Episode Artwork
1.0x
0% played 00:00 00:00
Nov 07 2024 40 mins   25
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سیزدهم سوره مبارکه فتح
خلاصه ای از جلسه گذشته
صفحه ۱۵۵ را بیاورید. موضوع بحث، به مناسبت این آیه حرج، نکته‌ای بود که یک نکته معرفتی و بسیار مهم است. و خلاصه آن این بود که خدا هیچ‌گاه برای انسان حرج نخواسته، حتی در امتحانات و ابتلائات، در محدوده‌ی امتحان حرج و طاقت و طاقت فرسا امتحان نمیکند. نه شخص و نه امت‌ها را طاقت‌فرسا امتحان نمی‌کند، بلکه برای آن‌ها سادگی می‌خواهد. این یک قاعده است که «یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر». خداوند شما را در فضای عسر و تنگی قرار نمی‌دهد، مگر به صورت یک حرکت قسری و بسیار مقطعی و بعدش «سیجعل الله بعد عسر یسرا» بعد از عسر، یسر بگذارد مثل سنگی که به بالا پرت میشود. مگر اینکه انسان خودش، خود را در منطقه‌ی طاقت‌فرسا قرار دهد یا جامعه را به آن منطقه ببرد. چنین حرجی، تکویناً و تشریعاً وجود ندارد. گرچه ممکن است از بیرون، تکویناً حرج به نظر بیاید، یا اصلاً حرج شود، ولی این دست‌ساز خود بشر است. در مورد مؤمنین این اتفاق نمی‌افتد.
تکلیف به قدر وسع
سوره مبارکه اعراف، آیه ۴۲ را ببینید (صفحه ۱۵۵). این عبارت «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» خدا کسی را تکلیف نمی‌کند مگر به اندازه‌ی وسعش، توضیح دقیقش در این آیه است: «والذین آمنوا و عملوا الصالحات لا نکلف نفسا الا وسعها اولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون». کسانی که ایمان و عمل صالح انجام دادند، ما آن‌ها را تکلیف نمی‌کنیم مگر به اندازه‌ی وسعشان. یعنی این ربط دارد به اینکه اهل ایمان و عمل صالح هست یا نیست. اگر اهل ایمان و عمل صالح است، این‌جوری است. وگرنه وقتی خارج از ایمان و عمل صالح باشد، واقعاً عرض کردیم حتی می‌رود در فضای نکر، در فضای ناشناخته‌ها. اگر عذاب را، عذاب نکر می‌گویند (هم در بحث قیامت و هم این طرف) این‌ها به نام عذاب نکر است، به خاطر اینکه اصلاً قاعده نیست دیگر، مثل «تیه» می‌ماند. «تیه» که قاعده ندارد، یک نوع سرگردانی است. آن بهشت است که قاعده دارد، آن مسیر است که قاعده دارد. مسیر جایی است که به هر جهت، این مسیر را ‌کشیده اند، ولی بی‌راهه را که نمی‌کشند. خب، بی‌راهه بی‌راهه است. لذا هزاران و میلیاردها بی‌راهه وجود دارد.
پیچیده نبودن رابطه ما با دشمن
خب، بله این خیلی واضح است. اساساً قرار نیست انقدر حل مسئله‌ی ارتباط ما با کفار، پیچیده در بیاید و اینقدر سخت شود. آنچه در قرآن هست، وعده‌های آنی است. یعنی وقتی شما می‌روید و حمله می‌کنید، با فاصله‌ی خیلی اندکی وعده‌ی خدا محقق می‌شود. اینکه ما خودمان را دستی دستی داریم می‌اندازیم در پروژه‌های سخت و حل مسائل به صورت سخت، این دیگر کار ماست. وگرنه همه‌ی وعده‌های الهی این‌جوری است که قابلیت اعتماد به آن دارد. قابلیت اعتماد یعنی اینکه به صورت طبیعی جامعه می‌فهمد که من این کار را کردم، این نتیجه را گرفتم. خدا هم این کمکها را کرد. ما حکایتمان با وعده‌های خدا شبیه قماربازی است یک جوری. می‌گوییم ببینیم چی می‌شود. خب، اینکه نکر است. اصلاً وعده‌ی الهی این مدلی نیست.
حساب کردن بر وعده های الاهی
شما نگاه کنید در همین مشاوره‌هایی که خلیفه دوم از حضرت علی (ع) می‌گیرد، حضرت می‌فرمایند: «إن أمر هذا الدین لم یکن ... و هو دین الله الذی أظهره». او مشاوره گرفته که تعداد قوم فارس زیادند، من حمله کنم یا نه؟ حضرت میفرمایند: حمله کن، اینجا «دین الله الذی أظهره و جنده الذی أعده و أمده حتی بلغ ما بلغ و طلع حیث طلع». می‌گویند این یک جنود الله است و خدا کمک میکند. «و نحن علی موعود من الله». ببینید این‌اش مهم است، می‌گویند ما روی «موعود من الله» هستیم. یعنی خدا وعده می‌دهد و ما روی وعده‌اش داریم حساب می‌کنیم. وعده‌ی کمک می‌دهد و ما داریم روی وعده‌های کمکش حساب می‌کنیم. «و الله منجز وعده و ناصر جنده». می‌گویند خدا هم روی وعده‌ی خودش دارد حساب می‌کند. خدا هم حساب می‌کند، ما هم داریم حساب می‌کنیم. یعنی این‌جوری نیست که ما داریم با خدا قماربازی می‌کنیم که. خدا حساب می‌کند، ما هم داریم حساب میکنیم.
عصیان سبب طولانی شدن مسیر
ببینید این نوع برخوردی که شما نگاه می‌کنید در جنگ‌های متعدد اسلام، خیلی سریع‌تر از این حرف‌ها حل می‌شده. آنجایی هم که حل نمی‌شده، محصول یک عصیانی بوده که فرض بفرمایید، این‌ها نرفتند بجنگند، خدا بدر و... را در کاسه‌ی آن‌ها گذاشت. بعدش نیامدند هجرت بکنند. در سوره فتح دیدید دیگر، چون نیامدند هجرت بکنند، مسئله تبدیل می‌شود صلح حدیبیه و... این پروژه یک ساله فتح مکه تبدیل شد به ۸ ساله، یعنی طولانی شد این اتفاق. تازه خدا نجاتشان داد که بدر و احد و... را در کاسه‌ی آن‌ها گذاشت به عبارتی. برای اینکه داشتند در می‌رفتند اصلاً از فضای درگیری. خدا درگیری را در کاسه‌ی این‌ها گذاشت و تبدیل شد به آن پروژه‌ی ۸ ساله‌ای که به فتح مکه برسند.

عرض این است که اگر دیدیم یک چیزی دارد طاقت‌فرسا می‌شود، بدانیم که ما داریم یک اشتباهاتی می‌کنیم. وگرنه پروژه‌های خدا طاقت را اصلاً از انسان نمی‌گیرد. در محدوده‌ی وسع است. امتحانات، ابتلائات و همه این چیزها در محدوده‌ی وسع، خدا امتحان و ابتلاء می‌گیرد. یعنی امتحان یک بشر، یک جامعه، به اندازه‌ای است که کاملاً تحمل دارد. بله، یک فشاری هست ولی تحمل آن را دارد.
داستان اصحاب کهف
صفحه ۲۹۵ را بیاورید. در داستان اصحاب کهف یک عده بلند شدند، یک سری پیرمرد از اشراف آنجا بلند شدند قیام کردند. درست است میگوید «إنهم فتیة» منتهی می‌دانید که این‌ها پیرمردند، ولی آن نشاط و روحیه‌ی جوانی در آن‌ها هست. یعنی آن شهامت جوانی در این‌ها هست. این‌ها بلند می‌شوند، داد و بیداد می‌کنند و...

شما داستان‌های دفاع مقدس خودمان را بروید ببینید. داستان‌های دفاع مقدس خودمان دقیقاً آن‌جاهایی که خبط و خطاهای اینجوری میکردند خدا هم وعده اش را برمیداشت. و بعدش رفته رفته رفته رفته با عصیان‌هایی که کردند، رسیدند به جام زهر. چه شاهدی هست؟ شاهدش روایات است. بله، شما دارید زندگیتان را می‌کنید.

خلاصه، این‌ها بلند شدند. این‌هایی که قرآن می‌گوید «فتیة» اینها پیرمرد بودند، پیرمرد که یعنی مثلاً ۴۰، ۵۰ ساله. مثلاً جوان نبودند به این معنا که مثلاً ۱۸، ۲۰ ساله، ۲۵ ساله. این‌ها یک سری پیرمردانی بودند یا کهولی بودند که خدا قلبشان را گرفت «و ربطنا علی قلوبهم إذ قاموا فقالو ربنا رب السماوات و الأرض». این‌ها بلند شدند، گفتند اگر این‌جوری نگوییم «لقد قلنا إذا شططا». شط را شط می‌گویند به خاطر این که فاصله دارد از آب با دیوارهای بلند. شطط یعنی چرت و پرت. وقتی که شما از منطقه‌ی درست خارج می‌شوی، دیگر می‌روی در فضای چرت و پرت.
معنای غار و اهمیت آن
بعد خدا به این‌ها می‌گوید «و إذ اعتزلتموهم». خوب، دقت کنید این آیه را، « و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله». به آن‌ها گفته می‌شود شما که اعتزال کردید و کناره‌گیری کردید از آن‌ها و از منطق آن‌ها، خب، شما نمی‌توانید بلاتکلیف بمانید که «فأووا إلی الکهف» بروید سراغ کهف. بروید در غار. غار کجاست؟ غار جایی است که نه آن چیزهای اشرافی را دارد، نه آن شرایط لازم برای زندگی را کأن ندارد. ولی غار است. جایی است که حمایت ایجاد می‌شود در آن. اگر به ائمه می‌گویند «کهف الوری» به خاطر همین است. غار جایی است که شما را حفاظت می‌کند. شما از آمریکا و منطقش و از همه این‌ها دست بردارید «فأووا إلی الکهف» بروید در غار. در غار چه خبر است؟ غار خیلی مهم است.

عرض کردم برای همین است کلاغ‌ها هی می‌گویند: «غار غار». این هم تکه‌ی اول صبح. لذت ببرید از قرآن. البته با ایران رادیاتور، دیگه کی می‌ره تو غار؟ عمو یادگار!

«فأووا إلی الکهف» در غار چه خبر است؟ ببینید در غار خبرش این است: «ینشر لکم ربکم من رحمته». این که در آیات قبلش هست که این‌ها گفته بودند «و آتنا من لدنک رحمة و هیئ لنا من أمرنا رشداً» میگوید «ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیئ لکم من أمرکم مرفقاً». ما محل رفق و درستی در آنجا برایتان قرار می‌دهیم. غار چنین جایی است. منتها به شرطی که شما دم در غار نروی. «و هم فی فجوة منه». باید بروی وسط غار. یعنی دم در غار هم تنگ است هم معلوم نیست این‌وری، آن‌وری؟ نه، دم در غار نه. «وهم فی فجوة منه». باید بروی در وسط غار. اگر این‌جوری بروی در وسط غار حتی سپاه رعب در آیه ۱۸ «و لو اطلعت علیهم لولیت منهم فراراً و لملئت منهم رعباً» تو منصور به رعبی. یعنی آنجا آنجا سپاه رعب کار می‌کند دیگر. باید بروی در غار. دست برداری هم از آمریکا هم از منطقش. در غار هم بروی وسطش. این کاری است که تو باید بکنی. آن موقع خدا می‌گوید من مرفَق درست می‌کنم آنجا. من یک چیزی درست می‌کنم که حال می‌دهد آنجا.
علت نقل داستان اصحاب کهف
آن موقع برای چی این داستان که ۳۰۹ سال خوابیدن این‌ها برای ما نقل می‌شود؟ به خاطر اینکه من با عجیب‌ترین کار شما را حمایت می‌کنم. با عجیب‌ترین کار. حتی آن موقع اگر آن سگ این وسط این دعوت را قبول می‌کند، نامش را جاودانه میکنم. جوری که دست به اسم این سگ بی‌وضو نمی‌شود زد الان! نامش را جاودانه می‌کنم. باید بروید سراغ ولایت. غار ما ولایت است. باید دل بکنی از طرف مقابل، بیایی اینجا. نه آدمی باشی که، نه جامعه‌ای باشی که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو! نه، باید بزنی زیر میز. باید اقدام بکنی. خدا هم دلت را می‌گیرد «ربطنا علی قلوبهم» قلبت را می‌گیرد. وقتی قلبت را گرفت، می‌بینی اقدام می‌کنی. به حسب ظاهر یک عسری دارد ایجاد می‌شود ها. یک مشکلی دارد ایجاد می‌شود برای شما. ولی می‌گوید نه، شما بیا برو در غار. در غار من آنجا را برایت مُبله می‌کنم. ۳۰۹ سال آنجا می‌خوابانمت اصلاً، بدون آب و غذا.

این که ما بدانیم چنانچه خدایی عمل بکنیم، امتحاناتمان، ابتلائاتمان، این‌ها دیگر حرجی نیست. انقدر پیچیده نمی‌شود. انقدر همه گرگیجه بگیرند که چی شد؟ الان چه کار باید بکنیم؟ این کار را بکنیم چی می‌شود؟ وقتی که به شما می‌گویند آقا شما در موقف پدافند نایست، هیچ موقع. مثل این پینگ‌پنگ بازهایی نباش که هی دارند می‌کوبند، تو داری جواب می‌دهی. باید یک کاری بکنی که در آنجا «و لا یحسبن الذین کفروا سبقوا». باید این‌جوری بشود که ابتکار عمل دست آن‌ها نیفتد هیچ موقع. آن موقع است که من حمایت می‌کنم، هدایت می‌کنم. شما هی خودت را در موقف این بگیری که دارند به تو یک کاری می‌کنند، تو داری نگاه می‌کنی که ببینی چه کار باید بکنی حالا.

ببینید، غار خودت را باید پیدا بکنی دیگر. من که نمیگویم الان برو در غار که. برای همین تبیین این‌جوری کردم که شما دست از آن‌ها بردار، بیا سراغ جریان خودت. جریان خودت هست که غار است به عبارتی. شما باید آن طرف را ول کنی کامل. این طرف را کامل باید ول کنی، رها کنی. سفت هم رها کنی. بیایی در «فجوة منه». باید بیایی وسط غار. آنجا، وسط غار حال می‌دهد، نه حاشیه‌ی غار. در حاشیه‌ی غار می‌شود: «و من الناس من یعبد الله علی حرف». کسانی که خدا را در حاشیه دارند می‌پرستند.

طاقت فرسا نبودن تکالیف الاهی
آن موقع این را اگر یک مقداری توانستید باهاش کنار بیایید، این صفحه ۲۸ را ببینید. یک بحث مهمی را علامه اینجا مطرح می‌کنند. من هم فکر کنم یک موقع‌هایی گفته ام، ولی چون باز هم بحثش اینجا توجیه دارد گفتنش، از همین‌جا این نکته را عرض می‌کنم. راجع به همان وسع و طاقت و.... آیه ۱۸۳ و ۱۸۴ که آیه‌های مهمی است ببینید: «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون». روزه بگیرید، قبلی ها هم روزه‌گرفتند. «ایاما معدودات». گفتم یعنی نگو سییییییی روز. به قول مهران مدیری لبهایت را غنچه کن بگو سی روز. به قول قرآن سر همین بحث ۳۰۹ سال خواباندن این‌ها. می‌گوید «فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عدداً» یک چند سالی اینها خوابیدند. حالا این چند سال ۳۰۹ سال بوده!

بعد میگوید «فمن کان منکم مریضاً أو علی سفر فعدة من أیام اخر» از ایام دیگر خلاصه باید بگیرند. بعد این عبارت خیلی مهم است: «و علی الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین» و بر کسانی که «یطیقونه» یعنی روزه طاقتشان را می‌برد. یعنی در منطقه‌ی طاقت است. یعنی طاقت‌فرساست به عبارتی. «و علی الذین یطیقونه» یعنی اصلاً نمی‌توانند روزه بگیرند. ولی نمی‌گوید «لایطیقونه» یعنی طاقت ندارند، بلکه border line طاقتند این‌ها. یعنی در آن لبه‌ی طاقت قرار گرفته اند. به عبارتی -من این مثال را زده بودم- اگر شما کلاً می‌توانید وزنه ۱۵۰ کیلویی ببرید بالا، خدا با وزنه‌های ۱۵۰ کیلویی با شما کار نمی‌کند. این در محدوده‌ی طاقت است، یعنی طاقت‌فرساست. در محدوده‌ی وسع با شما کار می‌کند، نه در محدوده‌ی طاقت. یعنی ۱۲۰ کیلویی با شما کار می‌کند، نه ۱۵۰ کیلویی. «و علی الذین یطیقونه» آن که اصلاً نمی‌تواند روزه بگیرد، یعنی طاقت ندارد، «فدیة طعام مسکین».
چگونگی آسان سازی تکالیف
بعد می‌گوید «فمن تطوع خیراً فهو خیر له». میگوید خب حالا بیایید یک کار دیگر، یک پیشنهاد دیگر. پیشنهاد دیگر این است: بیایید تطوع کنید. یعنی خودتان را به رغبت بزنید «فمن تطوع خیراً فهو خیر له» هی بگویید عجب! روزه، روزه و این‌ها، اینقدر جَو بدهید به خودتان که این روزه‌گرفتن برود در محدوده‌ی وسعتان. به عبارتی از محدوده‌ی طاقتتان بیاید در محدوده‌ی وسعتان.

بله، جنگ می‌شود، چی می‌شود و فلان این‌ها، هی بگویید بَه! جنگ، بهشت، ظهور. این در پسش ظهور.... یعنی تطوع بکنید این را. وقتی که تطوع بکنید «فهو خیر له» کسی که خودش را به رغبت می‌زند «فهو خیر له و أن تصوموا خیر لکم» آن موقع می‌توانید بروید روزه بگیرید. نکته اش این است. یعنی چیزی که در محدوده‌ی طاقتتان بوده، تبدیل می‌شود به محدوده‌ی وسعتان. و در پی آن شما می‌توانید بروید روزه بگیرید. نکته‌ی مهمش این است. یعنی خودتان هم به خودتان کمک بکنید. یعنی به عبارت دیگر برعکسش هم می‌شود. یک چیزی ممکن است در محدوده‌ی وسعتان باشد. یعنی خدا یک امتحانی کرده، دارد رشدتان می‌دهد. بعد اینقدر جزع میکنید که میرسد در منطقه طاعتتان، بعد حرج میگیرید از این قضیه. در صورتی که اساساً خدا تکویناً و تشریعاً حرج نخواسته. این حرجی که گرفتید یا محصول عصیان خودتان است یا محصول جزع خودتان است. یا عصیان کرده اید، مسیر را دارید در کوره راه‌ها می‌روید. مسیر مستقیم بود، مسیر اینقدر پیچ نداشت. یا دارید اینقدر جزع می‌کنید.
لزوم فهم اشتباهات

ببینید، این نکته‌ای که شما سؤال می‌کنید که از کجا بفهمیم کجا راه را اشتباه رفتیم؟ ببینید، خدا اینقدر شرایط می‌گذارد که شما می‌فهمید. آدم اگر بخواهد بفهمد، می‌فهمد که آقا من آنجا خطا رفتم، آنجا اشتباه کردم، آنجا... این‌جاها را آدم می‌فهمد. اگر واقعاً آدم نفهمد که پس «إن علینا للهدی چیست»؟ اگر منظور این است که بیاید آیات الهی را بکند در چشم من، خب معلوم است که این کار را نمی‌کند. ولی من انقدر می‌فهمم شیر بخورم صبح ناشتا، معده ام به هم می‌ریزد، این را می‌فهمم، ولی این را نمیفهمم که هی دارم می‌خورم در و دیوار؟ یعنی مثلا به واسطه‌ی اینکه پدر و مادرم را ایگنور کرده ام. خوب، بالاخره آدم باید بفهمد دیگر. یعنی ما چه انتظاری داریم از خدا؟ خدا را چه فرض کردیم؟ که ما را عذاب نُکر می‌کند، یعنی ناشناخته؟ یعنی اصلاً ما نمی‌دانیم چه خبر دارد می‌شود کلاً؟ نه این‌جوری نیست که. حتماً خدا آیات الهی را برای ما روشن می‌کند. یک حدش هم فرض بفرمایید که بخش ناشناخته‌ها می‌ماند. کار ما چیست؟ چه کار باید بکنیم؟ هی تلقین بکنیم به خودمان، هی تطوع بکنیم، تا آن از منطقه طاقت ما خارج شود.

آیه قاعده نفی حرج
صفحه ۳۴۱، را هم بیاورید سوره مبارکه حج، آیه‌ی آیه ۷۸، آیه پایانی سوره، که معروف است به قاعده فقهی نفی حرج، به واسطه‌ی اینکه این تکه‌اش توسط اهل بیت جدا شده، شده قاعده نفی حرج. وگرنه آیه در متن این‌جوری است‌: «و جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتباکم». آقا خدا شما را برگزیده کرده. لذا آن کسی که برگزیده است، المپیکی است، این دیگر باید سخت تمرین بکند. «و جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتباکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج» ببینید معنی اش اینجوری میشود که خدا شما را برگزیده. برگزیدگان،المپیادیها باید یک جوری دیگر درس بخوانند. این هم یک شرایط است. ما نمی‌توانیم یک جوری زندگی بکنیم، مبارزه بکنیم، یک کارهایی بکنیم که در زمان‌های مثلاً قدیم، در ۱۲۰۰ مثلاً این‌جوری داشتند مؤمنین عمل می‌کردند. میرفتند مسجد می آمدند همین‌جوری. نه، شما برگزیده هستید الان. آیه اینجوری میشود «هو اجتباکم» او شما را برگزیده است «و ما جعل علیکم فی الدین من حرج». که اگر حق جهاد نکنید، می‌افتید در حرج. یعنی کار برای شما سخت می‌شود. «و ما جعل علیکم فی الدین من حرج». این به این معنا نیست -در متن آیه، نه جداسازی شده و تقطیع شده اش- که مثلاً حق جهاد بکنید، حالا نتوانستید هم نتوانستید! البته اگر لازم نیست حق جهاد بکنید، خوب دیگر نشده دیگر، نکنید. معنایش که این نیست. «ملة أبیکم إبراهیم» این روش پدر شما ابراهیم است. ابراهیم قیام به سیف را شروع کرد و شما دارید پروژه‌ی ابراهیم را به پایان می‌رسانید. لذا حواستان به این نکته جمع باشد که کجای تاریخ ایستاده‌اید. آن موقع بله، شما به عنوان یک آدم که رفته در مسابقات المپیاد، رفته در المپیک، بخواهید همان‌جوری مثل فوتبال محلات و کشتی محلات و این‌ها بخواهید کشتی بگیرید، آن‌جوری بخواهید رفتار کنید، خوب آنجا در حرج هستید اصلاً. فیتیله‌پیچتان می‌کنند آنجا. یعنی این‌جوری نیست که مثلاً کسی برود در المپیک، بعدش مثلاً کاری به کارش نداشته باشند. الان ما انقلاب کرده ایم، پرچم مقاومت گرفته ایم دستمان، در قبیل مسئله‌ی ظهور هستیم. خب، این معلوم است یک سری وظایف دیگر دارد. خب کسی که این وظیفه را انجام ندهد، می‌رود در حرج. مشکل ایجاد می‌شود. مثل کوهنوردهایی که مثلاً بروند در کوه، در قله‌های مرتفع، در آنجا یک چلوکباب بزنند مثلاً. خب، معلوم است آنجا جای چلوکباب خوردن نیست که. آنجا آبش را هم انقدری انقدری می‌خورند.

دشمن هم همین‌جوری است، بله. او هم دارد در اهداف خودش می‌جنگد.

مخاطب قوم برگزیده ای است که خودش را در معرض برگزیدگی می‌داند. یا باید بداند. به هر جهت، قوم پیغمبر به عنوان قوم برگزیده ای است که باید خودش را برگزیده بداند. الان مثلاً شاید نداند خودش را. مثلاً فرض کنید عربستان. الان عربستان برگزیده می‌داند. فکر می‌کند باید مثلاً آن اسلام ناب را در اقطار عالم بکوبد امام زمان (عج) تشریف بیاورند؟ عربستان چنین تفکری دارد برای خودش؟ معلوم است که ندارد.
بوی ظهور
خب، بله، یک سنتی داریم، سنت استبدال و استخلاف. در سنن استبدال و استخلاف، این اتفاق می‌افتد. یعنی یکهویی بدا حاصل می‌شود یک اتفاق دیگر می‌افتد. ولی بدا طبق قاعده نیست. طبق قاعده و روال باید این اتفاق این‌جوری می‌رفت جلو. ولی یکهو یک اتفاق دیگر می‌افتد. مثلاً فرض کنید شما یک غذایی را درست کردید، طبق قاعده باید این آبگوشت در سه ساعت می‌پخت. ولی یک جوری شده، کولر را زدید، باد آمده زیر شعله را خاموش کرده، یک جور دیگر شده ماجرا. این ممکن است. امکانش هست که همچنین اتفاقی بیفتد. ولی طبق قاعده باید این اتفاق به همین صورت بیفتد. شرایط و حوادث و جریان یمن و پرچم یمانی و از این طرف ایران و تمام جبهه و تمام منطقه‌ی شامات و این‌ها، همه دارد بوی آن داستان می‌آید. مثل اینکه دیده اید از یک جایی بوی غذا می‌آید؟ یعنی برنجی که دارد دم می‌کشد دیگر بو و برنگش می‌آید. حالا ممکن است این برنج، به قول خانمها زنده بشود یهویی. مثلا زیرش خاموش شود و از این چیزها. این بالاخره احتمال قرآنی‌اش وجود دارد. ولی بو و برنگ داستان دارد می‌آید دیگر. مشخص است با تمام آنچه که گفته اند. حالا شما در اینجا ممکن است خودتان را در حرج بیندازید. بله، آن کاری که لازم است بکنید، نکنید، خب در حرج می‌افتید. فشار زیاد می‌آید به شما. بعدش هم استبدال و استخلاف می‌شود. یکهویی میبینید از یمن قضیه حل می‌شود. از اینکه شما این کار را بکنید، این پرچم را شما به دست امام زمان (عج) بدهید یکهو میبینید یمن به دست امام زمان (عج) می‌دهد. و این‌جاست که در تاریخ آدم دارد خودش را ملعون تاریخ می‌کند. یا اینکه دارد به جای اینکه خودش را اسیر تاریخ بکند، تاریخ را خودش می‌سازد. تماشاچی تاریخ نیست، تاریخ‌ساز است.

اولاً به لحاظ تاریخی شرایط این‌جوری نبوده. این شرایط تاریخی امروز ما، در هیچ برهه‌ای از تاریخ نبوده‌. در هیچ برهه‌ای از تاریخ چنین شرایطی بر تاریخ حاکم نبوده اصلاً. که همه در اوج می‌خواهند همدیگر را بزنند، لت و پار بکنند و تمام منطقه و جبهه‌ی مقاومت، یعنی همچین حالتی، نه به صورت جنگ جهانی دوم و سوم و فلان این‌ها، به صورت نظام حق و باطل، جبهه‌ی کفر و شرک در مقابل جبهه‌ی اسلام، این‌جوری صف‌آرایی نداشتند. هیچ موقع نداشتند در طول تاریخ.

این را هم به عنوان آیه‌ی آخر بخوانیم. صفحه ۱۴۴ که این نکته‌ی حرج یک کمی معلوم بشود که حرج چیز خوبی نیست. به نظر ممکن است بیاید که جای سختی دارید می‌روید، ولی در آن حرج نیست.

حالا من که پیش‌بینی‌ام این است که این‌ها می‌زنند، ولی جدی نمی‌زنند. آدمش را ندارند جدی بزنند. لذا روز به روز کار سخت‌تر می‌شود.
آن گمان را داشتند، خب، بی‌خود داشتند. یعنی چنین گمانی برای خودشان داشتند که خب اصلا با شرایط جور در نیامده بوده.

منشأ شرح صدر و ضیق صدر
آیه ۱۲۵ انعام. به صورت کلی می‌گوید: «فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للاسلام». کسی که خدا او را بخواهد هدایت بکند، سینه‌ی او را برای اسلام گشاده می‌کند. «و من یرد أن یضله یجعل صدره ضیقاً حرجاً کأنما یصعد فی السماء». سینه‌ی او را اینقدر تنگ می‌کند، انگار رفته در ارتفاعات. یعنی برای پذیرش، طرف با شرح صدر و با خوبی، به عبارتی خودش آمده در منطقه‌ی شرح صدر و وسع و این‌ها. و وقتی که رجس دارد، نِجس دارد، نجاست همراه خودش دارد، این سینه‌ی او تنگ می‌شود. یعنی پذیرش او کلاً پایین می‌آید. شرایط را نمی‌پذیرد، جنگ‌ها را نمی‌پذیرد، معارف را نمی‌پذیرد. هیچ کدام را نمی‌تواند بپذیرد. «کأنما یصعد فی السماء». بعد خدا می‌گوید: «کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لا یؤمنون». این چنین است که رجس و نجاست بر غیر مؤمن این‌جوری می‌آید و او را دچار حرج و تنگی می‌کند. سینه‌اش تنگ می‌شود، معارف را نمی‌پذیرد، شرایط را نمی‌پذیرد، جنگ‌ها را نمی‌پذیرد. هیچ کدام را نمی‌پذیرد. انگار حالت خفگی دارد به او دست می‌دهد. این دیگر مشکلی است که خودش برای خودش درست کرده.

حالا تا همین‌جا باشد. این یک مقدار برای این بود که ما عرض بکنیم این کلیت را که قرار نیست کلاً کارها اینقدر سخت باشد. قرار نیست درس اینقدر سخت باشد. ببینید، یک نفر می‌گذارد از اول سال شروع می‌کند درس خواندن. فصل به فصل درس می‌خواند، می‌خواند، می‌خواند، می‌خواند، این کسی که برای او درس قرار داده، ساعت کلاسی قرار داده، یک جوری قرار داده که این به مرور وقتی درس می‌خواند، این ممکن است قدری در منطقه‌ی وسع به او یک فشاری بیاید، ولی طاقت‌فرسا نیست. حالا شما فرض بکنید یک نفر درس‌هایش را نمی‌خواند، می‌گذارد شب امتحان. باید ۱۰۰ صفحه کتاب بخواند، خب این حتماً طاقت‌فرساست. بعد می‌گوید طاقت‌فرساست -ما الان داریم، برخی از طلبه‌های تنبل همین‌جوری اند- بعدش می‌آید شکایت. یعنی درس‌هایش را سر جایش نخوانده، چند بار هم مهلت گرفته. اینی که هی قرآن می‌گوید: «ثم عفونا عنکم من بعد ذلک» هی بخشیدند بعد یک جایی دیگر می‌آید می‌گوید چرا اینقدر درس‌ها سخت است؟ چرا این این‌جوری است؟ چرا آن آن‌جوری است؟ خب درست را میخواندی! رسیدی به شب‌های امتحان، آن موقع معلوم است طاقت‌فرساست. این طاقت‌فرسا بودن محصول کار خودت است.

ببینید، یک نکته‌ای که ما باید دقت بکنیم اولاً، اینکه می‌گوییم راجع به حماس، غزه و... اسلام منطقه‌ای نیست. دقت کنید. دارالاسلام و دارالکفر، به خط و مرزها نیست. بگوییم لبنانی‌ها مثلاً، لبنانی ندارد. دارالاسلام باید ببینیم وضعیتش چه جوری است. دارالاسلام وقتی که کار خودش را درست انجام ندهد، حالا چه در پدافند چه در آفند چه ...، خوب یک عده این وسط پرپر می‌شوند دیگر. یک عده از این خانواده‌ی دارالاسلام دارد پرپر می‌شود.

بالاخره مطالبه همین است دیگر. حالا دیگر همین مقدار معارف را متوجه بشویم. هر موقع دیدیم دارد کار خیلی پیچیده می‌شود، پیچیدگی نُکر دارد می‌کند. یعنی یک موقع شما یک باشگاه می‌روی، قشنگ مرتب منظم وزنه می‌زنی. هی وزنه‌ها هم سنگین می‌شود. این دارند رشدت می‌دهند. یک موقع نه، یهویی داری در باشگاه میروی میبینی یک وزنه افتاد رویت از آسمان. بعد هی می‌گویی نه، باشگاه واقعاً این‌جوری است که وزنه‌ها از آسمان و زمین می‌بارد. نه، وزنه ها از آسمان و زمین نمی‌بارد. یک قاعده دارد. اگر دیدی یکهو «و فار التنور» از تنور آب در آمد، از آسمان به جای اینکه آب بریزد پایین آبشار ریخت، بدانید این یک جوری شبیه عذاب می‌ماند. وگرنه از آسمان آب می‌آید پایین. از آسمان قطرات می آید. نه، رگبار می‌آید. دیگر «بماء منهمر» که نمی‌آید دیگر. مثلاً فرض کن مثل اینکه درب آسمان باز شود همه چیز مثل آبشار بریزد پایین. این‌جوری که دیگر آب نمی‌آید از آسمان. از درون تنور آتش می‌آید. اگر دیدی همه چی دارد به هم می‌ریزد، یعنی از درون تنور آب می‌آید، از آسمان هم مثلاً دارد آبشار می‌آید پایین، این شرایط که دیگر خیلی دارد غیرعادی می‌شود. این یعنی که دارد عذاب می‌شود.

و صلّی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.