بله. آن هم معجزه درخواستی بوده است. وگرنه اینها معجزه نمیآورند. درخواستی بوده است. ما چند تا نبی داشتیم معجزه آورده اند؟ آن هم خودشان نخواسته اند. آورده اند و بعد معجزه آوردن اتمام حجت است و طومار طرف را میپیچند. معجزه چیز بدی است. میدانید که این حرفها، دروغهای در علم کلام است. که در دینی هم به ما یاد دادند. معجزه آوردن کار خوبی نیست، چون طرف را میاندازد گوشهی رینگ. چون طرف را میگذارد گوشهی رینگ، شفقت نبی باعث میشود که این کار را نکند نسبت به امت. دیدید بعضی وقتها ما در مباحثه، آدم را میاندازیم گوشهی رینگ. بگو بالاخره الان حجاب حکم خدا هست یا نه؟ خب این را تو قبول داری یا نه؟ یعنی میبریمش گوشهی رینگ که بزنیمش؟ آخرش میگوید آره، قبول حکم خداست و نمیکنم. این به شدت کار بدی است. میدانید که گوشهی رینگ انداختن آدمها، شما باید بهجای اینکه در دهانش بگذاری که دیدی خدا را قبول نداری، بهجای این باید یک جوری ازش بکشی بیرون حرف بگویی دیدی خودت هم خدا را قبول داری؟ دیدی خودت هم قبول داری؟ بعضی از ما فکر کردیم که اگر طرف را بیندازیم گوشهی رینگ، آخرش اثبات میکنیم که خدا را قبول نداری. مثلاً ما خیلی باحالیم، مثلاً خیلی توانستیم طرف را به زمین بکوبیم. پس شفقت یک پیامبر اقتضا ندارد اصلاً این کار را بکند. همش بحثش این است که شما خودتان ببینید، اینجوری دارید چه کار میکنید. ببینید، اینجوری. معجزه درخواستی بوده است، درخواست را جواب داده اند. آن هم یک عدهای وقتی که، معجزهی صالح هم ببینید همینجوری است، یک عدهای آمدند طرف قوم، آمدند گفتند که آقا اگر پیامبری، از این کوه شتر دربیار بیرون.
و بعدش هم میبینید سورهی مائده را توضیح میدادیم. بعید است کسی یادش باشد آن موقع را. وقتی گفتند مائدهی آسمانی بیاید، حضرت عیسی میگوید «قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ». مائدهی آسمانی بیاید. خدا میگوید باشد «قَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيۡكُمۡ» مائدهی آسمانی قرار است بیاید، میآید. ولی «قَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيۡكُمۡۖ فَمَن يَكۡفُرۡ بَعۡدُ مِنكُمۡ فَإِنِّيٓ أُعَذِّبُهُۥ عَذَابࣰا لَّآ أُعَذِّبُهُۥٓ أَحَدࣰا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ». اگر مائدهی آسمانی بیاید، یک پدری ازتان درمیآورم آن موقع. یعنی خدا اصلاً خوشش نمیآید از آوردن مائدهی آسمانی. حتی حضرت عیسی وقتی میگویند مائدهی آسمانی بیاید، میگوید «قَالَ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ». اگر مؤمنید خب همین کارها را انجام بدهید. یعنی چه سفره از آسمان بیاید؟ فیلم دیدید چیست؟ نه، ما ایمان نمیآوریم مگر یک مائدهی آسمانی بیاید. مثل اینهایی که میایستند (میگویند) نه باید یک شهابسنگ رد بشود. من باید نشانه ببینم. چه نشانهای بالاتر از وحی خدا و همین چیزها. چرا تو باید نشانه ببینی؟ تو که هستی باید نشانه ببینی؟ بعد نشانه میبیند باز هم ایمان نمیآورد. و بعد این شفقت و عدم شفقت است که پیامبر معجزه بیاورد.پیامبران برای آوردن معجزهها اینجوری خلاف شفقت است، چون که میاندازد گوشهی رینگ. برای همین هر بار یک پیامبر معجزه آورده ، آن قوم عذاب شده است ، بهجای اینکه هدایت بشود. چرا؟ چون که او را دارد میبرد در گوشهی رینگ اتمام حجت.
برای همین پیامبران معجزه نمیآورند. برای همین در آیات قرآن هی میگوید پیامبر «مَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ». من نمیدانم چه به سر خودم میآید، چه به سر شما میآید؟ اگر علم غیب داشتم «لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ». من چه علم غیبی دارم؟ این یعنی چه؟ نه اینکه دارند دروغ میگویند که مثلاً. نگاه میکند من که هستم که بخواهم این کار را بکنم؟ هی دست ببرم در عالم. من که هستم که باید این کار را بکنم؟ وظیفهام تبلیغ است گفتم، باید میگفتم گفتم. که حالا از پتانسیلهای خودم استفاده بکنم، ارسال همت کنم و بزنم دهانتان را سرویس کنم. حالا بایست، معجزه میآورم. میگوید من که هستم؟ مثلاً اگر کسی رسید به اینکه بگوید من که هستم اصلاً؟ «بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد» هر که برسد به این نقطه که من که هستم اصلا و بعد شفقتش هم خیلی برود بالا. حضرت موسی میدانید کی پیامبری شد؟ یک گوسفندی در رفت. موسی بدو گوسفند بدو، بالاخره دوتایی عرقریزان بالاخره [موسی] گرفت. ما بودیم، چهار تا بالاخره جملات نیکویی (بهش میگفتیم) و چک و لگدیش نمیکردیم ولش نمیکردیم. موسی برگشت، [آن را] تو بغلش گرفت. عرقهای این گوسفند را پاک کرد. گفت حالا به من رحم نمیکنی؟ به خودت هم رحم نمیکنی؟ وحی آمد که این راست کار پیامبری است. این که با رمه اینجوری برخورد میکند راست کار پیامبری است و باید پیامبر باشد.
ولی این نکته، این شفقت، این محبت نسبت به خلق «إمّا أخٌ لَكَ في الدِّينِ ، أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلقِ» من یکجایی باید بجنگم، میجنگم. میدانید وقتی که ریختند در چاه بدر یکی از سران قریش را یک نفر دیر رسید. گفت چه شد؟ گفتند جنگ تمام شد. گفت کجا؟ بعد سرش را کرد در چاه، بعد شروع کرد فحش کاف دار بود به اینها داد. حضرت اینجوری دستشان را گذاشتند روی گوششان، گفتند آقا ما برای این چیزها (نجنگیدیم). ما وظیفهیمان بود بجنگیم، جنگیدیم دیگر. وظیفهمان بود بکش بکشتیم دیگر این کارها چیست مثلاً؟ امیرالمؤمنین وقتی که مالک اشتر یک چیزی کرد که بالاخره کشتههای ما زیادتر از ظاهراً کشتههای شماست و اینها. حضرت میگویند تو چکار میکنی؟ تو شمشیر را برمیداری همه را میزنی. من نگاه میکنم. من امامم. امام، استعداد ضایع نمیکند. اگر ببینم در اعقاب و اسلاف یک آدم حسابی در میاید زخمی میکنم نمیزنم. من حواسم به همهی عالم هست. تو همینجوری گرفتی در دم میزنی همه را. ولی من که اینجوری نیستم. همه را نمیزنم. ببینید اینها خود اینی که طرف پر از شفقت است و پر از این است که من کارهای نیستم اصلاً در این عالم و حتی من معجزه اگر میبینید بعضاً این کارها را میکنند، هم در علما، مثل مثلاً آقای نخودکی، هم در انبیا، یا بیظرفیتاند یا ماذونند. از این دو حالت خارج نیست. مثلاً فرض کنید علم غیب بدهند به من. اولین کاری که میکنم، قیمت دلار را در ماه آینده پیدا میکنم. خب این مال چیست؟ مال بیظرفیتی است. خب؟ میخواهم ببینم مثلاً پشت سر من چه میگویند؟ یا مثلاً چه کارهایی (میکنند)؟ بعد چهار نفر را اسیر خودم بکنم. یا آدم بیظرفیت که از این چیزها استفاده میکند، یا به صورت خاص ماذون است بلکه مامور است. مامور به انجام دادن این کار است. این هم خودش میفهمد خب.
عباد مخلص خدا در آینه اعمال
برای همین است که اگر رسید به این حالت بیارادگی و بعدش اراده در او کردند و اینها این آدم دیگر، من بارها این را عرض کردم که حتی میرسد به جایی که تو آن عباد مخلصی که داریم، که در مقام مقربین است، سورهی صافات را نگاه کنید. در سورهی صافات توضیح میدهد که اینها «إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ... إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ»… همه حاضر میشوند عباد مخلصین اصلاً حاضر نمیشوند در قیامت. اصلا کاری نکرده است. اصلاً کار خوب هم نکرده است. کار بد هم نکرده است. چون اصلاً کار نکرده است. در او کار کرده اند. برای همین پروندهی اعمالش در «وَمَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ* إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ» عباد مخلصین اصلاً اجر نمیبرند، چون عمل ندارند. در او تصمیم گرفتند، فکر کردند، در او این کارها را کردند. اینها رسیدن، یعنی میگویند با حلوا حلوا دهان شیرین میشود تا حد قابل ملاحظهای، این برای این است که آدم بفهمد یک قلههایی وجود دارد. این نیست که حالا من دو تا نماز دست و پا شکسته دارم میخوانم و فلان و اینها. بعد میگویند من اینجا هستم. نوح آنجاست. نمیدانم. خودم را مقایسه میکنم، یک زور دیگر بزنم، رسیدم، نه به این خبرا نیست. یک قلههایی را نگاه کن و آن موقع این «رجالٌ» که با نور قرآن دارند حرکت میکنند، با نور اهل بیت حرکت میکنند و دیگر اصلاً خاص ندارند اینها. اینها همه چیزشان، معادلاتش فرق دارد. اینجوری است که «وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ» یک، دو «وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِ». از باکس (فضل)، یادتان هست سورهی نساء را میخواندیم؟که «لِّلرِّجَالِ نَصِيبࣱ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبࣱ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَ» بعدش چی دارد؟ «وَسۡـَٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ» این برای کسب است. اهل کسب باید زور بزند. بعد خدا میگوید کسب را دیدی؟ حالا بگذار کنار، بیا از اینور بردار. دیدید بعضی از میوهفروشها زیر این چیزها پرتقال را قایم میکنند؟ مشتری خوبشان بیاید میگوید حاج آقا به آن دست نزن، بیا از این طرف بردار، خیار را از پایین میآورد. از یک باکس دیگری بهش میدهند. این که از یک باکس دیگر از جعبهی دیگری اصلاً به کسب این ربط ندارد.
اینجا «شاهان کم التفات به حال گدا کنند». کمی به حال گدا التفات کنند، منتها یک موقعهایی التفات میکنند دیگر. حافظ: «دوام وصل، سر نمیشود جهان، / شاهان کم التفات به حال گدا کند». و خوب است که انسان برود سراغ آن، برود سراغ آن. آن انسانی، آن جامعهای که دارد آنطوری زندگی میکند، از آن برمیدارد. «وَسۡـَٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ» اینکه هی در قرآن اینجوری بکنید، اینجوری، اینجوری «إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ» عدل مال بقیه است، همه چیزش معمولی است. احسان از یک باکس دیگر است. خود خدایی که دارد امر به احسان میکند، حتماً خودش محسن است. یعنی چه؟ یعنی عادل نیست خدا. اگر خدا عادل است، برای این پایینی ها عادل است. خدا برای آن بالا که عادل نیست؛ یعنی برابر با آن مقدار کار، چه بدهد؟ حتماً اینجوری نیست. خدا آنجاها محسن است. یعنی دیگر خودش هم با عدل برخورد نمیکند. برای همین شما به خدا برمیگردید. این دعا اگر دعای بیخودی [است]، نباید بگوییم که «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک». یعنی خدا عدلت را بگذار کنار، با من با عدل برخورد نکن. عدل یعنی همین که من چه کار کردم، چهجوری است. با فضل برخورد کن. این معلوم است که این دعا مستجاب است. یعنی دعا در معرض استجابت است، دعای درستی است. خدایا با من با عدل برخورد نکن. این معنایش این نیست که من تو منطقهی عدل باشم و خدا با من با عدل برخورد نکند. خیر، یعنی اینکه من را ببر تو منطقهی فضل، با من با منطقه فضل برخورد کن. من یک کارهایی بکنم. یک نتایجی مترتب بر این کار کردن که دست من نیست. فکر من نیست. همهی این چیزها.
(پاسخ به سوال:) نه، این همان معناست که حتی تحت عنوان «خَالِصَةࣰ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ» بعضی وقتها میآیند و یک حدیش به هر جهت مال خلوصی است که در سرای آخرت هست. یعنی به عبارتی چون ما در تختهبند تنیم، یک چیزهایی در حقیقت خالصش برای ما نمیآید. اساساً برای هرکسی تو روز قیامت آن نعمتی که میگیرد، خالصش میآید؛ یعنی خالصش را میخورد. برای همین همه جوره خالص میخورد و آتشش هم که میخورد، گفته اند یک قطره از جهنم از هفت اقیانوس رد شده و فلان و اینها، شده آتش ما.. یعنی آنقدر سرد کرده اند شده است این. یعنی همه چیز خالص است دیگر. آنجا این است که خالص میخورد، یک بخشش اساساً برای مرگ است. سرای قیامت است که خالص میخورد که اگر اینجا هم از این تختهبند تن خارج میشد، همین اتفاق میافتد.
یکی بود در روایات هست که مال یتیم داشت میخورد، تا مال یتیم خورد تمام لب و دهنش تاول زد. گفتند که بهخاطر همین آیه است که «إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارࣰا» کسانی که چیز (مومن) هستند هم بو احساس میکنند، بوهای آن طرفی، که حالت بویش هم محیط است از طرفی نیست، بوی عطر نیست که از یک طرفی میاید. باز قبل از مرگ هم بادهای مخسیه، منسیه که یکسری بوهای خوب است که استشمام میکند که دل بکند از این عالم. این است که طرف همینجوری نمیمیرد. مؤمن یک عطری را استشمام میکند، با عطری که استشمام میکند دل میکند از این عالم. اینجوری نیست که همش حواسش اینور است و میمیرد. نه، دل میکند و میمیرد. این البته خدا با مؤمن این کار را میکند. من باب «لهم ٱلۡبشۡرى في ٱلۡحيوة ٱلدنۡيا».
ولی یک بحث دیگر هست این مخصوص مقربین است. مخصوص من فضله است. یعنی غیر آن حالت عامی است که هر چیزی خالصش روز قیامت است. این که دارم میگویم، یک چیز دیگر است. و این هم نیست که در روز قیامت فقط میبیندها. باز دوباره همان بحث را ضرب کنید در آن. در اینجا در حقیقت آن بحث را میتواند ببیند. آنجا بروز پیدا میکند کارهایش. نتیجهی کارهایش به اندازهی کارهاش نیست. خودش هم میفهمد که نتیجهی این کارها به اندازهی کارهایش نیست. این آیه را بیاورید. این آیه خیلی آیهی معروفی است. البته حیف است این آیه را نبینیم. آیهی ۸۸ سورهی مبارکهی هود صفحه ۲۳۱. اینجا در داستان حضرت شعیب که حالا چه خوب شد، آیهی ۸۶، در حقیقت «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَما أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ». که آن چیزی که ته مانده از ترازوها میماند که حالا نسبتی که حضرت دارد با بحثهای اقتصادی یک بحث مفصل است در معرفه المهدی به عنوان عدل مشتهر.
«قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِيٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَـٰٓؤُاْۖ». نمازت بهت گفته هرچه آباء ما گفتند، بگذار کنار؟ یا ما هر جور تصرفی نمیتوانیم در اموال بکنیم؟ جوابش این است بله. نماز چنین خاصیتی دارد. اینجوری نیست که کسی بتواند تو اموالش تصرف کند. برای همین است که تو همین سورهی ماعون این است: «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ* فَذَٰلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ* وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ* فَوَيۡلࣱ لِّلۡمُصَلِّينَ». کسانی که تکذیب عملی دین دارند میکنند، با اینکه تشویق به رسیدگی به فقرا نمیکند. نزدیک ماه رمضان و نزدیک عید است. بچهها هرمل برای من فیلم فرستاده بودند که بچهی نوزادی که مرد از سرما. اصلاً من همینجوری ماندم که ما داریم چکار انجام میدهیم. از سرما مُرد بچه. بهخاطر همین نرسیدن مازوت و فلان، به همین راحتی. خب شیعهی امیرالمؤمنین… تو فکر میکنی که ماها آن موقع درگیر نمیشویم در این فضا؟ حتماً درگیر میشویم. بعد میگوید «فَوَيۡلࣱ لِّلۡمُصَلِّينَ» وای بر نمازگزاران. به چه دردت میخورد این نمازت؟ به چه دردت میخورد؟ اگر نماز این کارها را نمیکند، چه کار بکند؟ کلاً یک فرآیندی است با خدا در یک تایمهای به خصوص.
بعد میگوید: «قال یا قوم ارأیتم ان کنتم علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا». بعد اینها به حضرت شعیب گفته بودند ما یک زمین تو لواسان بهت میدهیم. پسر خوبی هستی، به درد ما میخوری. خب شما بیا با ما باش. این سایتمان را میدهیم دست تو. تو هم آدم مورد قبولی هستی. یک زمین در لواسان بگیر و کار را دربیار از آب. «وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُ». من نمیتوانم یک چیزی به شما بگویم، خودم یک کار دیگر بکنم که. «إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُ» این خیلی آیه تر و تمیزی است همه جانبه. میگوید من کارم جز این نیست که به اندازهی استطاعتم توان اصلاح دارم. کار میکنم به اندازه استطاعتم. طرف میگوید نه، این کار که کار نیست. بابا به اندازهی استطاعتت یک کاری بکن. به قول حضرت آقا میگفتند هر که هر کاری بلد است، بکند. آقا هر کاری بلدی بکن. هرچه استطاعت داری، زورت میرسد، بکن. نگو من زورم کم است، همین زور کم را بگذار. این… «إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُ» بعد «وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِ» این توفیق یعنی همین. ببینید علل و عوامل یک سریش تعیین شده است، یک سری توفیق باید ایجاد بشود. یعنی این علل و عوامل بچسبد به همدیگر، یکهویی این با آن ترکیب میشود یک میوهی جدید، یک محصول جدید، یک کار جدید. میبینید که همزمان که شما دارید این کار را میکنید، یک نفر دیگر یک کار دیگر دارد میکند. شما به همدیگر میخورید و این کار خداست. نه اینکه بقیه کارها، کار خدا نیست. اینجا دست خدا واضح است، مثل ایام الله میماند. «وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ». من توکل میکنم، توکل میکنم «وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ» به سمت خداهم به نوبه نوبه هی بر میگردم و توبه میکنم. توکل میکنم. واگذار کردم به عبارتی. توکل یعنی واگذار کردم کار خودم را. برای همین میگویم «فَٱتَّخِذۡهُ وَكِيلࣰا». در آیهی قرآن هست، میگویند وکیل بگذارخدا را. توکل برای همین است.
همین حضرت هود در اینجا هست. همین آیهی صفحهی ۲۲۸ را ببینید، از بالای صفحه. دارد که «إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءࣲ» برمیگردند به حضرت هود میگویند خل شدی. تو خل شدی واقعاً. اسکیزوفرنی هستی و احتیاج به بستری داری. یکی از طلبههای ما از دانشگاه امیرکبیر میخواست طلبه بشود، آن مشاور بهش گفته بود که مشاور دانشگاه تو این رشته میخواهی بیایی حوزه دستور بستری داده بود. گفت تو خلی، یعنی تو نمیفهمی. بابا یک آدمهایی هستند، ممکن است یک چیزهای دیگری دوست داشته باشند، یک کارهای دیگری بکنند. رسماً دستور بستری بهش داده بود. «إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءࣲۗ قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءࣱ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ». من بریام از آن چیزهایی که شما میگویید. «مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعࣰا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ* إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمۚ» من هر موقع این را میخوانم، عشق میکنم. میگوید که هر زوری دارید بزنید. به من هم مهلت ندهید. من توکل میکنم. بروید ببینید چه کار میکنیم. ببینم چه کار میکنیها. هر زوری دارید بزنید. «فَكِيدُونِي جَمِيعࣰا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ» یعنی به من مهلت ندهید «إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم» من هم توکل میکنم.
ببینید این همان نقاطی است که نقاط تفاوت در منطق اینکه من چهجوری عمل میکنم و اینها،شما همه با هم، من تنها، من و خدا به عبارتی. من با خدا.شما چه کار میکنید؟ و این همان منطقهی «وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِ» و منطقهی بیحساب و« يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ » و « من حیث لا یحتسب»، ببینید چقدر آیات اینجوری داریم، «من حیث لا یحتسب» و « یزیدهم من فضله» و هی دارد هل میدهد در یک جای دیگری که شما از آن نقطه عمل میکنی.
جلسه 45 تفسیر سوره مبارکه نور
«قائم» در طول تاریخ انبیاء
در آستانهی نیمهی شعبانیم، میلاد حضرت حجت (صلوات الله و سلامه علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف)، عنوان «قائم» در حقیقت یک عنوان مخصوص ایشان نیست، بله در آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه است که مخصوص ایشان است، وگرنه یک عنوان عمومی است که ما در دروس معارف المهدی مفصلاً بحث کردیم. منتها برای اینکه یک وظیفهای روشن بشود برای امروز ما، این است که شما اولین قائمی که وجود داشته است، بعد از اینکه خیلی دنیا را گند گرفته بوده قائمی بوده است به نام نوح. حضرت نوح (علیه السلام) اولین قائم بوده است. وقتی که ته ماندهی عالم همه مؤمنین بودند دیگر، طوفان عالمگیر، ته مانده هر چه بوده، مؤمن بوده است، باز انسان است و دنیا است و تمام این اتفاقات، مجدداً این اتفاق میافتد که یک عدهای مجدد شروع میکنند به خرابکاری و باز حد کار را اینقدر بالا میبرند و این را حضرت نوح (علیه السلام) در وصایای خودش اعلام کرده بوده است که یک نفر خواهد آمد شبیه من به نام هود. بعد از اینکه در حقیقت زمین خراب میشود و گند میگیرد و فلان و اینها، وقتی که موقع رحلتش بوده است، وصیت میکند و توضیح میدهد با شکل و شمایل و کارکرد و همهی اینها که یک نفر به نام هود (علیه السلام) میآید که قائم دوم است در حقیقت. و بعد اتفاق دومی که میافتد این است که آنقدر این عهد خوانده میشود که هی همه به همدیگر میگویند این را. و امر حضرت نوح (علیه السلام) بوده که مطلبی به نام قائم و مطلبی به نام منجی این هی گفتوگو بشود در مردم و حتی اشاره به شکل و شمایلش هم بکنند که یک نفر است که با سکینه و وقار (؟ 3:35) و نمیدانم چی و فلان و اینها.
و همین این است که باعث میشود وقتی قائم دوم و منجی دوم میآید، حضرت هود (علیه السلام)، از آن هفتاد نفری که کلا به حضرت نوح (علیه السلام) ایمان آورده بودند، تبدیل میشود به چهار هزار نفر؛ یعنی دایرهی مؤمنین اضافه میشود. حتی به سلبریتیها هم میکشد. یعنی حالا اینها آیاتی دارد که در زمان نوح اینجوری نبوده ولی در زمان هود اینجوری بوده است. یک سری آدمهای شاخص و چهره و سلبریتی دنبال هود بوده اند، نوح نبوده اند. این فاصله و گپ را چه پر کرده است؟ آنقدر عهد وصایت و منجی و قائم گفته شده است، اینقدر در مجالس نشستند و گفتند، این حرفها را زدند که یک کسی به نام هود (علیه السلام) آن موقع برجسته شد و همه منتظرش بودند. و این هم نه فقط در قالب شعرهای کودکانه که مثلاً امروز یکی از چالشهایی است که ما با خود مسئولین جمکران هم بحث کردیم، خودشان هم قبول دارند که یکی از چالشهای امروز این است که معرفی حضرت مهدی (سلام الله علیه) اینجوری در شعرهای کودکانه است. مثلا «مهدی که یار منه، چی چی بار منه» همه در این فازها است و بهجای اینکه مثلاً فرض کنید معارف جدی این است که کارکرد حضرت چیست اصلاً؟ ما اصلاً دنبال چه هستیم که قرار حضرت چه کار بکنند؟ این نکته، نکتهی بسیار مهمی است که کسی در حقیقت در قالب جشنهایی که همان موقع برگزار میکردند، هی هود را توصیف میکردند و میگفتند هود اینجوری است و کارکردهای هود هم اینهاست. این بوده که مردم (قبول کردند). باز دوباره با آن باد معروفی که بر قوم عاد و قوم هود وزیدن گرفت و باز ته ماندهی مؤمنین ایجاد شدند که باز دوباره آدم و همان آش و همان کاسه و باز دوباره اینها آمدن تمحیض شدند و هی این جداسازی و غربالگری انجام شد و باز دوباره حضرت هود هی دارد به قائم سوم ارجاع میدهد.
کلاً ارجاع به قائم و ارجاع به منجی، یک خودش ترند است. باز توضیح میدهد در جشنهاتون فلان کنید. در مراسمهاتون بنشینید هی بگویید قائم سوم، قائم سوم، صالح. صالح. صالح. صالح را توصیف کنید. خودشان صالح را توصیف میکنند. یک مقداری هم خود آیات تقریباً این را نشان میدهد که «إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحࣲ». اینها را خلفا و جانشینان بعد از نوح بودند. بعد خلفای من بعد مثلاً هود. اینجوری است که هر کدام خلیفهی بعدی و امتداد بعدی است و نسبت به اتفاقی که افتاده و عذابی که شده است، هی تذکر بدهد. از آن طرف منجی و قائمی را به نام هود، صالح معرفی کنند و این تمحیص کاملش آن موقع در آخرالزمان انجام میشود و وظیفهی به شدت واجبی که برای مؤمنین هست، این است که حضرت را توصیف بکنند و کارکرد حضرت را و در جشنهایشان این را بگویند بهجای اینکه هی دست بزنند.دست زدن بد نیستها، این کارها. ولی توصیف کنند ما اصلاً منتظر چه کسی هستیم؟ اصلاً با چه کارکردی؟ و به بچههاشون بگویند بچهها، دذ یکی از مهمترین، شاید از همه هیئت بردنها مهمتراین است که بچهها را در جشنهای شعبانیه بردن است، نه جشن شعبانیه، سوم شعبان واینها (بلکه) نیمهی شعبان؛ یعنی جشن نیمهی شعبان با تمام جشنهای ما متفاوت است.
ترند دارد از آدم که هی پاسکاری میکردند به قائم بعدی و بعدی و بعدی و این را در عهدهای وصایت هی میگفتند، در مجالستان بخوانید این را. برای همین است که مثلا اصل بحث «تَجلِسونَ و تُحَدِّثونَ؟» آیا مینشینید جلسه بگذارید با همدیگر؟ گفتند باید بنشینند جلسه بگذارید. اصل مبحث جلسه گذاشتن (این است که) هی یادی کنید از حضرت مهدی و از آن قائم و منجی آخر و بعد کارکردهای ایشان را بگویید. حتماً باید خطبا یکی از بحثهای جدی، یکی از کلاسهای جدی، یکی از حرفهای جدی که میزنند راجع به قائم حرف بزنند و راجع به منجی حرف بزنند. منجی ای که حتی شکل و شمایل ایشان توصیف شده است. انبیای قبلی هم هی توصیف میکردند به عبارتی. هم توصیف کردن، هم علاقه ایجاد کردن، هم محبت ایجاد کردن،عشق ایجاد کردن نسبت به همه انبیا. یعنی ببینید، این هم یک مسیری است. من این را بارها شاید عرض کردم که انبیای ما زیرمجموعهی پیامبرند. قله پیامبر است. انبیا تو دامنه اند.
محبت انبیاء گذشته مقدمه محبت پیامبر اسلام
شما اساساً نمیتوانید وزنهی محبت پیامبر و آل پیامبر را بزنید مگر اینکه وزنهی محبت حضرت هود و نوح و اینها را بزنید. شما نمیتوانید به اینها عشق نداشته باشید ولی به آنها عشق داشته باشید، نمیشود. اصلاً به قله نمیتوانید از غیر این دامنه دست پیدا بکنید. اینها اسماء الله هستند. لذا عشق ورزیدن به حضرت نوح، عشق ورزیدن حضرت هود و صالح، عشق ورزیدن به حضرت ذوالکفل (مهم است)؟ برای چه قرآن اینها را میگوید؟ نمیگوید که مثلاً خاطرهبازی و قصههای شب باشد که مثلاً این. نه. یک بحث مفصل در معراج هم همین بحث با پیامبر شد. باید مؤمنین عشق به این پیامبران داشته باشند تا بتوانند عشق [به] پیامبر [اسلام] داشته باشند وگرنه اصلاً آن وزنه را نمیشود زد. فکر میکنی میتوانی آن وزنه را بزنی؟ خب؟ یعنی شما باید عشق به حضرت لوط داشته باشی.خودت را جزو اصحاب حضرت لوط بدانی. مثلاً ما در روایات داریم که مثلاً اگر کسی ادمان بر سورهی مبارکهی مریم را بکند، یعنی دائم بخواند، خدا او را از اصحاب حضرت عیسی قرار میدهد، خب میگوید میخواهم، قرار ندهد. نه، اینجوری نیست. این یک فضیلت است که طرف جزو اصحاب حضرت عیسی بشود. چون این قدم را باید بزند تا برود جزو اصحاب پیامبر [اسلام] بشود و از این راه نرود، نمیشود. از این دامنه نرود، به این قله دست پیدا نمیکند. برای همین است که محبت انبیا مختلفرا باید در دل بپروراند و چه کار کند و همهی اینها، تا آن وزنهی اصلی که محبت پیامبر و پیامبر و اینها [است]، بزند.
لذا گفتن این داستانها، داستانهای پیامبران، گفتن داستانهای مربوط به خود حضرت مهدی به عنوان قائم آخر که قائمهای جزئی میآیند، میدانید که همهی این اتفاقاتی که از انقلاب اسلامی و اینها (افتاده است)، به تعبیر روایات بخواهی نگاه کنی، قائمها هستند. این مجموعهی قائمهایی هستند که میآیند تا قائم آخر، در حقیقت آماده کنند برای این قضیه. حالا میخواهم عرض بکنم از ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و از این جشن مثل جشنهای دیگر رد نشوید. این را به عنوان یک جشن درست و حسابی.، من باب اینکه نه صرف جشن گرفتن، بلکه آن محتوای اصلی که بالاخره ما بیصاحب نیستیم یک نفر قرار است بیاید و حتی پرچم سرخ حسینی را به پرچم سبز مهدوی باید گره زد که این دو تا در حقیقت در یک امتداد قرار گرفته اند. من مفصل بحثهایش را در معرفت المهدی گفتم. چرا اینقدر (؟ 12:25) چرا اصلاً حضرت مهدی «التاسع من ولد الحسين» است؟ چرا معرفیاش اینجوری است؟ چرا معرفی حضرت «التاسع من ولد الحسين» است یعنی نهمین فرزند امام حسین است. خب میشد یک جور دیگر معرفی کرد. مثلاً بگویند چهارمین فرزند امام رضا است. خب چرا این مدلی معرفی میشود؟ این خودش یک بحث دارد. چرا پرچم حضرت «یا لثارات الحسین» است؟ اینها باید درست فهم بشود، توضیح داده بشود و شیعه اینجوری آماده بشود، حتی دنیا آماده بشود برای این قضیه. یک اقدام جهانی که معادل همان جریان نوح است. نوح اینجا در حقیقت به عنوان یک اقدام جهانی است، این طرف هم یک اقدام جهانی است، آن در اول الزمان، قائم اول؛ در اول الزمان، قائم آخر در آخرالزمان در حقیقت.
این یک عرض ارادت خیلی جدی و حرف بسیار مهمی است که بدانید مطلبی به نام قائم، مطلب مربوط به حضرت نیست، یک امتدادی است که بوده و ما در مقطع پایانی این قصه قرار گرفته ایم. نمیخواهیم بگوییم فردا یا پسفردا، شاید امسال یا سال بعد. هرچه زودتر انشاءالل، بهتر. و البته خود این حرفی که هرچه زودتر بهتر، انشاءالله زودتر، خودش یک ترند روایی است. بعضاً یک حرفهایی میزنیم و حرفها بد است که میگویند با این وضعی که ما داریم، کو حالا مثلاً بخواهد حضرت بیاید. این حرف بسیار حرف بد و نادرستی است که «إِنَّهُمۡ يَرَوۡنَهُۥ بَعِيدࣰا* وَنَرَىٰهُ قَرِيبࣰا» ما نزدیک میدانیم و گفتن این چیزها میدانید تأثیر دارد خودش، چه بدش چه خوبش، اینها تأثیر دارد. یعنی کسی که برگردد در جامعه این را وانمود بکند با این وضعی که ما داریم میگردانیم و حالا کو تا حضرت بیاید این گفتنش بد است. میدانید که بعضی وقتها خدا چون ظرفیت لازم را نداده است در این بحثهای یکهویی حرکتهای ناشایستی پیش میآید در این وسط. میدانید که همین قوم هود وقتی با هود داشتند بحث میکردند اینها اصلاً قرار نبود یکهو اینجوری عذاب بیاید. یهو میگویند اصلاً ول کن، «فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِينَ» همان عذابی که میگویی، بیاور. خدا میکوید عذاب بیاید. «؟ 15:00». دیدید وسط یک سری دعواهای معمولی میروی، (طرف میگوید) راست میگویی بزن، زارت میزند دیگر. خب برای چه گفتی راست میگویی بزن. خب مردی بزن؟ میگوید مردم میزنم. تحریک نکنید خدا را به این سمتها. یعنی اینکه بگویید که حالا کو تا فلان، خدا میگوید اینها که توقعشان همین است، حالا کو تا حضرت بیاید دیگر.
آن کسی که دارد میگوید که نه، اتفاقاً حضرت را انشاءالله در زمان حیات خودمان خواهیم دید. این نه توقیت است نه کار بدی است. کار خود روایات هست که به شدت قریبالوقوع نشان میدهند. شما روایات ما را نگاه بکنید. اصلاً گفتند مثلاً قائم کی میآید؟ چون که قائم یک عنوانی بوده است که بر دوازدهمی صدق نمیکرده است آن موقع در روایات ما. گفتند همان امامی که میآید، عدل و داد را چه میکند. میگفتند بروید در خانههایتان، شمشیرها را بگذارید زیر بالشهایتانگفتند بریزید بیرون، بریزید بیرون. یعنی اینجوری بحث کردند. یعنی یک جوری که آدم فکر میکند مثلاً دو سه روز بعد، هفتهی بعد، اینجوری است. با اینکه دورههای بعد از امام صادق (علیه السلام) است که عقب افتاده است ظهور ولی وانمود کردن و توقع کردن از خدا برای اینکه دیگر غیبت غیرموجه است باید بیاید دیگر. حالا نه با این بیادبیها ولی باید بیایند دیگر. باید عالم چهجوری باشد؟ همینجوری است دیگر. طبق روایاتباید بیایند. این را خواستنش و طلب کردنش از حضرت حق، در تعجیل در ظهور حضرت حتماً کمک میکند.
پاداش مردان پای کار
خب این آیهی ۳۸ صفحهی ۳۵۵ را ببینید. بسم الله الرحمن الرحیم. «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ۙ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﻟِﻴَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ». خب آن مردانی که در این بیوتی هستند که هیچچیز آنها را سرگرم نمیکند. اینها آدمهایی هستند که دیگر مردان مردند دیگر. ایستادهاند پای کار انقلابها و هیچچیز هم آنها را سرگرم نمیکند از اینکه بخواهند اقامه بکنند دین را. به واسطهی همین، چشمشان و قلبشان تفاوت کرده است. صحنهها را جور دیگری میبینند. نتایج را هم یک جور دیگری هم میگیرند.
شما همین داستان یوشع بن نون که همان «ذالکفل» قرآنی است که جزو وصیهای حضرت موسی هست، از آن موقع که جزو اصحاب حضرت موسی هست، اینها بودند که وقتی رسیدن به رود نیل، خب همه کپ کرده بودند دیگر، اینور، آنطرف اینها. فکر نکنید فقط اینجوری بوده است که مثلاً حضرت موسی گفت «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ» بقیه خفه. نه، یک عدهای بودند، شروع کردن، اینها به جو دادن. اصلاً قبل از این قضیه که حضرت موسی بزند به دریا و باز بشود، یک کسانی مثل یوشع بن نون و کالب و اینها،این دو نفر، از این آدمهای رجال بودند. اینها بلند شدند گفتند که همینجا اگر موسی بگوید بزنید به دریا، میزنیم به دریا. به احترام حرف اینها معجزه شده است و دریا باز شده است. یعنی یک اتفاق دیگر میتوانست بیفتد خوب، ولی باز شدن دریا بهخاطر حرف اینها بوده است. یعنی یک عده گفتند همینجا ما جوری ایمان داریم، همینجا اگر بگویی بزنید به دریا، میزنیم به دریا. اینجا معجزه تبدیل شد به شکافت دریا. خود خواست اینها، خود خواسته یک سری مردان مرد است که یک اتفاقی را میروند رقم بزنند. بعدش اتفاقاً هیجان میدهند بقیه هم بعد از این دو نفر (بلند شدند).
این دو نفر همان دو نفری هستند که شما بعداً هم وقتی خواستند وارد سرزمین مقدس بشوند و نشدند، دارد «قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا» دو نفر بودند که برگشتند گفتند آقا تا دم درب برو. بابا، قرار نیست تهش را من فکر کنم. تا دم در برو در باز میشود. تا دم در برو، در باز میشود. کودتای نوژه با تمام طراحیاش که واقعاً اگر این کودتا به ثمر میرسید قطعاً انقلاب میخورد زمین. بعد امام را میکشتند. حتی آقای شریعتمداری به عنوان رهبر بعدی تعیین شد؛ یعنی کامل بود. خدا با یک طوفان شن در طبس همه را کرد. شلغم کرد. همهی این تئوری را. یعنی طرف نشسته بود مثلاً بهترین طراحی را کرده بود. حتی باد منطقه را حساب کرده بود، همه چیز را. اینها در طبس فلان کنند و اینجوری بشود. بروید ببینید دیگر، ماجرای کودتای نوژه را. بعد امام میگوید آقا این ریگها کار ما بود؟ کار خدا بود دیگر. نمیشود ما تا دم در برویم، در باز نشود. این نکتهی مهمی است. منتهی یک سری مرد لازم دارد. فقط آن پیامبران نیستند که میتوانند این کار را بکنند و به بقیه هیجان بدهند که به بقیه تبیین بدهند که «فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ»، «قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ». آقا شما تا دم در برو، بقیهاش تمام است. البته نرفتند بازهم، ولی میخواهم بگویم یک جایی نقشهای بسیار پررنگ اینهاست که اینها اهل اقامهاند. اهل پروژهی بالا آوردن هستند که من عرض کردم میشود پروژهی ابراهیمی که اگر کسی این کار را نکند «وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِـۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُ» خیلی خَر است. یعنی اگر نرود تو این پروژه،خب ماشین را ساختی برای چه؟ ماشین مگر نساختی؟ مگر این کاپشن را درست کردی برای چه نمیخواهی بپوشی؟ مثلاً میخواهی بگذاری در نمایشگاه، بگذاری در کمدت؟ خب لابد کاپشن خریدی بپوشی دیگر. اگر نپوشی، اگر اینها را استفاده نکنی، اگر پروندهی اقامه را نروی، خیلی خری به تعبیر قرآن «إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُ» خودش را خر کرده است دیگر. دارد خودش را به یک چیز دیگری مشغول میکند. به عبارتی با یک بحث دیگری دارد مشغول میکند. هی دارد میگوید ماشین، ماشین، ماشین را نمیاندازد در جاده.
این مردانی که اهل اقامه هستند خب اینها یک جور دیگر میبینند. اصلاً معادلاتشان «تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ» فهم قلبشان یک جور دیگر است. صحنهها را جور دیگر میبینند و جور دیگری توضیح میدهند برای شما. خب حتماً آنجوری که او توضیح میدهد، عاقلانه نیست برای عقل، منطق و تدبیر دیگری. ولی چون قلب و فکر و روحش، اینها تعویض شده است، یک جور دیگر میبیند، یک جور دیگر هم گزارش میکند همه چیز را. در قیامت هم همینجور است. در اینجا هم همین است. برای همین کسی که اینجا را نمیبیند، قیامت هم نمیبیند. «وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ» کسیکه اینجا نمیبیند، آنجا نمیبیند. خب آنجا هم اگر میگوید «رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا» نه اینکه حقایق عالم را میبیند. نه، آن میخورد به اسم منتقم جبار الهی، میخورد به این. اینجوری نیست که همه چیز را میبیند. یعنی قلب و روحش باز که نمیشود که.نه اگر قلب و روحش قرار است باز بشود، باید اینجا باز بشود. اگر اینجا نشود، آنجا باز نمیشود. یعنی این نکتهی مهمی است که من بارها عرض کردم. شما قیامت را باید مهندسی معکوس بکنید تا برسید به دنیا. این اتفاق قیامتی در دنیا باید برای آدم بیفتد. لااقل پتانسیلش باید در دنیا برای آدم اتفاق بیفتد. مثل بچهای که میخواهد راه برود در دنیا بالاخره در رحم باید پا دربیاورد دیگر. نمیتواند پا درنیاورد که. خب بعدش هم که به دنیا میآید، اولش ضعیف است، [اما] بعدش پایش کار میکند دیگر، دست و پاهاش کار میکند. این نکته مهم است.
حالا اگر اینها در این راستا باشند، این همه چرا من هی توضیح میدهم؟ که یادتان نرود اگر کسی در این کلاس باشد، این وقتی است که میرود، چه برود چه نرود معادلهای که بر اساس معادله کار میکند، فرق میکند. این آیه را بخوانم، ترجمه کنم بعد توضیح میدهم. « لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ». این یک بحث خیلی شیک و تر و تمیز و قرآنی است. دیدید کسانی که بازنشسته میشوند، میگویند به حقوق دو سال قبل، آخرین حقوقهایی که گرفتند؛ یعنی با آخرین حقوق بازنشسته میشوند. خب کسانی که در این حد دارند کار میکنند، آنها از قواعد طبیعی پیروی نمیکنند. قواعدشان عوض میشود. بر اساس اعمالشان جزا داده نمیشوند؛ بر اساس «أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ» جزا داده میشوند. (؟ 25:50) این است توضیحش چیست که بعدش یک باکس «وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦ» نمیدانم «وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ» میرود در منطقهی بیحساب. کلاً همه چیز میشود بیحساب. نه بیحساب کتابها، یعنی گترهای و کاتورهای و اینها نیست. منطقهی بیاصطکاک، مثل موشکهای بالستیک میماند که از جو میرود بیرون. دیگر از جو که میرود بیرون، بیاصطکاک است کلاً بیاصطکاک میرود. تمام زورش تو این طرف بخاطر این است که بر آن اصطکاک هوا غلبه پیدا کند دیگر. یکی از، تمامش که نه، یکی از زورهایی که دارد میزند این است که بر اصطکاک هوا غلبه پیدا کند. آنجا که از جو با هر سرعتی خارج میشود، دیگر با همان خارج میشود. آنجا غلبه بر اصطکاک ندارد. چون اصطکاک ندارد. سرعتهایش یک مدل دیگر است. از فضل بهرهمند میشود، از عدل بهرهمند نمیشود. از باکس بغلی بهرهمند میشود.
من این را یک کمی در این بحث سحر توضیح دادم ولی توضیحش باز هم خالی از اشکال نیست و آن این است که شما در این بحث سهگانههای قرآنی دیدید دیگر. سهگانهیهای قرآن این است که یک عده اصحاب شمال هستند، یک عده اصحاب یمینند، یک سری مقربین از سابقون السابقونند. یک عده مثلاً از این طرف فجارند، یک سری ابرار هستند، یک سری مقربینند. یعنی یک دسته، بعد دو تا دستهی خوب. منتهای مراتب، اساساً به شما رقابت در دستهی سوم را توصیه نمیکنند، چون اصلاً رقابتی نیست. آنجا جذبهای است سلوکی نیست. کسی سلوکی نمیتواند برود. کسی با سلوک نمیتواند جزو مقربین بشود. اینجا باید یک زمینههایی برای خودش درست بکند که جزو ابرار باشد. اگر جزو ابرار بشود، بعدش دیگر مقربین بودنش را با یک قاعدهای میگویند به نام «قاعده الحاق». مقربین شدنش را با قاعده دیگر میرود آنجا. اصلاً سلوک او نیست. جذبه از دو طرف است.
شما سورهی مبارکهی حدید را بیاورید. آیهی بیست صفحهی ۵۴۰. اینجا ببینید آیهی 20. من همهش را نمیخوانم چون همهش به بحث ما ارتباطی ندارد. «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ». این پنج حالت وجود دارد. در حیات دنیا این پنج حالت وجود دارد. حالا میآیید پایین «وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ» آخرت چیست؟ آخرت همین سهگانه است. «عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ». عذاب دسته اول، مغفرت دستهی دوم و رضوان، دستهی مقربین. « وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ». حالا «سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ» چه؟ «سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةࣲ» یعنی در مغفرت مسابقه بدهید، چون اساسا در رضوان کسی نمیتواند مسابقه بدهد. جای مسابقه نیست. مسابقه برای سالک است. آن را میکشند و میبرند. باید خودشان را آماده کند تا به نقطهای برسد که اصلاً یک چیز دیگر میشود. مثل گرم کردن آب. آب را هی گرم میکنی، گرم میکنی، در یک نقطهای اصلاً این بخار میشود، میرود هوا. اصلاً دیگر آن حالتی که باشد کتری باشد (نیست)، یک جای دیگر است. اصلاًدر هواست. خب این برای فرآیند رضوان الهی است.
حتی نگاه بکنید. شما بیاورید سوره مطففین صفحهی ۵۸۸. آیه هجده نگاه کنید. دارد چه؟ «كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ». نامهی ابرار در علیین است. «وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ» علیون چیست؟ «كِتَٰبࣱ مَّرۡقُومࣱ* يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ». ک کتابی هست که مقربان شاهد بر آنند. یعنی مسلطاند بر آنند، بالاتر از آنند. «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ* عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ». حالا ویژگی ابرار را دارد میگوید. «تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ» شادمانی نعمت در چهره هایشان هست. «يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ» از یک چشمه ای میخورند به نام رحیق مختوم، «خِتَامُهُ مِسْكٌ» ابرار از این چشمه میخورند «وَفِي ذَٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ»، رقابتکنندگان در این چشمه رقابت کنند. وگرنه در چشمهی تسنیم نمیتوانند رقابت کنند. آن یک چشمهی جذبهای است. بله «وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ» این یک سری قاطی دارد. یک لیپتونی از آن چشمهی تسنیم گرفتند، زدند، یک رنگی گرفته است. مثل چای، رنگ میگیرد. اصلش آن آب است دیگر، ولی این یک حالت رنگی میگیرد، بوی چای میگیرد برای اینکه شما را به یک سمت و سویی دیگری (ببرد) و قریحه درست کند. این مثل لیپتون از تسنیم میزند. تسنیم «عَيۡنࣰا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ». تسنیم یک چشمهای هست که مقربان میخورند. فقط یک لیپتون از اینور آوردند، زدند در چشمهی رحیق مختوم. شما اصلاً نمیتوانید در تسنیم با هم رقابت کنید. میخواهی رقابت کنید، در رقیق مخدوم. یعنی «وَفِي ذَٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ». متنافسون در آنجا میتواند رقابت بکنند. میخواهید کار بکنید؟ میخواهید سبقت و تلاش (کنید)، کسی تلاش برای مقرب شدن نمیتواند بکند. تلاش باید برای چه بکند؟ برای ابرار شدن. آن موقع با قاعده الحاقاگر واقعاً میخواهد آن سمت برود و نمیشود، در آخرت ملحقش میکند.
این قاعده الحاق، کلاً برخی از ماها یک تلاشهایی میکنیم، سورهی مبارکهی طور را بیاورید. بیست و یک صفحهی ۵۲۴. «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ» کسانی که ایمان آوردند و تبعیت دارند میکنند. حالا تبعیت کردند، به نتیجه نرسید، به آن نتیجه نرسیدند. اینجاست که آن بقیهاش را خدا جبران میکند. یعنی فاصلهای که باقی میماند. «أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ ۚ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ». از آن بالایی نمیکنند، بیاورند پایین. این پایینی را یک هل دیگر میدهند که این دیگر برود بالا. بهش میگویند قاعده الحاق. برای همین است که اینقدر در قرآن هی دارد «وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّـٰلِحِينَ» که ما را به ائمه ملحق کن. ما نمیتوانیم بشویم. یعنی در آن درجه که خود ابراهیم هم نمیتواند برسد. هی گفته اند «وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّـٰلِحِينَ» در آخرت میتواند جزو صالحین باشد، آن هم با الحاق. یعنی بالاخره الگویش امیرالمؤمنین است. دارد میرود دیگر زورش را زده است به عبارتی تمام زورش را زده است. همین کارهایی که معلمها از تفضل میکنند مثلاً طرف نوزده گرفته است، تمام زورش را هم زده است میگویند تو بیست نیست. خب این از فضل این کار را میکند که الحاق بکند به موارد بالاتر.
این کلاً این ادبیات برای کسانی است که اهل معامله با خدا نیستند. بیحساب هستند با خدا. یعنی نمیخواهد این کار را بکند که آن را بگیرد. مثل خیلی از ماها میرویم، میخواهیم که مثلاً به یک نعمتی برسیم، حتی به یک آخرتی برسیم. آنها مال کسانی است که به آخرت هم نمیخواهند بروند. نه. خلاصه دنیا برایش جذابیت دارد، نه آخرت برایش جذابیت دارد. این گل روی وجود خدا برایش جذابیت دارد. اینکه این کار خداست را انجام بدهد. بهش بگویند که میروی جهنم بهخاطر اینکه کار، میگوید باشد کار خداست. ما کار خدا را انجام میدهیم. عاشق خدا هستیم، میرویم کارهای خدا را انجام میدهیم. ببینید، این نکته اگر در آن رجال اتفاق بیفتد، یعنی میخواهم بگویم سطح را پایین نیاورید. البته ماها آرام آرام ممکن است به یک فهمهایی، درکهایی، مزاجهایی از این بحث که دیگر دور و بر اهل بیت جمع نشویم برای سلفی گرفتن با اهل بیت. کما اینکه تو سورهی مجادله هم اینجوری بود دیگر. وقتی هی سلفی میگرفتند با پیامبر، آیه نازل شد نردهها را بردارید کسی هم حق ندارد سلفی بگیرد دیگر. هی میامدند اینور نردهها، گفتند نردهها را بردارید. هر که میخواهد برود پیش پیامبر، هزینه دارد. البته خیلیها نرفتند. اگر هزینهی پیش پیامبر رفتن را پرداخت میکنی، برو پیش پیامبر. ولی اینجوری که هی بروی پیش پیامبر سلفی بگیری که بگویی من خیلی آدم ویژه ایم، آدم خاصیام، میخواهی این کار را بکنی آیه نازل شد و نردهها را بردارید. «إِذَا قِيلَ لَكُمۡ تَفَسَّحُواْ فِي ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ يَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ» حذف شده.
مثل بعضیها که گیر داده اند، پستهای دور آقا را رها نمیکنند. این شوق به خدمت، کشته همه را. آقا بس است دیگر. ول کن. بگذار یک سری آدم بیایند، جا بده، بگذار بیایند. یک عده خدمت کنند. یک عده ول نمیکنند که آن جا را که. خب یعنی اینها کسانی که جا به بقیه نمیدهند. آقا «وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ» گفتند آقا بلند شو، بفرما بیرون. برو بیرون دیگر. خودت بفهمی تو داری جای دیگران را تنگ میکنی. بعد هزینه هم نمیدهی دیگر. میگویم این آدمهای هزینه بده رجال، این کسانی که به «بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ» یا مثلاً نگاه کنید این آیه را، سورهی مبارکهی احقاف را ببینید. صفحهی ۵04. حضرت هود ما خیلی کم معرفی کردیم حضرت را. حضرت هود دو تا سوره به نامش است، خیلی مهم است. یکی هود، یکی احقاف. احقاف سرزمین حضرت هود بوده است. همان ریگستانی بوده است که هر دو گروه بودند. خیلی حضرت مهمی است. در آیهی ۱۶ نگاه بکنید. طرف پیامبر است دیگر که دارد میگوید اینجوری «وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ إِحۡسَٰنًاۖ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ كُرۡهࣰا وَوَضَعَتۡهُ كُرۡهࣰاۖ» تا ادامه اش که ادامه اش هم هم خیلی مهم است. «قَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ» خدایا این نعمتی که به والدینم دادی،خدایا مرا مجبور کن، من شکرش را به جا بیاورم. نه اینکه شکر نعمت پدر و مادر به جا بیاورم،نه! نعمتهایی که به آنها دادی من شکرش را بجا بیاورم، چون این وظیفه من است. نعمتی که به پدر و مادر داده میشود، از همین کانال به بچه داده میشود. خدایا من را وادار کن، «أَوۡزِعۡنِيٓ» که من شکر نعمتهایی که به من دادی بکنم، شکر نعمتهایی که به پدر و مادرم دادی هم من بکنم، نه اینکه آنها این شکر را بکنند. من باید شکر کنم چون که امتداد نعمتی که به والدین داده میشود، حتماً یک چیزهایی تحت عنوان وراثتهای تینی، دینی و معنوی و فلان و اینها وجود دارد که اینها را مثلاً با شیر دارد از مادرش میگیرد. با مثلاً نان حلال دارد، به قول آن (گزارشگر) «شیر مادر و نان پدر، حلالت دلاور». این همان است که اینها به این داده میشود.
«وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحࣰا تَرۡضَىٰهُ وَأَصۡلِحۡ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓۖ إِنِّي تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَإِنِّي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ* أُوْلَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنۡهُمۡ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ» یعنی ما عملوا را جزا نمیدهیم. ما جزا را برابر با «أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ» میدهیم. یعنی این کارتون سیب را به قیمت بهترین سیب میخریم. این میشود فضل. تازه در آن آیه ای که داری میگویی «وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ» مگر شما غیر اسلام… «وَنَتَجَاوَزُ عَن سَيِّـَٔاتِهِمۡ فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَنَّةِ». از سیئاتش هم میگذریم. سیئات یعنی گناههای خُردهریز، کوچولو موچولو دارد که از آنها میگذریم دیگر. خطا کرده است. «وَعۡدَ ٱلصِّدۡقِ ٱلَّذِي كَانُواْ يُوعَدُونَ»
در آیات زیادی که ببینید، بحث همین است. من چند تایش را همینجوری از رو میخوانم برای اینکه ببینید. سورهی توبه ۱۲۱. کسانی که به نظام اسلام اینجوری کمک میکنند که حرکت میکنند، راهپیمایی میروند و اینها «وَلَا يُنفِقُونَ نَفَقَةࣰ صَغِيرَةࣰ وَلَا كَبِيرَةࣰ وَلَا يَقۡطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمۡ لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ». باز دوباره دارد «وَلَنَجۡزِيَنَّ ٱلَّذِينَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ». باز دوباره صفحهی ۲۷۸ را ببینید. آیهی معروف، آیهی ۹۷ سورهی مبارکهی نحل را ببینید «مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» خب ما میرسانیمش، احیاش میکنیم به حیات طیبه، «وَلَنَجزِيَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانوا يَعمَلونَ». یعنی برابر و مطابق با «أَحسَنِ ما كانوا يَعمَلونَ» در برابر خود عملش جزا نمیدهیم. آن جزایی که «جَزَآءࣰ وِفَاقًا» است یا برای جهنمیهاست برای (؟44:08) از مؤمنین است. کسی که به حیات طیبه برسد، جزاهایش وفاق نیست؛ یعنی اندازه نیست. خیلی غیرطبیعی است. چرا؟ چون که خودش آدم از مرحلهی حساب و کتاب و از مرحلهی کار خودش و همهی اینها (فراتر است) که من این را با بیانات مختلف تا حالا، قرآنی و روایی، عرض کردم.
یادتان هست که راجع به «وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ» عرض کردم یک مدل وحهایی آدم پیدا میکند. یعنی نه وحی به فعل، بلکه وحی فعل. یک موقع است که به انسان وحی میشود که برو فلان کار را بکن. یک موقع از وحی نمیشود برو فلان کار را بکن. دستش را میگیرند فلان کار را میکنند. این میشود وحی فعل. اینجا است که «وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ» نه و «وَأُوحِيَ إِلَيْهِمْ افعل الْخَيْرِ». بهش نمیگویند برو یک کاری را بکن که حالا بکند. نه، آن کار را در کاسهاش میگذارند. اصلاً دست و پایش را میگیرند، میگذارند در آن کار. این مال کیست؟ مال کسی است که کلاً از ارادههای خودش پیاده شده است. از فکر خودش، ارادهی خودشاینها رفته بالا، فهمیده است باید پیاده بشود. این اولش هم هی با ارادهی خودش تصمیم گرفته و چه کار کرده است و فلان، فقط با خدا معامله کرده و رفته رفته، رفته رفته اینجوری شده است که من اصلاً هیچچیز نمیخواهم.
تضاد معجزه با شفقت خواهی پیامبران
میدانید که انبیا معجزه نمیآورند و یکی از دروغهای کلامی این است که میگویند انبیا معجزه میآورند. که انبیا برای اثبات نبوتشان معجزه میآورند. کدامیک از انبیا معجزه آورده اند تا به حال الا چند تا انبیا. انبیا برای اثبات نبوتشان معجزه نمیآورند، مگر اینکه خدا به اینها بگوید معجزه بیاورید وگرنه به خودشان معجزه نمیآورند. شما الآن نگاه بکنید نوح معجزه آورده است؟ نه. بله، آن عذاب است دیگر. هود معجزه آورده است؟ نه. صالح معجزه آورده است؟ بله. آن هم معجزه درخواستی بوده است. وگرنه اینها معجزه نمیآورند. درخواستی بوده است. ما چند تا نبی داشتیم معجزه آورده اند؟ آن هم خودشان نخواسته اند. آورده اند و بعد معجزه آوردن اتمام حجت است و طومار طرف را میپیچند. معجزه چیز بدی است. میدانید که این حرفها، دروغهای در علم کلام است. که در دینی هم به ما یاد دادند. معجزه آوردن کار خوبی نیست، چون طرف را میاندازد گوشهی رینگ. چون طرف را میگذارد گوشهی رینگ، شفقت نبی باعث میشود که این کار را نکند نسبت به امت. دیدید بعضی وقتها ما در مباحثه، آدم را میاندازیم گوشهی رینگ. بگو بالاخره الان حجاب حکم خدا هست یا نه؟ خب این را تو قبول داری یا نه؟ یعنی میبریمش گوشهی رینگ که بزنیمش؟ آخرش میگوید آره، قبول حکم خداست و نمیکنم. این به شدت کار بدی است. میدانید که گوشهی رینگ انداختن آدمها، شما باید بهجای اینکه در دهانش بگذاری که دیدی خدا را قبول نداری، بهجای این باید یک جوری ازش بکشی بیرون حرف بگویی دیدی خودت هم خدا را قبول داری؟ دیدی خودت هم قبول داری؟ بعضی از ما فکر کردیم که اگر طرف را بیندازیم گوشهی رینگ، آخرش اثبات میکنیم که خدا را قبول نداری. مثلاً ما خیلی باحالیم، مثلاً خیلی توانستیم طرف را به زمین بکوبیم. پس شفقت یک پیامبر اقتضا ندارد اصلاً این کار را بکند. همش بحثش این است که شما خودتان ببینید، اینجوری دارید چه کار میکنید. ببینید، اینجوری. معجزه درخواستی بوده است، درخواست را جواب داده اند. آن هم یک عدهای وقتی که، معجزهی صالح هم ببینید همینجوری است، یک عدهای آمدند طرف قوم، آمدند گفتند که آقا اگر پیامبری، از این کوه شتر دربیار بیرون.
و بعدش هم میبینید سورهی مائده را توضیح میدادیم. بعید است کسی یادش باشد آن موقع را. وقتی گفتند مائدهی آسمانی بیاید، حضرت عیسی میگوید «قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ». مائدهی آسمانی بیاید. خدا میگوید باشد «قَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيۡكُمۡ» مائدهی آسمانی قرار است بیاید، میآید. ولی «قَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيۡكُمۡۖ فَمَن يَكۡفُرۡ بَعۡدُ مِنكُمۡ فَإِنِّيٓ أُعَذِّبُهُۥ عَذَابࣰا لَّآ أُعَذِّبُهُۥٓ أَحَدࣰا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ». اگر مائدهی آسمانی بیاید، یک پدری ازتان درمیآورم آن موقع. یعنی خدا اصلاً خوشش نمیآید از آوردن مائدهی آسمانی. حتی حضرت عیسی وقتی میگویند مائدهی آسمانی بیاید، میگوید «قَالَ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ». اگر مؤمنید خب همین کارها را انجام بدهید. یعنی چه سفره از آسمان بیاید؟ فیلم دیدید چیست؟ نه، ما ایمان نمیآوریم مگر یک مائدهی آسمانی بیاید. مثل اینهایی که میایستند (میگویند) نه باید یک شهابسنگ رد بشود. من باید نشانه ببینم. چه نشانهای بالاتر از وحی خدا و همین چیزها. چرا تو باید نشانه ببینی؟ تو که هستی باید نشانه ببینی؟ بعد نشانه میبیند باز هم ایمان نمیآورد. و بعد این شفقت و عدم شفقت است که پیامبر معجزه بیاورد.پیامبران برای آوردن معجزهها اینجوری خلاف شفقت است، چون که میاندازد گوشهی رینگ. برای همین هر بار یک پیامبر معجزه آورده ، آن قوم عذاب شده است ، بهجای اینکه هدایت بشود. چرا؟ چون که او را دارد میبرد در گوشهی رینگ اتمام حجت.
برای همین پیامبران معجزه نمیآورند. برای همین در آیات قرآن هی میگوید پیامبر «مَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ». من نمیدانم چه به سر خودم میآید، چه به سر شما میآید؟ اگر علم غیب داشتم «لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ». من چه علم غیبی دارم؟ این یعنی چه؟ نه اینکه دارند دروغ میگویند که مثلاً. نگاه میکند من که هستم که بخواهم این کار را بکنم؟ هی دست ببرم در عالم. من که هستم که باید این کار را بکنم؟ وظیفهام تبلیغ است گفتم، باید میگفتم گفتم. که حالا از پتانسیلهای خودم استفاده بکنم، ارسال همت کنم و بزنم دهانتان را سرویس کنم. حالا بایست، معجزه میآورم. میگوید من که هستم؟ مثلاً اگر کسی رسید به اینکه بگوید من که هستم اصلاً؟ «بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد» هر که برسد به این نقطه که من که هستم اصلا و بعد شفقتش هم خیلی برود بالا. حضرت موسی میدانید کی پیامبری شد؟ یک گوسفندی در رفت. موسی بدو گوسفند بدو، بالاخره دوتایی عرقریزان بالاخره [موسی] گرفت. ما بودیم، چهار تا بالاخره جملات نیکویی (بهش میگفتیم) و چک و لگدیش نمیکردیم ولش نمیکردیم. موسی برگشت، [آن را] تو بغلش گرفت. عرقهای این گوسفند را پاک کرد. گفت حالا به من رحم نمیکنی؟ به خودت هم رحم نمیکنی؟ وحی آمد که این راست کار پیامبری است. این که با رمه اینجوری برخورد میکند راست کار پیامبری است و باید پیامبر باشد.
ولی این نکته، این شفقت، این محبت نسبت به خلق «إمّا أخٌ لَكَ في الدِّينِ ، أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلقِ» من یکجایی باید بجنگم، میجنگم. میدانید وقتی که ریختند در چاه بدر یکی از سران قریش را یک نفر دیر رسید. گفت چه شد؟ گفتند جنگ تمام شد. گفت کجا؟ بعد سرش را کرد در چاه، بعد شروع کرد فحش کاف دار بود به اینها داد. حضرت اینجوری دستشان را گذاشتند روی گوششان، گفتند آقا ما برای این چیزها (نجنگیدیم). ما وظیفهیمان بود بجنگیم، جنگیدیم دیگر. وظیفهمان بود بکش بکشتیم دیگر این کارها چیست مثلاً؟ امیرالمؤمنین وقتی که مالک اشتر یک چیزی کرد که بالاخره کشتههای ما زیادتر از ظاهراً کشتههای شماست و اینها. حضرت میگویند تو چکار میکنی؟ تو شمشیر را برمیداری همه را میزنی. من نگاه میکنم. من امامم. امام، استعداد ضایع نمیکند. اگر ببینم در اعقاب و اسلاف یک آدم حسابی در میاید زخمی میکنم نمیزنم. من حواسم به همهی عالم هست. تو همینجوری گرفتی در دم میزنی همه را. ولی من که اینجوری نیستم. همه را نمیزنم. ببینید اینها خود اینی که طرف پر از شفقت است و پر از این است که من کارهای نیستم اصلاً در این عالم و حتی من معجزه اگر میبینید بعضاً این کارها را میکنند، هم در علما، مثل مثلاً آقای نخودکی، هم در انبیا، یا بیظرفیتاند یا ماذونند. از این دو حالت خارج نیست. مثلاً فرض کنید علم غیب بدهند به من. اولین کاری که میکنم، قیمت دلار را در ماه آینده پیدا میکنم. خب این مال چیست؟ مال بیظرفیتی است. خب؟ میخواهم ببینم مثلاً پشت سر من چه میگویند؟ یا مثلاً چه کارهایی (میکنند)؟ بعد چهار نفر را اسیر خودم بکنم. یا آدم بیظرفیت که از این چیزها استفاده میکند، یا به صورت خاص ماذون است بلکه مامور است. مامور به انجام دادن این کار است. این هم خودش میفهمد خب.
عباد مخلص خدا در آینه اعمال
برای همین است که اگر رسید به این حالت بیارادگی و بعدش اراده در او کردند و اینها این آدم دیگر، من بارها این را عرض کردم که حتی میرسد به جایی که تو آن عباد مخلصی که داریم، که در مقام مقربین است، سورهی صافات را نگاه کنید. در سورهی صافات توضیح میدهد که اینها «إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ... إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ»… همه حاضر میشوند عباد مخلصین اصلاً حاضر نمیشوند در قیامت. اصلا کاری نکرده است. اصلاً کار خوب هم نکرده است. کار بد هم نکرده است. چون اصلاً کار نکرده است. در او کار کرده اند. برای همین پروندهی اعمالش در «وَمَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ* إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ» عباد مخلصین اصلاً اجر نمیبرند، چون عمل ندارند. در او تصمیم گرفتند، فکر کردند، در او این کارها را کردند. اینها رسیدن، یعنی میگویند با حلوا حلوا دهان شیرین میشود تا حد قابل ملاحظهای، این برای این است که آدم بفهمد یک قلههایی وجود دارد. این نیست که حالا من دو تا نماز دست و پا شکسته دارم میخوانم و فلان و اینها. بعد میگویند من اینجا هستم. نوح آنجاست. نمیدانم. خودم را مقایسه میکنم، یک زور دیگر بزنم، رسیدم، نه به این خبرا نیست. یک قلههایی را نگاه کن و آن موقع این «رجالٌ» که با نور قرآن دارند حرکت میکنند، با نور اهل بیت حرکت میکنند و دیگر اصلاً خاص ندارند اینها. اینها همه چیزشان، معادلاتش فرق دارد. اینجوری است که «وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ» یک، دو «وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِ». از باکس (فضل)، یادتان هست سورهی نساء را میخواندیم؟که «لِّلرِّجَالِ نَصِيبࣱ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبࣱ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَ» بعدش چی دارد؟ «وَسۡـَٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ» این برای کسب است. اهل کسب باید زور بزند. بعد خدا میگوید کسب را دیدی؟ حالا بگذار کنار، بیا از اینور بردار. دیدید بعضی از میوهفروشها زیر این چیزها پرتقال را قایم میکنند؟ مشتری خوبشان بیاید میگوید حاج آقا به آن دست نزن، بیا از این طرف بردار، خیار را از پایین میآورد. از یک باکس دیگری بهش میدهند. این که از یک باکس دیگر از جعبهی دیگری اصلاً به کسب این ربط ندارد.
اینجا «شاهان کم التفات به حال گدا کنند». کمی به حال گدا التفات کنند، منتها یک موقعهایی التفات میکنند دیگر. حافظ: «دوام وصل، سر نمیشود جهان، / شاهان کم التفات به حال گدا کند». و خوب است که انسان برود سراغ آن، برود سراغ آن. آن انسانی، آن جامعهای که دارد آنطوری زندگی میکند، از آن برمیدارد. «وَسۡـَٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ» اینکه هی در قرآن اینجوری بکنید، اینجوری، اینجوری «إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ» عدل مال بقیه است، همه چیزش معمولی است. احسان از یک باکس دیگر است. خود خدایی که دارد امر به احسان میکند، حتماً خودش محسن است. یعنی چه؟ یعنی عادل نیست خدا. اگر خدا عادل است، برای این پایینی ها عادل است. خدا برای آن بالا که عادل نیست؛ یعنی برابر با آن مقدار کار، چه بدهد؟ حتماً اینجوری نیست. خدا آنجاها محسن است. یعنی دیگر خودش هم با عدل برخورد نمیکند. برای همین شما به خدا برمیگردید. این دعا اگر دعای بیخودی [است]، نباید بگوییم که «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک». یعنی خدا عدلت را بگذار کنار، با من با عدل برخورد نکن. عدل یعنی همین که من چه کار کردم، چهجوری است. با فضل برخورد کن. این معلوم است که این دعا مستجاب است. یعنی دعا در معرض استجابت است، دعای درستی است. خدایا با من با عدل برخورد نکن. این معنایش این نیست که من تو منطقهی عدل باشم و خدا با من با عدل برخورد نکند. خیر، یعنی اینکه من را ببر تو منطقهی فضل، با من با منطقه فضل برخورد کن. من یک کارهایی بکنم. یک نتایجی مترتب بر این کار کردن که دست من نیست. فکر من نیست. همهی این چیزها.
(پاسخ به سوال:) نه، این همان معناست که حتی تحت عنوان «خَالِصَةࣰ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ» بعضی وقتها میآیند و یک حدیش به هر جهت مال خلوصی است که در سرای آخرت هست. یعنی به عبارتی چون ما در تختهبند تنیم، یک چیزهایی در حقیقت خالصش برای ما نمیآید. اساساً برای هرکسی تو روز قیامت آن نعمتی که میگیرد، خالصش میآید؛ یعنی خالصش را میخورد. برای همین همه جوره خالص میخورد و آتشش هم که میخورد، گفته اند یک قطره از جهنم از هفت اقیانوس رد شده و فلان و اینها، شده آتش ما.. یعنی آنقدر سرد کرده اند شده است این. یعنی همه چیز خالص است دیگر. آنجا این است که خالص میخورد، یک بخشش اساساً برای مرگ است. سرای قیامت است که خالص میخورد که اگر اینجا هم از این تختهبند تن خارج میشد، همین اتفاق میافتد.
یکی بود در روایات هست که مال یتیم داشت میخورد، تا مال یتیم خورد تمام لب و دهنش تاول زد. گفتند که بهخاطر همین آیه است که «إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارࣰا» کسانی که چیز (مومن) هستند هم بو احساس میکنند، بوهای آن طرفی، که حالت بویش هم محیط است از طرفی نیست، بوی عطر نیست که از یک طرفی میاید. باز قبل از مرگ هم بادهای مخسیه، منسیه که یکسری بوهای خوب است که استشمام میکند که دل بکند از این عالم. این است که طرف همینجوری نمیمیرد. مؤمن یک عطری را استشمام میکند، با عطری که استشمام میکند دل میکند از این عالم. اینجوری نیست که همش حواسش اینور است و میمیرد. نه، دل میکند و میمیرد. این البته خدا با مؤمن این کار را میکند. من باب «لهم ٱلۡبشۡرى في ٱلۡحيوة ٱلدنۡيا».
ولی یک بحث دیگر هست این مخصوص مقربین است. مخصوص من فضله است. یعنی غیر آن حالت عامی است که هر چیزی خالصش روز قیامت است. این که دارم میگویم، یک چیز دیگر است. و این هم نیست که در روز قیامت فقط میبیندها. باز دوباره همان بحث را ضرب کنید در آن. در اینجا در حقیقت آن بحث را میتواند ببیند. آنجا بروز پیدا میکند کارهایش. نتیجهی کارهایش به اندازهی کارهاش نیست. خودش هم میفهمد که نتیجهی این کارها به اندازهی کارهایش نیست. این آیه را بیاورید. این آیه خیلی آیهی معروفی است. البته حیف است این آیه را نبینیم. آیهی ۸۸ سورهی مبارکهی هود صفحه ۲۳۱. اینجا در داستان حضرت شعیب که حالا چه خوب شد، آیهی ۸۶، در حقیقت «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَما أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ». که آن چیزی که ته مانده از ترازوها میماند که حالا نسبتی که حضرت دارد با بحثهای اقتصادی یک بحث مفصل است در معرفه المهدی به عنوان عدل مشتهر.
«قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِيٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَـٰٓؤُاْۖ». نمازت بهت گفته هرچه آباء ما گفتند، بگذار کنار؟ یا ما هر جور تصرفی نمیتوانیم در اموال بکنیم؟ جوابش این است بله. نماز چنین خاصیتی دارد. اینجوری نیست که کسی بتواند تو اموالش تصرف کند. برای همین است که تو همین سورهی ماعون این است: «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ* فَذَٰلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ* وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ* فَوَيۡلࣱ لِّلۡمُصَلِّينَ». کسانی که تکذیب عملی دین دارند میکنند، با اینکه تشویق به رسیدگی به فقرا نمیکند. نزدیک ماه رمضان و نزدیک عید است. بچهها هرمل برای من فیلم فرستاده بودند که بچهی نوزادی که مرد از سرما. اصلاً من همینجوری ماندم که ما داریم چکار انجام میدهیم. از سرما مُرد بچه. بهخاطر همین نرسیدن مازوت و فلان، به همین راحتی. خب شیعهی امیرالمؤمنین… تو فکر میکنی که ماها آن موقع درگیر نمیشویم در این فضا؟ حتماً درگیر میشویم. بعد میگوید «فَوَيۡلࣱ لِّلۡمُصَلِّينَ» وای بر نمازگزاران. به چه دردت میخورد این نمازت؟ به چه دردت میخورد؟ اگر نماز این کارها را نمیکند، چه کار بکند؟ کلاً یک فرآیندی است با خدا در یک تایمهای به خصوص.
بعد میگوید: «قال یا قوم ارأیتم ان کنتم علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا». بعد اینها به حضرت شعیب گفته بودند ما یک زمین تو لواسان بهت میدهیم. پسر خوبی هستی، به درد ما میخوری. خب شما بیا با ما باش. این سایتمان را میدهیم دست تو. تو هم آدم مورد قبولی هستی. یک زمین در لواسان بگیر و کار را دربیار از آب. «وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُ». من نمیتوانم یک چیزی به شما بگویم، خودم یک کار دیگر بکنم که. «إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُ» این خیلی آیه تر و تمیزی است همه جانبه. میگوید من کارم جز این نیست که به اندازهی استطاعتم توان اصلاح دارم. کار میکنم به اندازه استطاعتم. طرف میگوید نه، این کار که کار نیست. بابا به اندازهی استطاعتت یک کاری بکن. به قول حضرت آقا میگفتند هر که هر کاری بلد است، بکند. آقا هر کاری بلدی بکن. هرچه استطاعت داری، زورت میرسد، بکن. نگو من زورم کم است، همین زور کم را بگذار. این… «إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُ» بعد «وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِ» این توفیق یعنی همین. ببینید علل و عوامل یک سریش تعیین شده است، یک سری توفیق باید ایجاد بشود. یعنی این علل و عوامل بچسبد به همدیگر، یکهویی این با آن ترکیب میشود یک میوهی جدید، یک محصول جدید، یک کار جدید. میبینید که همزمان که شما دارید این کار را میکنید، یک نفر دیگر یک کار دیگر دارد میکند. شما به همدیگر میخورید و این کار خداست. نه اینکه بقیه کارها، کار خدا نیست. اینجا دست خدا واضح است، مثل ایام الله میماند. «وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ». من توکل میکنم، توکل میکنم «وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ» به سمت خداهم به نوبه نوبه هی بر میگردم و توبه میکنم. توکل میکنم. واگذار کردم به عبارتی. توکل یعنی واگذار کردم کار خودم را. برای همین میگویم «فَٱتَّخِذۡهُ وَكِيلࣰا». در آیهی قرآن هست، میگویند وکیل بگذارخدا را. توکل برای همین است.
همین حضرت هود در اینجا هست. همین آیهی صفحهی ۲۲۸ را ببینید، از بالای صفحه. دارد که «إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءࣲ» برمیگردند به حضرت هود میگویند خل شدی. تو خل شدی واقعاً. اسکیزوفرنی هستی و احتیاج به بستری داری. یکی از طلبههای ما از دانشگاه امیرکبیر میخواست طلبه بشود، آن مشاور بهش گفته بود که مشاور دانشگاه تو این رشته میخواهی بیایی حوزه دستور بستری داده بود. گفت تو خلی، یعنی تو نمیفهمی. بابا یک آدمهایی هستند، ممکن است یک چیزهای دیگری دوست داشته باشند، یک کارهای دیگری بکنند. رسماً دستور بستری بهش داده بود. «إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءࣲۗ قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءࣱ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ». من بریام از آن چیزهایی که شما میگویید. «مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعࣰا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ* إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمۚ» من هر موقع این را میخوانم، عشق میکنم. میگوید که هر زوری دارید بزنید. به من هم مهلت ندهید. من توکل میکنم. بروید ببینید چه کار میکنیم. ببینم چه کار میکنیها. هر زوری دارید بزنید. «فَكِيدُونِي جَمِيعࣰا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ» یعنی به من مهلت ندهید «إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم» من هم توکل میکنم.
ببینید این همان نقاطی است که نقاط تفاوت در منطق اینکه من چهجوری عمل میکنم و اینها،شما همه با هم، من تنها، من و خدا به عبارتی. من با خدا.شما چه کار میکنید؟ و این همان منطقهی «وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِ» و منطقهی بیحساب و« يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابࣲ » و « من حیث لا یحتسب»، ببینید چقدر آیات اینجوری داریم، «من حیث لا یحتسب» و « یزیدهم من فضله» و هی دارد هل میدهد در یک جای دیگری که شما از آن نقطه عمل میکنی.