Episode Artwork
1.0x
0% played 00:00 00:00
Nov 07 2024 40 mins   27
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه دوازدهم سوره مبارکه فتح
بحثی پیرامون حرج در قرآن
صفحه ۵۱۳ را ببینید. سوره مبارکه فتح، آیه ۱۷. به این بهانه من یک نکته می‌خواهم عرض بکنم. گرچه به صورت پراکنده این نکته را گفته بودم، یک مقدار در یک حدی موضوعی تر می‌شود به این نکته پرداخت. «لیس علی الأعمی حرج و لا علی المریض حرج و لا علی الأعرج حرج» بر کور و لنگ و مریض حرجی نیست که در جنگ‌ها شرکت نکنند. «و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الأنهار و من یتول یعذبه عذابا ألیماً» ابتدا سوره مبارکه توبه آیه 91، صفحه ۲۰۱ را ببینید. این نکته را معلوم کنیم که اگر بحث حرجی نیست، منظور این نیست که دیگر در جنگ شرکت نکند، هیچ کاری هم نکند.
شرط نُصح لله و الرسول
در آیه آمده است که «لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی و لا علی الذین لا یجدون ما ینفقون حرج إذا نصحوا لله و رسوله ما علی المحسنین من سبیل و الله غفور رحیم» بر ضعفا و مرضی و بر کسانی که نمی توانند سر این قضیه هزینه ای بپردازند، حرجی نیست، منتهی وقتی که یک خیرخواهی برای خدا و رسول بکند، «إذا نصحوا لله» یعنی کمک به نظام اسلامی می‌کنند و کار می‌کنند، یا مثلا پول جمع می‌کنند، طلا می‌دهند، از این کارها را می‌کنند، اما شرایط شرکت در جنگ را ندارد. حالا به دلیل این وضعیتی که دارند، مریض‌اند و «لا یجدون ما ینفقون» هستند و ضعیف‌اند و این چیزها. بعد باید اینها بشوند «محسن» که «ما علی المحسنین من سبیل». بله، کسی که محسن است و همان شرایط محسن را دارد که در قرآن خیلی مفصل و مرتب آمده است، با وجود این شرایط، آن موقع اشکالی ندارد. نه اینکه کلاً ما الان شرایط نداریم برویم مثلاً انفاق به جان بکنیم، دیگر اصلاً کاری نداریم! هیچ خیرخواهی اعم از خیرخواهی های زبانی، عملی، گفتاری و... هیچی دیگر! ما الان نشستیم بغل و نگاه می کنیم به صحنه صرفاً. نه، «إذا نصحوا لله و رسوله» باید این نصح و خیرخواهی‌اش برای خدا و رسول باشد. و آیه ۹۲ هم تکمیلش است. «و لا علی الذین إذا ما أتوک لتحملهم قلت لا أجد ما أحملکم علیه و تولوا و أعینهم تفیض من الدمع حزناً أن لا یجدوا ما ینفقون» و حرجی بر کسانی نیست که می‌آیند پیش تو که تو وسیله جنگی به آنها بدهی، تو هم می‌گویی من چیزی ندارم که شما را به سمت جبهه ها تجهیز کنم، «تولوا و أعینهم تفیض من الدمع»، برمی‌گردد با چشم‌های اشکبار، نه! با اشکهای چشم‌بار. یعنی نه اینکه چشمش اشک می‌بارد، از اشکش چشم می‌بارد. «أعینهم تفیض» «من الدمع» یعنی از اشک چشمش دارد میریزد پایین. «حزناً أن لا یجدوا ما ینفقون» به این که چه چیزی ندارد انفاق بکند و کاری بکند.
قاعده اراده یُسر از طرف خداوند
اما یک نکته خیلی ریشه‌ای که باید ما به آن توجه کنیم در این بحث: ببینید، یک قاعده‌ای وجود دارد در قرآن. این قاعده را من از بیرون خدمتتان عرض بکنم و بعد آیاتش را با همدیگر ببینیم. یا به یک بهانه ای اول یکی دو تا آیه ببینیم، بعد آن قاعده را با همدیگر گفتگو بکنیم. این قاعده برای فهم امروز ما هم قاعده مهمی است. سوره بقره، آیه ۱۸۵ را بیاورید. صفحه ۲۸. آن آیه معروف. هم این را ببینید، هم در حقیقت سوره مبارکه طلاق را هم بیاورید در صفحه ۵۵۸. «شهر رمضان... فمن شهد منکم الشهر فلیصمه» کسی که شاهد این شهر باشد باید روزه بگیرد «و من کان مریضاً أو علی سفر فعدة من أیام اخر» اگر مریض است یا در سفر است، همین را در ایام دیگری بگیرد. بعد یک قاعده می‌گوید. این قاعده مهم است. اصلاً این حکم قاعده دارد در قرآن. بعداً می‌بینید که این قاعده است. یعنی شبیه قاعده فقهی یا قاعده کلامی است. «یرید الله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر». خدا به صورت علی الدوام اراده عسر برای شما ندارد اصلاً. اصلاً خدا سختی به شما قرار نیست بدهد کلاً. اراده‌اش یسر است. اراده خدا، امتحانات الهی، همه چیز یسر است. قرار نیست اصلاً خدا شما را درگیر عسر بکند.
عسر نتیجه عمل بندگان
میگویید پس عسر چه می‌شود این وسط؟ عسر نتیجه عمل خود شماست. یعنی شما خودت به لحاظ فردی یا به لحاظ اجتماعی، خودت، خودت را در منطقه عسر می‌اندازی. وگرنه خدا همچین اراده‌ای برای شما نکرده که شما بروی در منطقه عسر. خدا اراده کرده شما در منطقه یسر امتحان بشوید. امتحانات، ابتلائات ، همه اینها در منطقه یسر است. اگر هم عسر باشد، عسر کاملاً بحث مقطعی است. در یک مقطع کوتاه. مثل این می‌ماند که -این مثال را دقت کنید فلاسفه این مثال را می‌زنند به عنوان حرکت قسری- شما یک سنگ را به سمت بالا پرت می کنید. موقعیت سنگ به سمت پایین است، به سمت بالا نیست کلاً. یعنی مکان طبیعی سنگ به سمت پایین است، به سمت بالا نیست. شما این سه چهار متری که پرت می‌کنید بالا، همینجوری اولش با سرعت بالا، بعدش هم خورد خورد سرعتش کم می‌شود و بعدش می‌افتد دوباره پایین. خدا حتی اگر عسر ایجاد کند و مسئولیتش با خدا باشد، نه با خودتان، به لحاظ فرد و جامعه، سریع برمی گردد. یعنی اصلاً با شما مدل خدا اینجوری نیست که بخواهد حرج ایجاد بکند، عسر ایجاد بکند، امتحان طاقت‌فرسا بگیرد. بله، اگر اینها هست، محصول عمل خودت است یا عمل اجتماع. اجتماع ممکن است چنین کاری را بکند. جامعه ممکن است چنین تصمیمی را بگیرد که در آن حرج ایجاد کند، سخت بشود کار، کار را سخت کند، طاقت‌فرسا کند، ابتلائات را در منطقه عسر ببرد. این کار ممکن است. منتهی اراده الهی بر این تعلق نگرفته.

«یرید الله بکم الیسر و لا یرد بکم العسر» این کلاً قاعده است که امتحانات الهی در محدوده طاقت طرف است، در محدوده حتی وسع طرف است. اگر خدا امتحانی می‌گیرد که امتحان خدا باشد، نه خبط طرف مقابل. مثلاً بیماری مادرزاد بشود، اصلا یک نفر بچه اش می‌میرد، این یا خودش این اتفاق را رقم می‌زند، یا از طرف خدا یسر است. یعنی یا یسر است یا یک عسر مقطعی است که طرف میتواند با آن ​​کنار بیاید و با آن ​​رشد کند. منتهای مراتب اگر همین را کرد عامل گوشه‌نشینی خودش، خب خودش این را می‌برد خراب می‌کند، می‌برد در منطقه عسر خودش. وگرنه خدا با ابتلاء قرار نیست کسی را اذیت بکند، با ابتلاء قرار است رشد بدهد. و اگر طاقت‌فرسا باشد، طرف اصلا رشد نمی‌کند. طرف له می‌شود. این باشگاه توسط مربی این‌جوری ساخته شده کسی که ثبت‌نام می‌کند، آرام آرام ابتلائاتی را باید پس بدهد که رشد کند. یعنی وزنه‌ها را بزند که رشد کند. اینی که بگویند که آقا رفت زیر یک وزنه ای خورد شد بدنش، این محصول کار اشتباه خودش است، بدون مربی با این وزنه‌ها. همین اتفاق برای ما در شرف وقوع است. ببینید. خب، ما ممکن است یک حرکت‌هایی باید می‌کردیم، نکردیم -ممکن است هم نیست، حتماً این‌جوری است- خب، می‌بینید هی دارد امتحان سخت‌تر، سخت‌تر، طاقت‌فرساتر. اصلاً ممکن است یک عده دیگر کم بیاورند در این امتحان‌ها.
تفاوت کَبَد و عسر

«کَبَد» عسر نیست، سختی است. خب، حالا اینها را همه با همدیگر توضیح می‌دهیم. همین زندگی در دنیا «کَبد» است. یعنی شما باید بروی غذا گیر بیاوری، پول دربیاوری، غذا بخری، بخوری و... شبیه بهشت ​​نیست که «و لهم فیها ما یشتهون است». آنجا اشتها می‌کنی، اشتها همان و ایجاد همان. در دنیا اینجوری نیست. در دنیا شما باید بروی این‌ور، آن‌ور، پول دربیاوری و... این مجموعه را اسمش را می‌گذارند «کَبد» و سختی. و این سختی عسر نیست. حالا با حقیقت آیات متعددی ان شاءالله این معنی را با همدیگر تکمیل می‌کنیم.

قاعده یسر در طلاق
این آیه سوره مبارکه طلاق، آیه ۴ به بعد را ببینید «و اللائی یئسن من المحیض من نسائکم إن ارتبتم فعدتهن ثلاثة أشهر و اللائی لم یحضن» کسانی که مأیوس از حیض هستند از نساء شما «إن ارتبتم» اگر شک دارید. حالا تفاسیری شده. یک تفسیرش این است که ممکن است دقیق‌تر باشد این است که اگر شک دارید از اینکه حملی وجود داشته باشد. زیرا که این هست که الزاماً کسانی که حیض هستند لزوماً اینجوری نیست که حامله نمی‌شوند. خلاصه «إن ارتبتم فعدتهن ثلاثة أشهر» اینها عده شان همان سه ماه است. «و اللائی لم یحضن» کسانی هم که حیض نمی‌شوند، مثلاً در دوره حیض هستند ولی حیض نمی‌شوند، اینها هم «ثلاثه اشهر»ند. «و اولات الأحمال أجلهن أن یضعن حملهن» کسانی که حملی دارند، اینها اجلشان و عده شان این است که حملشان را بر زمین بگذارند. ببینید حالا «و من یتق الله»... ببینید، کسی که طلاق گرفته است، روی حساب کتاب طلاق گرفته است. آیه ۱ و اینها را هم رعایت کرده است. یعنی معاشرت به معروف می‌خواستند بکنند و... بالاخره نشد. آیه ۱ هم که حق بیتوته است، رعایت کرده است. یعنی آدم با تقوایی است. بر اساس تقوا طلاق گرفته اند اینها از یکدیگر. کما اینکه قرآن در سوره مبارکه بقره مفصل این را می‌گوید. میگوید آقا جان! به هر جهت نمی‌خورند، به همدیگر. نخوردند، «فإمساک بمعروف أو تسریح بإحسان» یا «أمسکوهن بمعروف أو سرحوهن بمعروف» امساک به معروف، تسریح به احسان. حالا نشده، به هر جهت این زندگی تهش درست درنیامده حال. «و من یتق الله یجعل له من أمره یسراً» اگر کسی تقوا داشته باشد، خدا برای او از امرش یسر می‌خواهد اتفاقا. یعنی حتی در آیه سوره نساء هم دارد که «إن یتفرقا یغن الله کلاً من سعته» اگر جدا بشوند از همدیگر در این شرایط، خدا از وسعت خودش به هر دو می‌دهد. این را یک قاعده بدانید. اصلاً حکماً قاعده است. «و من یتق الله یجعل له من أمره یسراً» کسی که تقوا داشته باشد، خدا از امر خودش یسر می‌خواهد برای او. او را وارد عسر نمی‌کند.

بله، این هم هست که ازدواج اولشان طلاق می‌گیرند، میروند یک ازدواج خیلی خوب می‌کنند.

«ذلک أمر الله أنزله إلیکم و من یتق الله» ببینید، باز دوباره اشاره به همان «و من یتق الله». «یکفر عنه سیئاته و یعظم له أجرا» کسی که تقوا دارد، خدا این سیئاتش را تکفیر می کند. اینها مانع حرکتش بودند، خود این سیئات باعث می‌شده که این خلاصه درگیر می‌شده به عبارتی. «و یعظم له أجرا» خدا اجر عظیمی بر آنها می‌گذارد. ادامه: «أسکنوهن من حیث سکنتم من وجدکم» میگوید این همسرانی که طلاق دادید را «من حیث سکنتم من وجدکم» اینها را در یک جای خوبی سکنی بدهید، در همان دوره عده. «و لا تضاروهن لتضیقوا علیهن» به این همسرانی که طلاق دادید، ضرر نزنید تا کار را برای اینها سخت کنید، اینها بگویند آقا دیگر اصلاً ولم کن، مثلاً نفقه هم نمی‌خواهم.«و إن کن اولات حمل فأنفقوا علیهن حتی یضعن حملهن» اگر اینها «اولات حمل» بودند، انفاق کنید، نفقه اینها را بدهید در همین دوره عده، «حتی یضعن حملهن» تا اینکه حملشان را بر زمین بگذارند. «فإن أرضعن لکم فآتوهن اجورهن» اگر شیر دهی انجام دادند، همین همسرانی که طلاق گرفتند، بهشان هزینه شیردهی را هم بدهید. «و اعتمروا بینکم بمعروف» سر بچه بنشینید با همدیگر مشورت کنید. ببینید زن و مرد طلاق داده، می‌گوید بنشینید، سر اوضاع بچه با همدیگر مشورت کنید خلاصه. بالاخره بچه کمترین آسیب را باید از این طلاق ببیند. «و إن تعاسرتم» ببینید عسر! می‌خواهم این معنی را یادآور بشوم. اگر کار مشکل شد «فسترضع له اخری» برای این بچه یک دایه ای بگیرید که آن دایه... یعنی نباید این مطلب باعث شود که شما به زحمت بیفتید. ببینید، خدا نمی‌خواهد حتی در فرض طلاق این‌جوری بشود که شما حتماً این مامان باید این بچه را شیر بدهد. بعد نتیجه‌اش این‌جوری بشود، مامان هم بازی دربیاورد مثلاً، آن وقت شما به عسر بیفتید. شما به عسر نیفتید. بروید یک دانه دایه برای این بچه بگیرید، اگر «تعاسرتم» یعنی به عسر و زحمت می‌کشد این بحث طلاق، بروید یک نفر دیگر شیر بدهد. «لینفق ذو سعة من سعته و من قدر علیه رزقه فلینفق مما آتاه الله» که آن به اندازه وسع خودش انفاق بکند. اگر وسعش زیاد است، خوب انفاق بکند، نفقه بدهد. «و من قدر علیه رزقه فلینفق مما آتاه الله» اگر هم دستش تنگ است، از آن مقداری که خدا به او داده نفقه بدهد. «لا یکلف الله نفساً إلا ما آتاها» خدا تکلیفی ندارد مگر نسبت به آن مقداری که داده است. یعنی این بشر را تکلیف به چیز دیگری نکرده. اینها را به صورت یک قواعد بدانید تا من این قاعده ها را تکمیل کنم. «لا یکلف الله نفساً إلا ما آتاها». آنقدری که به او داده، تکلیف دارد. که این بعداً معلوم می‌شود به اندازه حتی دلیلش...

ما اینها را با شماها مطرح نمی‌کنیم، با طلبه‌های درس خارج مطرح می‌کنیم. شرمنده! و چون در بحثش هم هست، بر اساس یک نقاط ثابت، بر اساسش تفکر خودش را خدا غالب می‌سازد. مثلاً ببینید، جزئیات این که این از خانه بیرون نرود، آن چه‌کار نکند، این نفقه را بدهد و... اساساً طلاق را دارد واقعی می‌کند. نمی‌خواهد طلاق ایجاد بشود. می‌خواهد رجعت ایجاد بشود. لایه‌بندی‌اش در همین حدی که گفتم خوب است.

مقطعی بودن عسر و حرکت قسری
بعد ببینید، «سیجعل الله بعد عسر یسرا» ببینید، عسر ممکن است باشد، منتهی یک حرکت قسری است. یعنی مثل سنگی که گفتم پرتاب می‌کنید، این سنگ پرتاب می‌شود، بعد از عسر حتماً یسر است. ممکن است یک دوره شما سختی ببینید. ممکن است یک دوره بروید در جنگ و... شما نگاه کنید آیه بعد «و کأین من قریة عتت عن أمر ربها» اینها را دارد زمینه بیان می کند، این حرفها را هم بزند. قریه‌هایی که از فرمان خدا سرپیچی کردند «و رسله»، «فحاسبناها حسابا شدیدا» ما آنها را با حساب شدید رسیدگی کردیم. یعنی فرستادیمشان در عسر. «عتت عن أمر ربها» شما سرپیچی میکنی از دستور مربی؟ از دستور ولی؟ سرپیچی می‌کنید، اینجوری نیست که مثلاً فرض بفرمایید که سرپیچی کردیم که کردیم دیگر! نه خیر. سرپیچی کردی، می‌روی در حساب شدید. آن آیه هست که میگوید «فحاسبناها حسابا یسیرا» در حساب یَسیر فرق دارد تا حساب عسیر. آنجا می‌شود «یوم عسر». یعنی روزهای تنگ، روزهای سخت.این وصف جهنم است اصلاً. در حالت‌های بهشتی عسر نیست، همه‌اش یسر است. «و عذبناها عذابا نکرا» دقت کنید. ما آنها را به یک عذاب نُکر عذاب میکنیم. نُکر یعنی ناشناخته. ببینید، یک موقع شما رفتار یک نفر، یا رفتار یک فلز را می‌شناسید، می‌دانید بعد از این آن می‌شود، بعد از آن این می‌شود. یعنی یک رابطه خطی یا سینوسی است بالاخره رابطه هایشان را می‌دانید چه‌جوری است. افتاده اید در قواعد خدا، قواعد خدا رفتارش معلوم است. یک موقع از این آمده اید بیرون، دیگر نُکر است. اصلاً شما نمی‌دانی چه اتفاقی بعد از چه اتفاقی می‌افتد. یعنی همه‌اش دارد معادله 10 مجهول حل می‌کنید. شما می‌دانستید که آقا بعد از حاج قاسم این‌جوری بکنی آن ‌جوری می‌شود، تمام. این مسأله معلوم است. ولی اگر آن کار را نکردید، دیگر مسأله معلوم نیست اصلاً. عذاب نُکر می‌شود، ناشناخته درمی آید. نمی‌دانی بعد از این چه می‌شود. مهمترین تحلیلگران هم نمی‌دانند چه اتفاقی می‌افتد. آقا میزنیم؟ نمیزنیم؟ بعد نزنیم چه اتفاقی میافتد؟ شرایط دنیا چه مدلی می شود؟ اگر آنجوری که گفتند بزنید، بزنیم، دیگر باز دوباره می‌رویم در حساب یسیر، می‌افتیم در قاعده. آنجوری از قاعده خارج می‌شویم اصلا معلوم نیست دیگر چه کار داریم می کنیم. ببینید، وقتی که مسأله ای به نام تیه مطرح می‌شود، تیه که قاعده ندارد دیگر. تیه یعنی سرگردانی. نمی‌دانم دیگر از کدام خیابان باید بروم. وقتی که عصیان صورت می‌گیرد، بله، «فسنیسره للعسری» یعنی یک جایی هست که عسر می‌افتد در دامن شما. یعنی شما دارید با عسر و پیچیدگی میخواهید مسأله را حل کنید. یعنی ما مسائل پیچیده را برای شما یسر می‌کنیم. این هنر نیست‌ها! یک موقع «فسنیسره للیسری» است. یعنی شما دارید یک امر ساده را حل می کنید. یک موقع هست امر مشکلی را باید حل کنید و ما شما را در این امر مشکل می‌اندازیم. و آن موقع شما حال میکنی با چی؟ با عصیان! یعنی با عصیان داری حال میکنی. ببینید، اینها بحث‌های بسیار مهمی هستند که آن موقع چه می‌شود؟ اینجا «حاسبناها حساباً شدیداً و عذبناها عذاباً نکرا و ذاقت وبال أمرها و کان عاقبة أمرها خسراً» وبال امر -من یک موقعیت عرض کرده بودم- «وبال امر» یعنی تیزی و تندی. تیزی و تندی فعل به شما می‌خورد، باید بچشید این را.
هر عسری مایه رشد نیست

نه، عسر مایه رشد نیست. عسر دست ساز مایه رشد نیست. عسری که به صورت طبیعی ایجاد می‌شود، مثل اینکه شما در باشگاه می‌روید با وزنه‌های اندازه خودتان دارید تمرین می‌کنید. مربی هم ابتلائات را بر اساس یک حکمتی برای شما وارد می‌کند. این مایه رشد است. ولی اگر همین‌جوری بیفتید در باشگاه، هر کاری دلتان می‌خواهد بکنید و بعد خیلی کارهای سخت هم بکنید. اصلا درونش رشد ندارد. ببینید، ما نباید خودمان را ببریم در منطقه عسر. خدا می‌برد در منطقه عسر درمی‌آورد. گفته «سیجعل الله بعد عسر یسرا». حالا عرض میکنم اینها را
مقابل وسع، طاقت است ولی این عسر هم همان معنی را میدهد تقریبا

عذاب نُکر
این را آیه ببینید سوره مبارکه کهف صفحه ۳۰۳. در داستان ذوالقرنین که وقتی یک ولی الهی اهل عدالت و رعیت‌پرور وارد صحنه می‌شود، خدا دارد که «قلنا یا ذا القرنین» با این که ایشان پیغمبر نیست. به احتمال زیاد کوروش هخامنشی است. ولی «قلنا یا ذا القرنین» ما به او گفتیم ذی القرنین. یعنی اگر ما نمی‌دانستیم که ایشان پیغمبر نیست، از مدل آیه خیال میکردیم که پیغمبر است. یعنی انگار مورد وحی و الهام است. خوب، ایشان رفته به مغرب شمس و از این‌ور می‌خواهد بیاید به مشرق شمس و سفرهای سه گانه ای که دارد. بعدش در آیه ۸۷ دارد که «أما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرده إلی ربه» کسانی که ظالم اند، ما عذابشان می کنیم. عذاب دنیا می‌کنیم‌ها! «فیعذبه عذاباً نکراً». این بازتاب همین عذابی است که نکری که آنجا داشتیم، همین است. یعنی عذابی که در دنیا و آخرت می‌بینند... میدانید که دنیا و آخرت، ظاهر و باطن یکدیگرند. آنجا «نُکْراً» اینجا هم «نکراً». یعنی فرض بفرمایید که شما در مدرسه ای ثبتنام می‌کنید. برنامه درسی دارید. در آن برنامه درسی به شما می‌گویند فردا این است، پس‌فردا آن است و در این درسی که می‌خوانید، فصل ۱ این است، فصل ۲ آن است، کاملاً معلوم است، با آن جلو می‌روید. یک موقع هست نه، می‌برندتان در یک زندان. اصلا برنامه هم ندارد. نمیدانید در هر زمان چه اتفاقی برایتان پیش می آید. مثلاً بگویند روز اول جهنم، ساعت اول قیر بی قیف مثلاً. بعد از ساعت دوم قیر با قیف مثلا، بعد در بعد از ظهر غسلین مثلا. در آنجا هم یک کمی که بگذرد، یک استراحت دارید، ساعت بعد مثلاً تبدیل می‌شود مثلاً به چه می‌دانم مثلاً فرض بفرمایید که یک سری «خذوه فغلوه» دارید دارید مثلا به عنوان برنامه!!!. بعد، ترم بعد «خذوه فغلوه» دو. اینجوری ندارد. آنجا «عذابا نکراً» است.
یُسر، نتیجه حرکت در مسیری که خدا قرار داده
«و أما من آمن و عمل صالحاً» خوب دقت کنید، اینجور آیات خیلی مهم است «و أما من آمن و عمل صالحاً فله جزاء الحسنی» یعنی «فله الحسنی جزاءً» یعنی جزا و پاداشی که پیدا می‌کند، نه فقط در قیامت، بازتابش در قیامت همین است ولی... «و سنقول له من أمرنا یسرا» دیگر فرمان‌های ما به او، کاری که ما با او داریم، یُسر است. یعنی می‌اندازیمش روی دنده‌ای که معلوم است دارد چه‌کار می‌کند و مشخص است، یسر است. اتفاقاً دنده‌ها را عوض می‌کند، سرعت همینجوری بیشتر می‌شود، اصطکاک کمتر می‌شود و و و همه اینها. مثل ماشین که وقتی می‌افتد در دنده های بالاتر، حتی این مشکل اصطکاک هم ندارید خیلی. همینجوری دارید میروید دیگر. «و سنقول» یعنی به زودی این اتفاق برایش می‌افتد. یا «س» تسویف است یا «س» تحقیق است. هرکدام که باشد... «ثم أتبع سبباً» ببینید دارد اسباب هدایتی خودش را استفاده می‌کند پیش مربی دارد باشگاه می‌رود. در همین صفحه ببینید هی میگوید به ذوالقرنین سبب دادیم، هی «أتبع سبباً» یعنی ما یک چیزهایی دادیم که از آنها استفاده کند دیگر.

بله، اگر استفاده بکند، از مشرق شمس می‌رود مغرب شمس، از مغرب شمس میرود مشرق شمس. این مال کیست؟ مال کسی است که «ثم أتبع سبباً» دارد استفاده می‌کند. پِی این اسبابی که ما دادیم در آیه ۸۴ هست که «آتیناه من کل شئ سبباً ثم أتبع سببا» یعنی ما به او سبب دادیم او هم دارد استفاده می‌کند. ما به او امکانات دادیم، او دارد از امکانات استفاده می‌کند. این آدم مثل اینکه ما ماشین زیر پایش گذاشته ایم دارد استفاده می‌کند، دنده‌ها را هم درست چاق می‌کند. خوب، این اگر اینجوری باشد «سنقول له من أمرنا یسرا» اینها قاعده است.

تیه، نتیجه فرار از مسیر الاهی
حالا برای تکمیل این بحث احتیاج به یک بحث دیگر داریم که دیگر نفسش را ندارم، می‌خواستم آن را هم به شما بگویم. این بحث تکمله دارد. ببینید، این، اینها قاعده است. ما هیچ راهی جز برگشت به قواعد نداریم. اگر فکر کرده ایم با «عتت عن امر ربها» می‌توانیم آن کارهایی را که خدا به ما گفته است، آن کارها را نکنیم و نتیجه بگیریم، این حرف اشتباهی است. اصلاً اینجاها سنت استبدال و استخلاف است. اینجا جایی است که باید طرف سرِ خر را کج بکند، باز دوباره درون راه. دیده اید دیگر؟ این نشان را می‌زنید، به شما مسیر نشان می‌دهد. هی که از مسیرش فرار می‌کنید، دوباره این نشان میخواهد شما را بر‌گرداند به مسیر. وگرنه آدم دچار تیه می شود. یعنی تیه آنجایی است که نت قطع می‌شود. ببینید، نت آدم به خدا تا یک جاهایی وصل است، بعداً نُکر می‌شود اصلاً. دیده اید این نشان نتش خراب می شود دیگر گیج میزند. یعنی شما اصلاً نمی‌دانی باید کجا بروی. تیه قاعده ندارد. تیه بیقاعدگی‌اش است. تیه تیه است، چون بی‌قاعده است، شما نمی‌دانی داری کجا می‌روی. نُکر بودنش به خاطر همین است که شما مسیرت معلوم نیست کجاست. و انقدر شرایط پیچیده به وجود می‌آید، نمی‌دانی چه‌جوری دیگر تصمیم بگیری. یک جا می‌دانستید چه تصمیمی بگیرید. دیگر نمیدانید. برای فرد همین است، برای جامعه هم همین است. یک فرد در مسیر می‌داند چه‌جوری باید تصمیم بگیرد. یک فرد در غیر مسیر... فرد در مسیر پر از الهام است، پر از نت است آنجا. نت به شدت قوی است. ولی فرد در غیر مسیر مثل کسانی است که در بیابان است و اصلا در آنجا نت نیست دیگر. لذا شما نمیدانی باید چه‌کار بنی. اینجا میروی در منطقه عسر، میروی در منطقه حرج. فقط ما می‌توانیم....

البته باید ما تاوان حاج قاسم را بدهیم. ما هنوز تاوان درست آن قضیه را نداده ایم. بعد میبینید که یکهویی این را میزنند آن را میزنند سید حسن نصر الله را میزنند و... اینها اتفاقاتی است که به صورت طبیعی، اینی که به ما حمله شده، و من همین الان قرآنی به شما می‌گویم چه می‌شود. قرآنی‌اش معلوم است چه می‌شود. این مدلی است که خدا اگر خیر مقدر بکند -که ان شاءالله خیر مقدر بکند-، اینجوری است که ما میرویم در جنگ. مطلبی که قرار بوده ساده حل بکنیم، باید سخت حل کنیم. مطلب به شدت ساده بوده، الان یک مقداری تأخیر کنند، -چون که این کارها تاریخ مصرف دارد- به واسطه تأخیر، این دست فرمان امنیتی و... را هم بنده اطلاع دارم. کلاً دست فرمانشان نزدن است، جواب ندادن است. یک همچین دست فرمانهایی دارند اینها. یا جواب ندهیم که احتمال ضعیف دراد که جواب ندهیم، یا جواب خیلی ملوس بدهیم، نه آن‌جوری که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید که...

بله، مجلسی جماعت هم همینند. شما بیانیه ستاد کل را دیدید چه جوری است؟ این نمودی از اراده آن چیزی است که قرار است انجام شود. این نمودی از اراده است. حالا تازه من گیر نمی دهم به ir و دوتا کپشن اشتباهی که زد.

لازمه صلح پایدار در کلام مولا
امیرالمومنین میگویند که «دون طعن دراک یخرج منه النسیم» اگر میخواهی صلح پایدار... سر جنگ صفین به لشکر خودشان میگویند. میگویند «إنهم لن یزولوا عن مواقفهم» اینها ما را ول نمیکنند مگر «دون طعن دراک یخرج منه النسیم» مگر اینکه نیزه را چنان محکم فرو بکنی که از سوراخهایش باد رد شود. یعنی بزنی طرف را پرپر بکنی اتفاق درست است. اگر بزنی صرفا طرف را زخم و زیل بکنی، این اتفاقات می افتد. این خیلی طبیعی است. به دلیل همه مناسبات، به دلیل اینکه...

آره، باید بزنی طرف را آبکش بکنی. این چیزی است که امیرالمؤمنین(ع) می‌گویند. بعد می‌گویند بزنی سرش را بترکانی و... آنجا اصلاً مدلش یعنی همین است که ما اصطلاحا می‌گوییم بزن جرواجرش بکن. اگر این کار را کردید، نتیجه دارد. در غیر این صورت نتیجه ندارد.

این نکته مهم داستان است. اگر هم بگویید تجهیزات و... چی؟ آقا اراده باشد تجهیزات را خدا جبران میکند. این حرف قرآن است. اگر اراده نباشد بیشترین تجهیزات هم فایده ندارد.

بله قطعاً جنگ میشود. و شما باید «فی عقر دارهم» بجنگی. همین کاری که با لبنان کرد.