قسمت سیزدهم: رود تاریک و چشمه جواهرات
طوفان لاشه کشتی را به جزیرهای میاندازد. سندباد و بازرگانان در ساحل صخرهای آن جزیره با گورستانی از کشتیهای شکسته روبهرو میشوند که تجارش مردهاند و مالالتجارههاشان در کرانه، ول و بیصاحب مانده. آن جزیره پر است از عنبر مذاب و چشمهای دارد که بسترش را جای سنگ و ریگ، یاقوت و زمرد و الماس پوشانده.همراهان سندباد از آب دریا به مرض شکم (اسهال) مبتلا میشوند و یکیک از مریضی میمیرند. سندباد هم فاتحه خودش را میخواند تا این که رودی که از دل کوه جاریست فکری به سرش میاندازد.
طوفان لاشه کشتی را به جزیرهای میاندازد. سندباد و بازرگانان در ساحل صخرهای آن جزیره با گورستانی از کشتیهای شکسته روبهرو میشوند که تجارش مردهاند و مالالتجارههاشان در کرانه، ول و بیصاحب مانده. آن جزیره پر است از عنبر مذاب و چشمهای دارد که بسترش را جای سنگ و ریگ، یاقوت و زمرد و الماس پوشانده.همراهان سندباد از آب دریا به مرض شکم (اسهال) مبتلا میشوند و یکیک از مریضی میمیرند. سندباد هم فاتحه خودش را میخواند تا این که رودی که از دل کوه جاریست فکری به سرش میاندازد.