Episode Artwork
1.0x
0% played 00:00 00:00
Dec 11 2024 108 mins   50
تفسیر سوره نور
بسم الله الرحمن الرحیم

صفحه سیصد و پنجاه و چهار را بیاورید. آیه نور. عرض کردیم که شاید سخت ترین آیه قرآن، به جهت کد دادن است؛ یعنی با کد صحبت کرده است قرآن در اینجا و معانی فوق العاده زیادی را (؟ 1:25) است. البته ما طبیعتاً به همه موارد اشاره نمی کنیم. صلاح هم نیست. حالا همین مقدارش را هم شک داریم که صلاح است یا نیست. در کتب تفسیر اساساً راجع به این چیزها بحث نمی کنند. ولی به هر جهت، آن مطالبی که راجع به آن کوکب دُرّی و شجره زیتونه و نه شرقی و نه غربی و همه این ها توضیح دادیم که نور چطور می خورد به این حباب ها و تجزیه می شود و تفکیک می شود، تضعیف می شود، طبیعتاً نظام نوری درست می کند. «نورٌ علی نور» درست می کند.

عبارت نور را در قرآن اگر با یک حساسیتی ببینید، می بینید که خیلی در عبارت نور به نوعی از حیات برمی گردد «أَوَمَن كَانَ مَيۡتࣰا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورࣰا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ». اینکه گفته اند که گفتند «ینظر بنور الله» مثلاً مومن در تاریکی راه نمی رود. اصلاً مسئله نور و ظلمت در قرآن خودش یک فصل مشبعی از مثال های قرآنی و معارف قرآنی است که شما ائمه هم به عنوان نور اصلی که در حقیقت « خَلَقَكُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ» انواری بودید که آنجا بعد آمدید پایین و توضیحی بر «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ» که همین آیات ماست. یک چند جلسه بحث سخت ما باید با همدیگر بکنیم بابت اینکه ما یک مقداری به ادبیات قرآن هم آشنا بشویم.

ارتباط شجره زیتون و امام حسین (ع)

من یک نکته ای (بگویم)، حالا دیگر نکات را یادتان هست دیگر؟ دیگر مراجعه نمی کنم به قبل. یک نکته ای راجع به شجره مبارکه زیتونه من یک نکته انتهای جلسه گفتم و در رفتم، رفتم که تمام شد دیگر. گفتم این جریان شجره مبارکه زیتونه این جریان با امام حسین ارتباط دارد. حالا چه جوری جریان با امام حسین ارتباط دارد؟ من یک مقداری برایتان توضیح می دهم که به ادبیات مدل ادبیات قرآن که حالا چرا بعضی ها می گویند خدا مثل آدم حرف نمی زند؟ چون که خداست، آدم نیست. یعنی چرا این مدلی حرف می زند؟ بالاخره همه عالم را تو ششصد صفحه جمع کند و بگوید دیگر. شما سوره مبارکه تین را بیاورید.

سوره مبارکه تین صفحه چند است؟ ابتدای آن مدنظر است. سوره مبارکه تین، صفحه پانصد و نود و هفت. ببینید، یک سری قسم خورده است. این قسمها می‌دانید که قاعدتاً باید این قسم‌ها، قسم‌های بلندی باشند. قسم خوردن این گونه است: مثلاً فرض کنید یا باید بگویید به خدا قسم یا به حضرت ابوالفضل قسم. دیگر پایین‌تر نمی‌توانید بگویید. مثلاً بگویید به موبایلم قسم. این‌ها دیگر این گونه نیست که آدم قسم بخورد. مثلاً سطح قسم خودش (مهم است.)

برای همین است که آنجا که سوره واقعه می گوید «فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ* وَإِنَّهُۥ لَقَسَمࣱ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ » در حقیقت «عظیم لو تعلمون» است. صفت و موصوف این گونه است. قسم بزرگی است. جایگاه ستاره نه چون ستاره بالاست. اینکه بالاخره در آسمان دنیا است نه «وَعَلَٰمَٰتࣲۚ وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ يَهۡتَدُونَ» هی دارد مسئله نجوم و ستاره‌هایی که هدایت می‌کنند در قرآن دارد ادبیات پیدا می‌کند؛ به شرط اینکه ادبیاتش را دنبال کنید. در هر کتابی همین است. مثلاً فرض کنید پیر مغان. حالا شما مثلاً تصوری ممکن است داشته باشید از پیر مغان؛ پیری در دشت مغان احتمالاً اولش این است، بعدش این ادبیات را ادامه بدهد و برود در کار ادبیات ببیند که پیر مغان در حافظ چیست. یهو می‌بیند یک ادبیات خاص خودش را دارد. ضمن اینکه این نجم را دارد می‌گوید، موارد دیگری را هم دارد می‌گوید. می‌گوید که «إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانࣱ كَرِيمࣱ* فِي كِتَٰبࣲ مَّكۡنُونࣲ* لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ » یعنی مطهرون می توانند دست به آن کتاب مکنون ببرند. یک ادبیات خاص با خودشان دارد.

اینجا «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ» قسم به تین، قسم به زیتون. قسم به انجیر، قسم به زیتون. «وَطُورِ سِينِينَ» قسم به طور سینین «وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ» و این البلد الامین که «لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمࣲ » قسم به آن موردِ، مقسوم باید تناسبی داشته باشد، که قسم به این‌ها که انسان در احسن تقویم آفریده شده است. این‌ها مربوط به انسان احسن تقویم است که در بلندترین جایگاه انسانیت‌اند. حالا من روایتش را می‌گویم، بعد خود آیات را برای کد‌یابی و رمزگشایی و دی کد کردن آیات بعدا عرض می‌کنم.

«هَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ» که مکه است. خب، این آن بخش مشخصی از این پازل است. «طور سینین» حالا به شما می‌گویم چرا نجف است. نجف و کوفه طور سینین. چرا؟ دلیلش را برایتان توضیح می‌دهم. از این جهت که این «و التین والزیتون» که حالا می‌بینید، زیتون به چیزی است از طور در می‌آید. در قرآن هم این را به شما نشان می‌دهم که از آن در می‌آید. این زیتون چیزی است از طور درآمده است و این امام حسین است. اگر ایشان امام حسین هستند، تین امام حسن است. یعنی قسم به انسان‌های کاملی که این‌ها مربوط به در حقیقت طور سینین و می‌شوند، «وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ» که این‌ها در امتداد هم هستند «لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمࣲ». ببینید، روایاتی که آمده و «تین» و «زیتون» را به امام حسن و امام حسین تطبیق داده و تأویل کرده است، آن‌ها به این مفهوم لغوی ابتدایی توجه داشته‌اند. یعنی می‌دانستند «تین» یعنی انجیر و این‌ها هم در همین فضا دارند سیر میکنند. این هم روایت است. روایت‌های مختلفی داریم که «تین» و «زیتون» به این معنا اشاره دارند.

حالا چرا این بحث‌ها را مطرح می‌کنیم؟ چون این بحث باید مشخص شود که نوری که به بیوت ما می‌افتد، باید در مورد بیوت و رحم‌ها و رحم‌های تیمی و دینی و الهی و ولایی صحبت کنیم. بحث های سختی در پیش است اما به جهتی هم می تواند شیرین باشد.

ببینید، یک آیه‌ای داریم که می‌خواهم این آیه را به شما نشان دهم. صفحه سیصد و چهل و سه سوره مبارکه مؤمنون را نگاه کنید. خیلی هم مباحثه پذیر نیست این بحث ها. «وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرࣲ فَأَسۡكَنَّـٰهُ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ» ما از آسمان آبی نازل کردیم و آن را در زمین سکنی دادیم. حالا این‌ها دارای لایه‌هایی هستند که من یکی از این جلسات سحر می‌خواهم راجع به آب حوض صحبت کنم. این بحث معرفتی سنگینی هم هست، چون به بحث طهارت در نماز رسیدیم، راجع به آب حوض که آب حوض را می‌کشند یا می‌خورند، چه کار می‌کنند؟ این یک بحث به شدت معرفتی و مفصل است اصلا بحث حوض. با توجه به روایات معروف، «إِنِّی تَارِکٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَيْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض» این حوض پر آب یعنی چهاصلاً در مفاهیم ما؟ یک بحثی راجع به آب و حوض داریم که روایات و آیات ما این معانی را بیان می‌کنند.

این مقدار آبی که شما می‌بینید به انسان زدند، به انسان کامل و به حجت خدا زدند که این آب‌هایی که از آسمان می‌آید پایین و عرش و عرش خدا بر همین پایه و استوار است. یعنی بر ماء استوار است «وَكَانَ عَرۡشُهُۥ عَلَى ٱلۡمَآءِ» یعنی وقتی که خدا آسمان و زمین را خلق می‌کند، تختش بر آب است. تختش روی H2O نخورده است، روی مائ خورده است، روی آب هم نخورده است. این معانی وقتی به فارسی می‌آید، معلوم نیست که معانی بار معنایی عربی داشته باشد.

عرش خدا روی آب قرار دارد. حالا هر چه که هست، بالاخره این است که « فَأَسۡكَنَّـٰهُ فِي ٱلۡأَرۡضِ» ما این آب‌ها را آوردیم و در زمین سکنی دادیم و «إِنَّا عَلَىٰ ذَهَابِۭ بِهِۦ لَقَٰدِرُونَ» ما توانایی این را داریم که این را ببریم. «فَأَنشَأۡنَا لَكُم بِهِۦ جَنَّـٰتࣲ مِّن نَّخِيلࣲ وَأَعۡنَٰبࣲ لَّكُمۡ فِيهَا فَوَٰكِهُ كَثِيرَةࣱ وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ» باغ هایی از درخت خرما و انگور و اینها پدید آوردیم. فَوَٰكِهُ كَثِيرَةࣱ وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ» یکسری از آنها را میخورید.

بعد یکهو یک چیزی می‌گوید: «وَشَجَرَةࣰ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ». یک شجره‌ای هم آورده‌ ایم ما که این شجره را از طور سینا اخراج می‌کنیم. شجره مال طور سیناست که «تَنۢبُتُ بِٱلدُّهۡنِ» که روغن می‌آفریند، روغن می‌رویاند. «وَصِبۡغࣲ لِّلۡأٓكِلِينَ» یک صبغ و خورشی هم هست برای کسانی که می‌خورند. که حالا این‌ها لایه‌های (مختلف دارد.) بالاخره یک شجره‌ای هست «تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ» این شجره که «تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ» در ابتدا، همه این فهم می‌شود که این شجره‌ای که برای طور سیناست، شجره زیتون است. اصلا چرا یکهو این شجره را دارند می‌گویند از طور سینا؟ در حقیقت اینجا می‌گویند باید یک خورده مداقه کنیم سرش. به هر حال طور سینا، به دلیل اینکه تو شامات هست و در حقیقت در ابتدا در شامات است و این به این معنی نیست که بالاخره همه جا هم هست. همه جا هست، ولی به دلیل حوزه شامات، در حقیقت این «تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ» شجره ای است که «تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ»
نقش آب در چینش نظام هستی
حالا باید برویم یک خورده طور را راجع بهش کاری کنیم و ببینیم این شجره‌ای که «تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ» این معنی‌اش چه می‌شود؟ ببینید، صفحه سیصد و بیست و چهار را بیارید. این‌ها همه معانی بطونی در آیات هستند. صفحه سیصد و بیست و چهار، آیه سی و یک. (جواب به یکی از سوال کنندگان: درخت زیتون است دیگر. خب، می‌خواهد نگوید دیگر. اگر بگوید که دریک تفسیر فیکسش می‌کند در این صورت. به دلیل اینکه نمی‌گوید، یک خورده باز نگه می‌دارد که هم زیتون فهمیده بشود، یعنی گیاه زیتون و هم یک چیز دیگری که از طور سینا در می‌آید، اخراج یک درختی که از طور سینا در می‌آید. اگر بگوید زیتون، یکهو ذهن شما کلاً فیکس می‌شود به زیتون، یعنی فکر می‌کنی معنیش همین زیتون است. این زیتون است، اما چون در روال چیزهای دنیوی است، دار، چیزهای دنیوی را می‌گوید، یکهو اشاره می‌کند به یک شجره‌ای که «تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ». شما می‌فهمید زیتون است، ولی نمی‌گوید. نمی‌گوید به چه دلیلی نمی‌گوید. حالا بعداً می‌بینیم چرا نمی‌گوید، چون لایه‌های دیگری را می‌خواهد با این نگفتن فتح کند.حالا نگاه کنید، یک خورده می‌دانم سخت است بحث، ولی تحمل بفرمایید)

آیه 30-31 سوره مبارکه انبیا را دقت کنید. می‌گوید: «أَوَلَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقࣰا فَفَتَقۡنَٰهُمَا». کفار ندیدند به این که آسمان و زمین، آسمان و زمین مثال است برای عالمین، یعنی نه اینکه آسمان همه عالم است، همه عالم را اسمش را می‌گذارد آسمان و زمین، حتی ملائکه و فلان و همه این‌ها اسمش می‌شود آسمان و زمین. این ترکیب در سوره مبارکه جاثیه است. نگاه کنید صفحه پانصد و دو. بعد خودتان بروید نگاه کنید. آیه 36 جاثیه، این همین است که «سماوات و ارض» یعنی کل عالم. یعنی همه عوالم اینجوری بوده که «كَانَتَا رَتۡقࣰا فَفَتَقۡنَٰهُمَا» رتق بوده است، یعنی بسته بوده است، ما بازش کردیم. یعنی بوده، ولی بسته بوده است. مدل هستی اساساً اینجوری است.

چینش نظام عالم هستی این مدلی است. یک چیزی هست که باز می‌شود. شما نگاه کنید، مثل یک نطفه‌ای که همه اجزا و ارکان و همه تراتیب را هم دارد، حتی. یعنی اینجوری نیست که یک مشت دست و پا همینجوری در نطفه است. نه، دست و پا و تراتیبش و همه چیز توی نطفه است. باید در محل مناسب قرار بگیرد که پرورش پیدا کند و باز شود. همه عالم، این یک مثال است، مثال‌هایی که توی قرآن هم هست که یا مستقر یا مستودع است. نطفه مستودع است در مرد. وقتی که در منطقه مستقر قرار می‌گیرد، در رحم قرار می‌گیرد، آنجا هم خود را آرام آرام باز می‌کند. پیش مرد وقتی که هست مستودع است. اینجایی که میگوید «مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ» این است. باید برود در رحم عالم قرار بگیرد که در رحم عالم، حالا این‌ها را در «فی بیوت» توضیح می‌دهم، در رحم عالم باز می‌شود و خودش را باز می‌کند به عبارتی. یک چیزی است که هست. رتق و فتق می‌شود و چه کار می‌کند؟ باز می‌شود یواش یواش و همینجوری گفتم چه جوری؟ آن نوری که می‌خورد به حباب، باز می‌شود. نور باز می‌شود. یادتان هست؟ جلسه گذشته؟ این هم همینجوری است. به هر جهت، چینش نظام هستی این مدلی است که می‌رود بالا، شبیه نقطه می‌شود. بعد می‌افتد همینجوری یک قلم اعلایی باید این را منشورش کند به عبارتی. بکند به تعبیر قرآن «مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ» یک صحف باز شده، نشر پیدا کرده. این مثل این می‌ماند، حالا این‌ها تشبیه‌هایش در حد تشبیه قابل قبول است، مثل یک اندازه، مثلاً یک قطره جوهری که سر خودکار است و شما شروع می‌کنید به نوشتن. و آن موقع وقتی این نوشته و این قطره جوهر می‌رود تبدیل می‌شود به یک سری حروف و کلمات و جملات و… همون قطره جوهر است که اینجوری می‌شود. اصلاً شب قدر همین اتفاق می‌افتد. بهترین لحظه آمادگی برای اینکه آن در حقیقت چیزی مثل قطره جوهر می‌ماند، شروع کند در بهترین فضا و مناسب‌ترین فضا شروع کند به نوشتن، تقدیر را بنویسد. که حالا این تعابیر قرآنی دقیقاً که تقدیرات نوشته می‌شود. حالا به شما نشان می‌دهم. یک خورده می‌دانم این ادبیات، ادبیات برایتان یک مقداری غیرقابل باوری است، ولی این هست. شب قدر ما چه کار میکنیم؟ تمام مقدسات را می‌گذاریم روی سرمان و قسم می‌دهیم، برای اینکه بهترین تقدیر نوشته شود و می‌خواهد بیاید پایین، نوشته شود به انواع مختلف چرت و پرت نوشته باشید. آدم می‌تواند با خودکار بنویسد دیگر. ولی آن صفحه و آن اقتضاء، اقتضاء دارد که چیزهای مختلف نوشته شود. می‌شود تقدیر نوشته می‌شود. این هم فقط به شب قدر بستگی ندارد. اوج شب قدر است دیگر.

مثل اینکه فرض کنید یک نفر کنکور خیلی مهم است. منتهای مراتب، یک اهمیت کنکور خیلی وقت‌ها برای کسانی که درس می‌خوانند، دیگر. یعنی دیگر نمی‌شود شب کنکورمی‌شوددیگر همه خفه می‌شوند که این آقا یا خانم بخواهد بخوابد. در حقیقت، که چی بشود؟ تغذیه‌اش باید درست شود. آب پرتقال صبحانه بخورد. و همه این‌ها. تا برود سر جلسه کنکور دیگر. اصل داستان به درس خواندن در طول این مدت‌هاست. این لحظات، لحظات حساس و ناب و قابل شکار کردن است، ولی اصلش کلاً بستری است که شخص دارد. نه اینکه کلاً ول کند همه چیز را به امان خدا، بعدش یک شب قدر را گیر آورده است که همه را با آن صاف کند. این طبیعتاً اینجوری نیست. آن بستر وجودی مناسب که ایجاد می‌شود، بهترین تقدیر نوشته می‌شود. حالا من به این کلمات کار دارم و اصرار دارم این کلمات را بگویم.

«أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقࣰا فَفَتَقۡنَٰهُمَا». رتق بوده است و بعد فتق می‌شود. یعنی باز می‌شود و باز می‌شود و خود را نشان می‌دهد. همان‌جوری که عرض کردیم، نور، در نور سفید همه نورها هستند، منتها باید یک منشوری بخورد. نورها باز می‌شود یکهو در آن. نه اینکه نورها خلق می‌شود آنجا. ما خلق نداریم به این معنا که خلق مجدد آن نور است. می‌آید خود را باز می‌کند. بستگی دارد منشور چیست. منشور اصلاً همین است دیگر، نشر را می‌دهد. منشور چه مدلی است؟ چه اسمایی باز می‌شود؟ چه اسمایی غلبه پیدا می‌کند؟ همه اینها بستگی به منشور حضرتعالی دارد که منشور چه چیزی را باز می‌کند، چه چیزی را نشان می‌دهد؟ چه قدر نور نشان می‌دهد؟ با چه قدرتی نشان می‌دهد؟ چقدر از نور را حذف می‌کند.همه این‌ها همه این بحث.

«وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّۚ» اینجا ببینید اینکه یا باید قائل باشیم خدا آیات را مثل بذر دیم ریخته است تو سوره‌ها، تو این که نه «وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّۚ» که این به درد شرکت آب و فاضلاب می‌خورد. (ولی) این آیه به درد شرکت آب و فاضلاب نمی‌خورد. اینجا می‌گوید هر چیز زنده‌ای را (؟ 22:20) از آب خلق کردیم. هر چیز زنده‌ای را. نه هر چیزی را به واسطه آب زنده کردیم که آن موقع یک نفر بگوید که این مال H2O است. نخیر، هر چیز زنده‌ای را ما از آب خلق کردیم. هر چیز زنده حتی ملائکه را از آب خلق کردیم. مجردات، عقول و مفارقات، همه این‌ها هم جزوش. تا آسمان و زمین و همه چیز از آب خلق کردیم. هر چیز زنده‌ای از آب است. اینجا معلوم می‌شود که آب‌ H2O نیست اصلا.ً این همان چیزی است که وقتی دارد باز می‌شود و احتیاج به آب دارد، آب باید آن را باز کند.

یک مثالی می‌زنند، مثالی که می‌گویند آب که می‌رود تو پشم، اینجوری است. پشم را باز می‌کند و آب که برود در پشم، نه اینکه برود تو پشم، پشم کنی در آب و پشم را بکنی آب چلو. نه، آب که برود در پشم، می‌رود در ذرات. آب که می‌رود در پشم، باز می‌شود. اساساً باز شدن عالم احتیاج به آب دارد. ولی گیج می‌شوید احتمالا. نه، نه، باز حالا آرام آرام این گیجی‌تان برطرف می‌شود. اشکال ندارد. آب باعث باز شدن و خاصیت پیدا کردن همه چیز می‌شود. الان شما یک سیب را آبش را بگیرید ازش چه می‌شود؟ یک تکه چوب است. حتی این میوه خشک که آب دارد باز هم و بعد شما حتی می‌خواهید این را طعمش را بچشید، باید با آب دهانتان قاطی کنید تا بتوانید این را نرم کنید، سیب خود را نشان می‌دهد. همه چیز به واسطه آب خود را دارد نشان می‌دهد. یعنی آب دارد که آن هست وگرنه آب نداشته باشد، یک تکه چوب است، چیزی نیست که. شما هم می‌خواهید آن را تناول بفرمایید، آبکی می‌کنید و می‌خورید. یا می اندازید در آب می‌خورید، یا اینکه تو دهنتان آبکی می‌کنید. کلاً آب باعث بروز خواص چیزها می‌شود. اگر قرار باشد عالمی که بسته است باز شود، احتیاج به آب دارد. آب لازم دارد که این آب شروع کند به باز کردن این و خاصیت‌های اشیاء را به آنها ببخشد.

اینجاست که یهو می‌بینید شما صحبت از آب دارید. «وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّۚ» این جهت عربی متوجه شدی چی عرض می‌کنم؟ نه اینکه کل شیء عن حی ها، یعنی هر چیز زنده‌ای را از آب خلق کردیم. یعنی هر چیزی بخواهد زنده باشد، باید آب داشته باشد. همین که می‌گویید آب مایه حیات است، در عالی‌ترین سطحش هم همین است. آب مایه حیات است. برای همین هست که یک بحثی قرآن دارد به نام حیات که بحث مفصلی است و در لایه‌های آن گره می‌خورد به امام، حیات امم، حیات امم و حیات کل این هستی به امام است. برای همین است که «لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها» اگر حجت نباشد، عالم می‌پاشد از همدیگر و از بین می‌روند. تمام این عالم می‌خواهد خود را نشان بدهد، احتیاج به آب دارد، احتیاج به امام دارد، احتیاج به آن نور اصلی دارد، آن نور اصلی است که اشراق می‌کند.

من یادم هست راجع به اشراق یک توضیحی دادم. اضافه‌های یک‌طرفه همین اضافه‌ای است که شما با موجود ذهنی خودتان برقرار می‌کنید. اینجوری نیست که شما یک موجود ذهنی دارید و دارید به موجودی ذهنی خودتان توجه می‌کنید. به محض توجه موجود ذهنی را دارید. موجود ذهنی طرف دیگر توجه شماست. نه اینکه یک چیزی (مستقل). مثل این نیست که الان اینجا یک موبایلی هست، من دارم بهش توجه می‌کنم، اینجوری نیست. به محض توجه، آن درست می‌شود. مثل تصاویر در آیینه. تصاویر در آیینه به محض اینکه شما مقابل آینه قرار بگیرید، تازه یک تصویری هست که می‌توانید ببینید. نه اینکه شما مقابل آیینه قرار نگیرید، بعد شما تو تصویر هستید، می‌خواهید بروید تصویر خودتان را ببینید. اینجوری نیست، آن عکس است، اینجوری می‌بینید، نه تصویر در آیینه. (یک موقع) یک عکسی هست می روید عکس خودتان را می‌بینید. یک موقع هست، نه، چیزی نیست. شما وقتی می‌روید جلو آیینه، این مثال آینه هم مثال امام رضا علیه‌السلام است که عمران صابی به واسطه این فکش می‌افتد پایین رسماً به خاطر چنین تعبیری از توحید و همچین صحبتی از توحید که دقیق‌ترین نوع تبیین توحید است. اینکه شما می‌روید، تازه به واسطه این نوری که از شما تلالو می‌کند به سمت آینه، تازه شما تصویرتان هست. نه اینکه هست، شما نمی‌بینید، نه تازه هست. به این‌ها می‌گویند اضافات اشراقی. این را هم از قرآن گرفتم. «وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا»، اشرقت معنیش اینجوری است با اضافه‌هایی که اصطلاحاً تو فلسفه می گویند اضافه‌های مقولی با این‌ها فرق دارد. به این ها می گویند اضافه‌های اشراقی.
پاسخ به چند سوال
(سوال مطرح میشود: این یک سبک قرآن است. ببینید، یک نکته‌ای دارد، این نکته اش. حالا نکته‌ای که فرمودید به دلیل اینکه یک فطرت پاک توحیدی دارد، یک پیغمبر بیست و چهار ساعته در شما دارد یک چیزهایی می‌گوید به شما آموزش می‌دهد و شما یک عهد ازلی هم بستید اتفاقاً. درعالم ذر با یک عهدی بستید و آمدید پایین. اینجوری نبوده که فرض کنید الان صفحه خالی آمدید پایین حالا هرچی، نه، همه ما با صفحات نوشته شده غیرقابل تبدیل، به واسطه این آمدیم پایین. این خودش یک بحث مفصلی در قرآن. اینکه اساساً قرآن پدیده‌ای به نام مستضعف فکری قبول نمی‌کند. این ادبیات ما تو روایات داریم، در قرآن هم خیلی نرم داریم، ولی چیزی اینقدر بار بگذارد به لحاظ کلامی، مستضعف فکری بار نمی‌گذارد. می‌گوید آقا شما تهش این است، تهش اینجوری است. آقا شما در یک جایی هستی، تحت تأثیر فرهنگ بدی هستی، می‌بینی داری تغییر می‌کنی. «أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةࣰ» برو یک جای دیگر تغییر نکن. برو یک جای دیگر. برو یک جای دیگر دنیا، برو یک جایی که تغییر نکنی. طرف می‌گوید من تو دانشگاه با این رفقا، با این چیزها، فلان جا (به اینجا رسیم). نکن خب. یعنی با این رفقا نپلک. بعدش می‌گوید خب در دانشگاه هم با این (بودم)، در این گروه‌ها بودم، در فلان هم اینجوری بودم، نکن. می‌گوید حاج آقا، نفست از جای گرم بلند می‌شود. نهشما نفست از جای گرم بلند می‌شود که حاضری قیامت را به فنا بدی به واسطه اینکه می‌خواهی تو فلان گروه بمانی. خب، اگر آنجا واقعاً نمی‌توانی خودت را حفظ کنی، نکن.

برای همین است که یک فطرت پاک توحیدی که حتی در این چیزها دیدید دیگر که «و لا مومن صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنيد.» همه، چه صالح، چه طالح، همه این‌ها «الا عرفهم جلالة امركم و عظم خطركم». یعنی چه صالح باشد، چه طالح باشد، عظمت امام را متوجه می‌شود. امام‌شناسی دارد وارد می‌شود در این عالم. این هم مسئولش من نیستم که بخواهم جواب بدهم. مسئولش خود خداست که می‌گوید «فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفࣰاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ» بعدش مهم است. «مُنِيبِينَ إِلَيۡهِ» یعنی شما با انابه مرتب به فطرت سر بزنید، نگذارید این فطرت خاموش شود، خاموش که نمی‌شود. نگذارید این فطرت مدسوس (؟31:45) شود، دیگر دیده نشود. ممکن است.

شما این «لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ» را که نمی‌توانی عوضش کنی، ولی می‌شود خاک مالش کرد، انقدر خاک ریخت رویش که دیده نشود. شما هی باید سر بزنید بهش. یک گردگیری بکنید، این دیده بشود. دیده بشود کار خودش را می کند. لذا برای همین است که گاهی اوقات به ما می‌گویند «أَوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ» این‌ها نگاه نمی‌کنند در ملکوت آسمان و زمین. به کفار می‌گوید این کفار نمی‌دانند که اینجوری است، اینجوری است. این‌ها ندیدند اینجوری است. ما فطرت باقی نذاشتیم. ما کلا پست فطرت نداریم. فطرت مدسوس (؟32:30) شده داریم، که فطرتش جوری باشد که دین را نشان ندهد. تمام عوالم را طی کرده و آمده است پایین.

برای همین است که اگر ببینی انسانی که الان آمده پایین، از آن بالا آمده پایین، یک سری عالم را رد کرده، آمده است پایین. همه این عالم را در هست همین الان. فقط باید این اعمالمان مجدد پیدا بکند. این عوالمی که رد کردی پیدا بکند.)(سوال دیگر: بله دیگر اینجا در حقیقت آن ماء وجود نورانی امامیه که همه چیز را حی، همه چیز حی به عبارتی امام حی است. چون او حی مطلق است. او زنده‌ی مطلق است و او است که آب است و او هست که حیات‌بخش است. همه‌ی این‌ها و اتفاقاً برای همین است که ما تو طهارت، طهارت مائیه داریم. دقت بکنید، طهارت در هیچ جای دنیا نداریم به این صورت. طهارت از حدث اصلاً نداریم. طهارت از خبث در همه جای دنیا داریم. طهارت از حدث نداریم. الان شما هرچی هم بروی زیر دوش اگر نیت نکنی، طهارت از حدث اتفاق نمی‌افتد. درست است؟ نیت که نکند، هرچقدر بپرد در استخر که طهارت ایجاد نمی‌شود که. هرچقدر هم به دست و صورتت آب بزنی، طهارت ایجاد نمی‌شود. یک چیزی ما داریم به نام طهارت از حدث. باید هم نیت کنی در آن، پاک پاک باشی به لحاظ خبث، اگر آن طهارت را بدست نیاوری، حتی نمی‌توانی نماز بخوانی اصلاً. آن طهارت دیگری است که طهارت اصلش با آب، فرعش و حالت دومش هم با خاک است که حالا این‌ها را تو همون جلسه نماز توضیح خواهیم داد که چطوره که بحث وضو تو آیات ولایت است. خودش یک مسئله است. مگر وضو نمی‌گرفتند قبلش؟ در سوره مائده؟ حالا در آن تازه آیه وضو سوره مائده است؟ خب مگر قبلش نماز میخواندند چکار می‌کردند؟ قبلش وضو می‌گرفتند؟ نه، جاساز شده آنجا و این را آنجا دارند می‌گویند برای اینکه نشان دهند اگر طهارت مائیه نباشد، کمیت نماز هم لنگ است.)
سوار بر ماشین امام
من این را در بحث نماز هم عرض کردم. چرا می‌گویند «تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ» بعد می‌گویند «وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ»؟ ذکر الله از خود نماز مهم‌تر است. چرا؟ چون پشتوانه نماز است. ذکر الله چیست؟ آنجا توضیحش را دادم از آیات ذکر الله وجود ولی انسان کامل است. او پشتوانه نماز است. خود روایت هم دارد که ذکر الله ما هستیم و « وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ » ماییم. «ماء» معروف سوره عنکبوت همین است. اگر ولایت باشد، نماز آن نمازی است که اقامه می‌شود. اگر ولایت نباشد، نماز خوانده می‌شود، اقامه نمی‌شود. این نماز را می‌خوانند. از خود نماز و ولایت مهم‌تر است. لذا اتفاقاً همین دیروز پریروز بود، در بحثی عرض کردم که مدل ذکر. ما اصلاً دو مدل مراقبت داریم. یک مدل مراقبت‌های بیست و چهار ساعته رهبانیتی داریم که هی باید بیست و چاری حواست را جمع کنی و اصلاً اینی که می‌گوید «ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمࣰا وَقُعُودࣰا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ» این مدل رهبانیت است. یعنی شما بیست و چهار ساعته باید کلاً همه حواست جمع باشد. این یک مدل است.

یک مدل مراقبت داریم. مراقبت از اینکه در ماشین امام هستی یا نیستی. اگر در ماشین امام چرت هم بزنی، امام خودش بلد است چیکار کند. این هم یک مراقبت است. این مراقبت به مراتب از مراقبت قوی‌تر است. این «وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ» است. حواست را بده در ماشین امام سوار شدی، یا یک جای دیگر سوار شدی الان؟ اگر در ماشین امام سوار شدی، چرت هم بزنی، امام خودش راننده اس است، که او خوابش نمی‌برد. او می‌رساندت به مقصد. اگر نه در ماشین امام نیستی، باید مراقب بیست و چهار ساعته کنی، تازه آن هم بی‌گارانتی.

یا نه در ماشین امام خودت را سوار می‌کنی. و تمام مراقبت این است که آقا، من امر ولی را می‌خواهم انجام دهم یا یک کار دیگری؟ یا می‌خواهم تو دستگاه طاغوت (باشم)؟ حالا می‌خواهم یا شده، مثلاً می‌روم تو امریکا، یک پروژه از صنایع هایتک نظامی امریکا می‌گیرم انجام می‌دهم دعای کمیل شب جمعه هم یادم نمی‌رود. پر از بکا و سینه‌زنی و همه این‌ها هم هستم. کدام؟ کدام مدل را داری می‌بری جلو؟ شما برای امامت طاغوت داری کار می‌کنی یا برای امامت ولی الله الاعظم؟ که البته هر چیز دیگری هم که ما می‌بینیم، خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت آن ولی الله الاعظم است. اگر برای آقا هم کار می‌کنیم، همین است. باید همین‌جوری باشیم. اصلاً برای آقا کار می‌کنیم، به همین نیت هم کار می‌کنیم. من یک موقع به خود حضرت آقا عرض کردم.گفتم آقا ما که امام زمان نمی‌فهمیم چه هستند، ندیدیم، نمی‌دانیم بالاخره کار برای ایشان هم نمی‌دانیم. ما کار کردن برای شما را کار کردن برای امام زمان می‌دانیم، درسته یا درست نیست؟ این را من هم یک جوری گفتم که دیگر نپیچونند دیگر. این درست است یا درست نیست؟ می‌خواهیم تکلیف ما را روشن کنی؟ ما داریم دین‌مان را عرضه می‌کنیم.

ایشان همین‌جوری سرشان را انداختند پایین به علامت تأیید. دیگر چیزی نگفتم، ولی کاملاً علامت تأیید بود دیگر. ما امام زمان را که نمی‌دانیم، اما می‌دانیم که همین کارها را باید بکنیم. قرآن درس بدهیم و آن کارها را بکنیم، علم پرورش بدهیم. هر کی هر کاری که دارد می‌کند، خوب ما اینجوری می‌فهمیم. این درست است یا درست نیست؟ درسته دیگر. بالاخره ما چه جوری برای امام زمان کار کنیم؟ کسی مراقب باشد که در ماشین امام باشد، در ماشین ولی باشد. اگر اینجوری باشد، بگیرد بخوابد، اصلاً. امام او را به نقطه می‌رساند. او وصیت‌نامه خواهد نوشت، چنین و چنان. او در حقیقت فهم پیدا خواهد کرد، چنین و چنان. چون که در حقیقت مشمول نت امام است. امام دارد رویش دانلود می‌کند یک چیزهایی را. امام چرت و پرت دانلود نمی‌کند. امام این کار را نمی‌کند. امام جای بد نمی‌فرستد آدم را. این هم یک جور مراقبه است. یک جور در حقیقت یک جور کار است. به جای رهبانیت، من باب «وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ». آن چیزی که حیات‌بخش عالم است امام است. کاش یک موقع حوصله می‌کردیم، زیارت جامعه را یک دور اجتهادی می‌دیدیم. یک امام‌شناسی ناب است. ناب قرآنی روایی در این‌ها تو جامعه کبیره است. این مانیفست ماست در حقیقت امام‌شناسی ما و آن ترکیبش با کتاب الحجه و این‌ها که به نظرم از بهترین مطالعات آدم محسوب می‌شود.
میخ های زمین
بعدش ببینید، حالا که اینجوری شد، آب را اینجوری توضیح داد، می‌گوید: «وَجَعَلۡنَا فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ». ما در زمین کوه زدیم. این‌ها آمد و از آن بالا با آب خود را باز کرد و آمد، سعی کنیم ارتباط داشته باشد آیات به همدیگر، آمد پایین و در زمین کوه، کوه، کوه زمینی زده شد. برای چه؟ یعنی تا زمین آمد تبدیل شد به کوه. در کوه برای اینکه این اتفاق نیفتد «أَن تَمِيدَ بِهِمۡ» که زمین شما را نلرزاند. شما از اضطراب شما خارج می‌شوید به واسطه کوه. غیر اینکه اگر روان هم نمی‌دیدیم که اصرار داشتند که کوه ماییم. اصلاً کوه یعنی ما.

البته این به جهت زمین‌شناسی خود زمین‌شناس‌ها هم این را می‌گویند که این کوه‌ها به عنوان وتد و میخ زمین باعث شده است یک سری لایه‌ها به همدیگر (محکم) شده است. من از این علمای زمین‌شناسی هم پرسیدم که کلاً مانع‌هایی برای زلزله هستند خود کوه‌ها. مثل اینکه یک تکه‌هایی را چه جوری، مثلاً با الوار با همدیگر همینجوری میخ می‌زنند که برود به همدیگر وصل شود؟ خوب که رو هم نلغزد، کوه‌ها در زمین همچین کاری می‌کنند. اوتادند این‌ها وتدند. می‌روند داخل و این لایه‌ها را به همدیگر بند می‌کنند. منتهای مراتب در این روالی که ما داریم می‌گوییم که «وَجَعَلۡنَا فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ». در این ارض ما رواسی و کوه زدیم برای اینکه زمین شما را نلرزاند. این مانع لرزش زمین است به عبارتی. اضطراب‌گیر زمین است به عبارتی. این رواسی که همان معنای کوه می‌شود که از خود این عبارات مشخص است. وقتی آنجا آبی است که دارد می‌آید و باز می‌کند و بعد می‌آید در زمین، می‌شود رواسی. وگرنه اینجوری پشت سر هم یک عبارت خیلی روشنی ندارد و ائمه هم همین را می‌گویند. می‌گویند رواسی، این کوه‌ها ماییم که مانع از اضطراب زمینیم. بله.

بین جعلنا و خلق یک تفاوت‌هایی هست که البته این تفاوت همه جا موضوعیت ندارد. به آنجایی که «جعلنا» و «خلقنا» در کنار همدیگر می‌آورد، یک مقداری این در حقیقت لحاظ می‌شود. حالا فعلاً این فرمایش شما فعلاً قابل قبول است. اساساً خلق، به دلیل اینکه خلق به یک چیز متسرم الوجود (؟44:15) می‌گویند. مثل خلق آسمان و زمین و از این چیزها که آرام‌آرام خلق می‌شوند. یک چیزی که یکباره اتفاق می‌افتد، در قرآن معمولاً جعل اتفاق می‌افتد. خلق یک حالت دارد. این را در همون آیاتی که «لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ» مفصل هم توضیح دادیم. خودتان بروید ببینید.

صفحه ده را بیارید و صفحه سیصد و هفده. پس الان مواجه شدیم با کوه. خب، یکی از این کوه‌ها که سوره دارد اصلاً به نامش .چیست؟ اسمش؟ طور. طور. که یک اسم گذاشتند برایش. یک بحثی که قبلاً هم گفتیم، خدا اصرار به دادن لوکیشن ندارد که مثلاً بگوید اونی که آنجاست، الان من دارم می‌گویم، مثلاً لوکیشن شجره، مثلاً «يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ» زیر آن لوکیشن این اتفاق افتاد. عرض کردیم جلسه پیش، شجره شجره‌ای است که حتی اگر توی بهشت هست و شجره چیز بدی نیست هیچ موقع. این هم که آن شجره ممنوعه است، جلسه پیش عرض کردم که چرا ممنوع است. آن رسیدن بی‌مناسبت به علم آل محمد است. آن میوه شجره را اصلاً کسی حق ندارد بخورد. در روایات هم هست، اصلاً آن میوه میوه ممنوعه است که کسی بخواهد همینجوری بی‌مناسبت (آن را بخورد.) ابراهیم به آن گندگی در حقیقت پدر خود را درآورد که آن میوه را بخورد گفتند «فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّـٰلِحِينَ.» گفتند اینجا نه. هر چقدر اینجا گفتند اینجا نه. تو آیات متعددی گفته است اینجا بخورم، گفتند نه، برو آنجا بخور. اینجا جای خوردن آن حد از میوه نیست. اینجا رودل میکنی. اینجا هاضمه‌ات به اندازه آن میوه نیست که هی گفتند ما مصطفی کردیم او را در این دنیا «وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّـٰلِحِينَ» که هی میگوید «وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّـٰلِحِينَ»، صالحین یعنی این.
«حب» رمز اتصال به شبکه انسان کامل
(پاسخ به سوال: اولا نخوردند چشیدند. یعنی اگر می‌خورد که می‌مرد. تو آنجا، «ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ» هم داریم در حد اینکه تو دهنش مزمزه کرد، گفتند تمام شد. اگر می‌خواهی، باید بروی تو زمین، از زمین باز دوباره باید شروع کنی بیایی بالا. این برمی‌گردد به آن داستان حضرت آدم که آن هم یکی از داستان‌های پیچیده قرآنی است. ولی «فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ» تا چشید، گفتند تمام شد، سوختی، می‌روی از پایین، اگر کسی قرار باشد این کار را بکند، از پایین رشد می‌کند، می‌آید بالا. همینجوری که بخواهی، آنجا به عبارت ما در قوس نزول، بخواهی این چیزها را درآوری، این لایق به مقام تو نیست. این هم همان پنج تن آل عبا که بعداً تو بحث نور، نور علی نور می‌گویم، نور علی نوریک بخش نور دارد، تو آن حد از نور انجام می‌شود، نه تو مراتب پایین نور. برای همین است که با اسماء همین ائمه توبه کرد «فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتࣲ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ.» بعدش هم گفتند «قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ» حالا برو پایین، برو پایین، از اینجا شروع کن مجدد اگر می‌خواهی به واسطه اسماء شروع کن و بیا بالا. حالا آن را دیگر (بحث دیگری است) علم حقیقی. دیگر علم حقیقی، نه این چیزهایی که ما واحد پاس میکنیم بابتش. علم همانی که شما به حضرت رضا تو جامعه کبیره می‌گویید که آمدیم «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ ، مُحْتَجَبٌ بِذِمَّتِكُمْ» ما آمدیم علم ببریم از اینجاها.

این همان علمی است که گفتند «إن حدیثنا صعب مستصعب لا يحتمله إلا ملك مقرب أو نبي مرسل أو عبد قد امتحن الله قلبه للإيمان». عبدی که قلبش محک خورده باشد، اندازه این علم شده باشد، می‌تواند از علم امام بردارد، ببرد. سوغاتی شما دو مثقال زعفران نیست از مشهد. سوغاتی یک علم است. و این همین است بروید جلو، بایستید. جلو حضرت رضا بایستید. زیر قبه بایستید. به هیچ چیز فکر نکنید. فقط بایستید. این را یک موقع آقای جاودان به من می‌گفتند، حضرت استاد، واقعاً کار عجیبی است. نه زیارتنامه بخوانید، حالازیارتنامه قبلش بخوانید، بعدشبروید جلو حضرت بایستید. خودتان نت سیم‌کارت‌تان را خاموش کنید. بگذارید نت آن طرف فعال بشود. نت آن طرف فعال شد، پسوردش هم «حب» بزنید. خوب بعد یکهو چیزی دانلود می‌شود در آن، یعنی یک دانلود بزرگ اتفاق می‌افتد. حالا این را تجربه کنید دیگر. نه خواسته دنیوی، نه خواسته اخروی ببرید، هیچ چیز نبرید. فقط یک چیزی ببرید. یک هیچی «لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ» یعنی همین دیگر. مالک هیچی نیستم جز یک دست خالی. دست پر نروید، دست خالی یعنی خدایا من مالک هیچی نیستم الا همین دست خالی. یعنی با هیچی آمدم.

بعد سیم‌کارت‌های خودتان را هم ببندید، نه اینکه هی شما خودتان هم دارید یک فعالیت می‌کنید، یک چیزی می‌خواهید، یک چیزی می‌خوانید، یک نگاه می‌کنید، خودتان در تلاشید، این تلاش‌ها را بگذارید بعداً که در طول روز از این نت خودتان استفاده کنید، آنجا نت مفت است. دیدید آدم یک هتلی چیزی می‌رود، نت‌های مفت پیدا می‌کند، هی یک چیزی می‌گذارد تو دانلود، تو لیست دانلود، آنجا نت مفت استفاده کنید. از سیم‌کارت خودتان استفاده نکنید. اینجا بروید هیچی نخواهید، در مقابل حضرت رضا بایستید و با تخلیه کامل، پسوردش هم «حب» است، یعنی اگر رمز وصل نشد حب را بزنید، دانلود می‌شود با نت مفت.

همه حضرات معصومین اینطورند که علم عالم‌اند، این‌ها به (؟ 52:05) مشیت الله هستند. این‌ها کسانی‌اند که «بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ» «بكم فتح اللَّه و بكم يختم». به شما باران می آید، به شما نمی آید، اصلاً شما همه کاره عالمید و (؟ 52:20) مشیت الله. این‌ ها حرف سنگینی است (؟ 52:25) مشیت الهی یعنی خدا بخواهد مشیت کند، از کانال این مشیت می‌کند. یعنی ایشان مشیت می‌کند که خدا مشیت کند. یعنی باید امام رضا بخواهد تا خدا بخواهد. اینکه دارد «علی عین الله اذن الله» یعنی گوش خداست، دل خداست، مشیت خداست، همه دار و ندار خداست. اینجوری است. این کفر نیست. این‌ها عین توحید است، چشم و گوش خداست. به عبارتی خدا می‌بیند با چشم امیرالمؤمنین می‌بیند با چشم در حقیقت حضرات معصومین خدا می‌بیند، اینجوری می‌بیند. این‌ها اوج عالم‌اند. اصلاً نمی‌تواند عالم اوج نداشته باشد. پس از ذات الهی که قابل فهم نیست، اصلاً چیست، «اینقدر هست که بانگ جرسی می‌آید» باید یک مرتبه بیاید پایین، آن یک مرتبه بیاید پایین. شأن اهل بیت است. شأن انسان کامل است. آن یک دانه که از ذات بیاید پایین می‌شود، دیگر شان اهل بیت است. آنجاست که از همین کانال، همه چیز به همه عالم می‌رسد.از این جهت است که در محضر ائمه می‌گیرید. به جای آن دو مثقال زعفران و حتی به جای هدایت، اینکه خدا به من قرآن یاد بده، به من یاد بده، فلان و این‌ها، کلاً نت را فعال کنید، خودشان بلدند.***

(سوال: فرق دارند با همدیگر؟ فرق دارند با هم. ائمه؟ هم فرق‌هایی دارند با همدیگر. حالا همین است که مثلاً مقام رضا، مثلاً رضایت الهی را در روایات هم داریم این با امام رضا است دیگر. برای همین درصلواتشان داریم که مثلاً «اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ وَرَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ». هر کس بخواهد خدا ازش راضی باشد، امام رضا باید ازش راضی باشد تا خدا ازش راضی بشود. یعنی کانال اسم رضای الهی است. یعنی رضایت خدا بند به رضایت امام رضاست. لذا از امام رضا رضایت بخواهید. بعد خب، طبیعتاً ایشان هم یک چیز حسی دارد، محبت حسی دارند. علامه طباطباییمی گویند شما حتما تجربه کردید مثلاً می‌روید مثلاً خانه نجف امیرالمؤمنین، مثلاً آنجا هیبت پر است. ولی می‌روید امام رضا، هیبت آدم نمی‌بیند. مثلاً آدم دوست دارد بپرد، بغل کند. مثلاً یک کسی، انگار اینجوری است. آنجا امیرالمومنین پر از هیبت است، هیبت پدرانه. هیبت در حرم امیرالمؤمنین زیاد است.

کمااینکه حالا نمی‌دانم، این‌ها سوریه رفتید یا نه؟ این مشکلات هم برای سوریه پیش آمده است. حضرت یحیی را رفتید یا نه؟ حضرت یحیی آدم می‌رود کنار حضرت یحیی خوفش می‌گیرد. اصلاً مظهر خوف حضرت یحیی. برای همین در روایت داریم اصلاً نمی‌خندید، فقط گریه می‌کردند. مثل آقای صدیقیشون بوده است. و فقط گریه می‌کردند حضرت یحیی و مقایسه شده استحضرت عیسی. حضرت عیسی هم گریه می‌کرده است هم می‌خندیده است «؟ 55:50» کسی که بخندد و گریه بکند این بهتر است از ذوق این مدلی که فقط گریه می‌کند. یعنی ما در انبیاء هم این تفاضل ها را داریم و اسماء مختلف را داریم و ذوق‌های مختلفی را داریم، در ائمه هم این را داریم. ان‌شاءالله یک موقع جامعه کبیره، اگر حوصله کردیم و خدا توفیق داد، جامعه کبیره را ببینیم. کتاب الحجه را ببینیم، این‌ها مهم هستند. در حقیقت گزارشی از بطنان هستی است. از بالاترین نقطه‌های هستی دارد، آنجا توضیح داده می‌شود عملاً و بهترین بحث‌های توحیدی آنجا شکل می‌گیرد اتفاقاً.
محتوای معرفتی داستان کوه طور
صفحه 10، صفحه 317. ببینید در صفحه ده حکایتی از این طور می‌کند که این طور را آوردیم بالای سر این‌ها. می‌شود آیه شصت و سه. «وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةࣲ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ» یک میثاقی که بر فراز سرها طور علم می‌شود. من نمی‌خواهم بگویم این اتفاق به صورت طبیعی نیفتاده است که خدا کوه را بکند بیاورد بالای سر این قوم بنی‌اسرائیل. این کار را کرده است. ولی اینکه بگوییم این اتفاق به صورت طبیعی نیفتاده، نه، این اتفاق افتاده است. ولی این اتفاق‌ها در حقیقت یک محتوای معرفتی دارد که از آن نباید گذشت. مثلاً شما فرض بفرمایید که این که امیرالمؤمنین به عنوان نماد ولایت در نماد توحید به دنیا می‌آید. اینجوری نیست که بگوییم حالا یک جایی می‌تواند در زایشگاه نجمیه به دنیا بیاید، اینجا به دنیا آمده است. خب، چرا هیچ کس اینجا به دنیا نیامده است؟ خب نماد ولایت باید نماد توحید دربیاد دیگر. این یک بحث واضحی است.

یا مثلا کشتی نوح اول رجب شروع کرده به حرکت. میتوانست اول ربیع‌الاول شروع کند. نه، این زبان حال است. از کجا هم شروع کرده است؟ از کوفه حرکت کرده است. این که تو روایت‌ها داریم کسی می‌خواهد کار سلوکی بکند، از کوفه از اول رجب (شروع کند.) یعنی حرکت سلوکی از کوفه شروع می‌شود، اول رجب. بعدش هم باید کوفه برود کوفه. نتوانست خود را متوجه به جریان امیرالمؤمنین در مسجد کوفه بکند. برود از آنجا سلوک از آنجا شروع می‌شود در این تاریخ هم شروع می‌شود دیگر. سرگل سلوک، سرگل وقتی سلوک، این موقع ‌است دیگر. اینجوری نیست که حالا نوح مثلاً همینجوری این اتفاق برایش افتاده باشد.

نه، این کوه که کوه طور هم هست، این که آورده اند بالای سر و از این طریق پیمان گرفتند، این‌ها یک محتوای معرفتی دارد. این بستگی دارد به اینکه طور را میشناسیم یا طور را نمی‌شناسیم. حالا عرض می‌کنم فی الجمله طور مقام شامخ انسان کامل است. طور مقام شامخ انسان کاملاست که بر سر می‌آورند، بالای سر و پیمان می‌گیرند که شما در دستگاه انسان کامل باید حرکت کنید. خب، حالا این حرف عجیب برویم ببینیم طور اینجوری است. در این کوه‌ها، طور به این معناست.

حتی این آیه برای اینکه بال و پر بسوزد، این آیه «وَقَدۡ خَلَقَكُمۡ أَطۡوَارًا» یعنی شما را منشعب از طور کردیم. یعنی طور. طور. طور. طور اینجوری است. یعنی اطوار طورید شما به عبارتی. شما را طور. طور یعنی طور که انشعاب پیدا می‌کند، می‌شود اطوار، شما را اطوار خلق کردیم یعنی جزو شعاع وجودی امامید شما و «وَقَدۡ خَلَقَكُمۡ أَطۡوَارًا» این در سوره نوح است. خب، چرا یکهو «وَقَدۡ خَلَقَكُمۡ أَطۡوَارًا» مردم شئونند و فلان و این‌ها. نه شئون هستید منتها شئون طورید شما.

چون شئون طورید در حقیقت اطوارید و یک جورایی در حقیقت انشعابات آن مقام (هستید.) همان نوری که می‌آید، تجزیه می‌شود و تفکیک می‌شود. مثل اینکه بگویید «خلقکم الله انوارا» این یعنی چی؟ یعنی یک نوری شما را به صورت انوار خلق کرده است. یک نوری هست که می‌آید و تفکیک می‌شود به انوار، انوار به خاطر اینکه نور است. از نور، چون که انشعاب می‌شود، می‌شود انوار. این هم چون طور دارد، یعنی می‌شود اطوار. هنوز سرسیلندر نسوزوندید، بروم جلوتر. ببینم، دارید می‌سوزید؟ آرام آرام. بله، می‌شود.

این یک آیه را هم عرض بکنم سر این قضیه، صفحه 317 را ببینید. صفحه سیصد و هفده. آیه هشتاد سوره طه. اینجا معلوم می‌شود یک جریانی برای حضرت موسی اتفاق افتاده است. این جریان ضمن این که برای حضرت موسی اتفاق افتاده برای بنی‌اسرائیل هم اتفاق افتاده است، با اینکه کسی نمی‌گوید برای بنی‌اسرائیل این اتفاق افتاده است. یعنی یک اتفاقی برای بنی‌اسرائیل به این معنا نبوده است. اصلش بوده است. این آیه را بیارید کنار، صفحه 381.
دست راست، دست خدا
یک چیزی هست در قرآن، باز دوباره من الان بخواهم آن را توضیح بدهم، دیگر خیلی توضیح در توضیح می‌شود. بحث دست راست. در قرآن پر است از این بحث که وقتی می‌خواهد توضیح بدهد جریان امامت را با دست راست توضیح می‌دهد. هم اصحاب الیمین در بحث اصحاب الیمین و اصحاب الشمال. بعد این که قرآن دارد که من انسان را «خَلَقۡتُ بِيَدَيَّۖ» با دوتا دست هم خلق کردم، بعدش داریم که «تلک یدیه یمین»، دو تا دست خدا راستند، دو تا دست‌های خدا راستند.

راجع به امام موسی بن جعفر هم داریم «تلک یدیه یمین» دو تا دستش راست بوده است. خب، این یعنی چی؟ یعنی دو دستش طرف راست بدنش بوده اند؟ نه. یک معنی دیگری تو راست دارد، این را سوره اسراء. آیه معروفش را یادتان هست؟ انگشتتان را همین جا نگه دارید. صفحه دویست و هشتاد و نه را بیارید. آیه هفتاد و یک را ببینید. این آیه خیلی مهم است «يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَٰمِهِمۡۖ» هر کسی را با امامش می‌خوانند. یعنی می‌خوانند بحث می‌خوانند که نیست که صدا بزنند مثلاً فلانی بیاد این سمت، کسانی که امامشان فلان است بروند آن سمت. اینجوری نیست که. یعنی در روز قیامت، اصلاً معنیش اینجوری نیست. روز قیامت باطن حیات دنیاست. یعنی اینجوری نیست که روز قیامت، اصلاً یک چیز دیگر است،نه. «يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرࣰا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ» یعنی آخرت «باطنا من الحیات الدنیا» است.

آدم‌ها به سمتی حرکت می‌کنند که خودشان را هزینه امام کرده اند. این همان چیزی است که گفتم برو در ماشین امام سوار شو. «نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَٰمِهِمۡ» در اینجا راننده‌ها را صدا می‌زنند. اینجا راننده باید چیزهایی را نشان بدهد و گواهی و فلان و اینها. دیدید در این اتوبوس‌ها این راننده‌ها می‌روند ساعت می‌زنند، دیگر بقیه که ساعت نمی‌زنند، همه ساعت نمی‌زنند که. این راننده‌ها این کارها را می‌کنند. یک نکته‌ای هست، هر کسی امام دارد «يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَٰمِهِمۡۖ» کسی نمی‌تواند بگوید من امام ندارم. امام دارد، حالا یا امامش امام حق است یا امامش طاغوت است یا امامش خودش است یا«إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ» است، بالاخره بی‌امام نمی‌شود کسی. ما جریان امامت را خیلی صادقانه توضیح می‌دهیم. می‌گوید جریان امامت و ولایت این است. آن‌ها توضیح نمی‌دهند، می‌گویند ما امام نداریم، ولایت نداریم، ولی ولایت طاغوت دارند، کاملاً. یعنی کاملاً ولایت طاغوت خود را هضم و جذب (طاغوت) کرده است.

یک بحثی بود، من شاید قبلاً هم گفتم، بحث غذارا عرض کردم. غذای وجودی، جلسه پیش غذای وجودی (را اشاره کردم). یعنی غذای وجودی کسی می‌رود، هضم می‌شود، هضم تو یک چیزی می‌شود. باید ببین هضم تو کدام اعضا شده است. حالا بحث غذای وجودی گفتم. گفتم بروید نگاه کنید. آن موقع است که وقتی که می‌گویند چشم، یعنی چشم و تمام رگ و پی و پیه اش و تمام همه‌ی این‌ها. یک چشم دیگر. این جذب چشم شده است. آن جذب دست شده است. هر کسی جذب یک امامی می‌شود و خود را محو یک امامی می‌کند به عبارتی. انسان بدون اله نمی‌تواند باشد. اله دارد. حتماً به یک نفری وابسته است و خود را دارد محو می‌کند.حالا که وقتی شد هر کسی خود را تو امامی محو می‌کند. «فَمَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ» همین است. حالا آنجاست که نامه‌ی عملش را کسی با دست راستش دارد می‌گیرد. اگر با دست راست بگیرد، درست است. یعنی نامه عملش را با دست راستش از امامش بگیرد. بقیه نامه عملشان را با دست چپ مجبورند بگیرند. فقط یک عده هستند که امام حق دارند با دست راست میگیرند.

آن‌هایی که با دست راست می‌گیرند، چون به یمن و یمین و برکت و همه این‌هاست، این‌ها کسانی هستند که دقیقاً مثل دست امام است و امام پاسخگوی اینهاست هستند. حالا دیگر بحث در بحث می‌شود. شما ممکن است بگویی آن طرف هم امام پاسخ بدهد. نخیر، آن سمت تبری است. آن سمت تبری است، «تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ.» منتهای مراتب، مندر این بحث مناجات‌های قرآنی، در بحث حب این را عرض کردم در سحری که تبری که نمی‌تواند. یک موقع است شما تبری می‌خواهید بجویید، می‌توانید طرف را دور کنید از خودتان. یک موقع هست نه مثل اعضای خودتان است. نه دستتان و اعضا و جوارح خودتان می‌توانند از شما تبری کنند، نه شما از آن‌ها میتوانید بکنید، نمی‌توانید دیگر. برای همین است که «إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ»، اینجوری نیست که تبری حاصل می‌شود، خب اگر تبری حاصل می‌شود، حاصل شد دیگر چه جهنمی دارد؟ نه، نمی‌تواند جدا شود از آن فضا. فقط بدش می‌آید از این فضا. همین.

این غیر این است که کسی ذوب در امام شود. ذوب در امام می‌شود، کلاً جزو اعضای وجودی امام قرار می‌گیرد. یک بحثی که کسانی که معرفت المهدی را گوش کردند، راجع به فرج شخصی، یک نکته‌ای عرض کرده بودیم که کسی اگر ذوب در امام بشود، امام در او تصمیم بگیرد و خودش تصمیم نمی‌گیرد. این دیگر واگذار به آنجا. این یمیمنی که آن موقع وجود دارد که به ارتباط با امام برمی‌گردد که شما امام چه نوع ارتباطی با امام دارید. «فَمَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ» در کجا؟ «يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَٰمِهِمۡ» در نحوه ارتباط با امام است که شما اگر طرف راست ارتباط برقرار می‌کنی و امام از طرف راست با تو ارتباط برقرار می‌کند، حالت ذوب در همدیگر است، حالت تبری و این‌ها نیست. کلاً جریان راست این مدلی است. راست سیاسی هم نیست، دیگر معلوم است.
موسی و شجره
حالا شما این‌ها را نگاه بکنید، صفحه 317 بودم. در صفحه 317 می‌بینید که همین عبارتی که برای حضرت موسی داریم، الان صفحه نگاه نکنید. صفحه سیصد و هشتاد و نه را نگاه بکنید. آیه 29-30. ببینید چند گزارش ما راجع‌به حضرت موسی داریم که چجوری رفت بهش وحی شد. صور مختلفی (دارد.) در سوره طاها هست در از اینطرف، آنطرف هست. حالا این یک مدل خیلی مهمش است، «فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارࣰا» از جانب طور نار دید. حالا فعلاً فرض می‌کنیم که این طور همون کوه طوره است. البته می‌گویم لایه‌بندی هم دارد، یعنی من نمی‌خواهم آخرش بگویم نه، کوه طور نیست. «قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارࣰا» من دارم آتش را نه می‌بینم. نه، «انی رأیت نارا». اولاً من این کار را دارم می‌کنم. اگر آتش بود که بقیه باید می‌دیدند «إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارࣰا» من دارم یک ناری را انس می‌گیرم. مقوله انس با مقوله‌های علمهای حضوری و کشفی همراه است، نه با مقوله «رأیت» من یک چیزی دارم می‌بینم. آقا، شما هم ببینید. «لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةࣲ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ» «فَلَمَّآ أَتَىٰهَا» ، وقتی رسید «نُودِيَ» ندا شد «مِن شَٰطِيِٕ ٱلۡوَادِ ٱلۡأَيۡمَنِ». از قسمت راست کوه طور «فِي ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَكَةِ مِنَ ٱلشَّجَرَةِ» یک بقعه‌ای در شجره. اصلاً احساس نمی‌کنی، یک خورده عجیب دارد توصیف می‌شود که از این شجره در یک بقعه‌ای «مِنَ ٱلشَّجَرَةِ أَن يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّيٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ» که «ِإنِّيٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ».

یک بقعه مبارکه در قسمت یک شجره‌ای آنجا هست، تو سمت راست کوه طور. خب، این را در سوره‌ی سوره نمل را نگاه بکنید. سوره نمل. صفحه سیصد و هفتاد و هفت. می‌خواهم ببینم این لوکیشن نیست. خب، همین را می‌خواهم بگویم که این لوکیشن نیست.حالا با این آیات معلوم می‌شود، صفحه سیصد و هفتاد و هفت. اگر لوکیشن می‌دهد، دارد یک کار دیگر می‌کند. این را دارم عرض می‌کنم. سیصد و. هفتاد و هفت آیههشت. ببینید آیه هفت هشت را نگاه کنید. گفته است که «إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهۡلِهِۦٓ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارࣰا سَـَٔاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ ءَاتِيكُم بِشِهَابࣲ قَبَسࣲ لَّعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ». اینجا پر از رمزها هست که فعلاً نمی‌گویم به بحث ما ربط ندارد. فقط یک چیزی است، «فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِيَ» خوب دقت کنید، وقتی رسید «نُودِيَ» ندا داد «أَنۢ بُورِكَ مَن فِي ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا» مبارک بشود اونی که در آتش است، کسی که حل آتش است. اینجا حول آتش، باید مدد بگیرد از کسی که در آتش است، خودش در آتش است. مبارک شده است «مَن فِي ٱلنَّارِ» آن کسی که در آتش است «وَمَنۡ حَوۡلَهَا». کسی که حول آتش است.

الان در این صحنه موسی در آتیش است یا حول آتش است؟ حول آتش است. یک کسی در آتش است. تعریف موسی به حول آتش است. مثل «أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا» هست که اصلاً تعریف سوریه و لبنان و اینها اقمار ایران است. اسمش اینجوری است که اساساً برای اونها، برای ام القرا وحی می‌آید. یعنی مسئولیت به عهده ام القری است. برای همین من درهمین بحث فاطمیه این را مفصل بیان کردم که اساساً مسئولیت اصلش برای ام القری است. هر کس در ماشین بخوابد، راننده نمی‌تواند بخوابد. راننده حق ندارد بخوابد. نمی‌تواند بگوید آقا من سه ساعت یک سره رانندگی کردم، یک دقیقه خوابیدم. این یک دقیقه یعنی اینکه همه را به فنا می‌دهد. همان یک دقیقه. اساساً او حق کوتاهی کردن ندارد. چون که مسئولیت بقیه، اصلاً حولهی اوست. ام القری آنجایی است که علم را، علم مخالفت با طاغوت را، بلند می‌کند. برای آنجا هم هست که « لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا » ام القری هم عربستان نیست. آن یک مفلوکی است که جذبی 57 ساواک است. بدبخت همه دنیا دارند یک تغییراتی به یک سمت دیگر می‌کنند او تازه دارد رقاص می‌آورد در کشور خودش. یعنی اصلاً حالیش نیست. طرف یک خورده، یک پی دوم فازش کلاً چیز است عقب‌تر است که مثلاً الان، الان چه وقته این جور مثلا ام القری شدنی است؟ خوب، حالا آن بدبخت مفلوک کی است، دیگر. جالبش این است که بعضی‌ها هوس یک همچین چیزی می‌کنند خیلی جالبه. حالا بالاخره اینقدر معارف نگفتیم همین می‌شود.

ام القری ایران است. این که الان ام القری ایران است را نتانیاهو هم می‌گوید، ترامپ هم می‌گوید. جالبش این است. سید حسن نصرالله هم می‌گوید ما هم می‌گوییم آقا هم می‌گوید. این دیگر چیست؟ متفق القول است. بله، ترامپ همین را می‌گوید ام القرا ایران است. ترامپ هم می‌گوید چین دارد، روسیه دارد، فلان دارد، می‌گوید مشکل اصلی من با ایران است. ما ام القراییم دیگر. پیدا کن پرتقال فروش را.

ما هم می‌گوییم امام کفر تویی. دقیقاً ما هم سر این نکته با هم به وفاق رسیدیم. ما علم ضد طاغوت را بلند کردیم تو این عالم، او هم که امام کفر است. بعد داریم جنگ‌های وجودی می‌کنیم. لیگ برتری نیست، جام حذفی است. همه باز دارند میگویند آقا می‌گوید جنگ وجودی داریم، اسماعیل هنیه می‌گوید نتانیاهو و ترامپ هم می‌گویند، همه می‌گویند جنگ وجود داریم می‌کنیم، یعنی باید بزنیم پدر همدیگر را دربیاوریم. نود دقیقه، شد، شد، نشد، صد و بیست دقیقه، نه، با پنالتی یکی باید برود بیرون. اینجا کلاً این مدلی نیست که کسی بخواهد مثلاً تو این جنگ‌های وجودی بگوید حالا می‌رویم تو بازی‌های بعد، ببینیم چیکار می‌کنیم. نه، این بازی وجودی است دیگر. این جنگ‌ها وجودی است. جام حذفی است دیگر. به این مورد دقت بفرمایید، ما فرصت باختن نداریم. باختن یعنی حذف شدن تو جنگ‌های وجودی و الان به فینالش رسیده است. در این بخش فینال، حواستان جمع باشد، کس دیگری نیست که شما بگویید من جنگ وجودی می‌خواهم با آن بکنم الان. یعنی تو لیگ از اولش هم مشخص بود تیلور و یزدانی میخورند به هم دیگر، آخرش دیگر. مبارزه آخر این‌ها با هم دیگر است، کسی دیگر ادعایی ندارد. مثلاً الان ماداگاسکار است آنجا؟ در جنگ وجودی نیست. کجای دنیا جنگ وجودی دارد؟ ماییم. آنها هستند، ماییم. داریم همدیگر را می‌زنیم، لت و پار می‌کنیم در فینال جنگ‌های وجودی. اصلاً حواسمان را جمع کنیم. همه باید حواسشان جمع باشد که در این نقطه این جنگ‌های وجودی هم می‌دانیم به نفع ما به پایان می‌رسد. فقط یا پرهزینه یا کم‌هزینه. خب، این را دیگر لکائن است. یک نکته‌ای هست که لکائن است.جنگ‌های وجودی این مدل هست. باید بدانیم کجای تاریخ ایستادیم. فکر نکنیم که آقا، من اصلاً فرض کن پدر نیستم. آخه تو پدری، دیگر می‌خواستی پدر نشوی. فرض کن اصلاً من (؟1:21:20) دیگر ام القری یکی دیگر باشد. نه، دیگر اینجوری نیست. شما پرچم بلند کردی. شما شدی ام القری. همه دنیا به شما می‌گویند ام القری. بقیه می‌شوند نخودی بازی، می‌شوند دورچین غذا. غذا مین کورس به قول این زبون نجسی‌ها ایران است. بقیه آن هویج و این‌ها هستند دیگر.

این‌ها می‌شوند من حولها، دورچین ام القری. برای همین است که خدا مسئولیت را اساساً و هلاکت را هم می‌گذارد برای ام القری. که «وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبۡعَثَ فِيٓ أُمِّهَا رَسُولࣰا» اهلاک برمی‌گردد به ام القرآی و عقب‌نشینی‌های احتمالی ام القری. یعنی اگر ام القری وظیفه‌اش را انجام ندهد، اولا بچه‌ها به جون همدیگر می‌افتند، خانواده پاشیده می‌شود و بعدش هم خودشان گرفتار جنگ داخلی می‌شوند. بعدش هم فقط با یک هزینه بالایی البته حل می‌شود، نگران نباشید. چون آخرش معلوم است. یعنی ته حل المسائل را ببینید، آن تهش (مشخصاست). در این کتاب کارهای ریاضی بود، می‌رفتیم آخر را نگاه می کردیم که جوابش چیست، جوابش معلوم است چیست. فقط راه رسیدن به جواب (متفاوت است). دیدید که برخی ساده حل می‌کنند، یکی دو تا تقسیم می‌کنند، حل می‌شود. بعضی‌ها هی لقمه را می‌پیچند در مسائل ریاضی، انقدر ضرب می‌کنند، رادیکال می‌گیرد، می‌گوید داری چیکار می‌کنی، دقیقاً آخرش حل می‌شود دیگر. حالا فوقش انقدر می‌زنیم به تیپ و تار همدیگر، رویتهران بمب می‌ریزند، حلش می‌کنیم، نگران نباشید.

ببینید، آن حولها اصلاً شخصیتش به آن «مَن فِي ٱلنَّارِ» است. یک کسی است که در متن آتش است، اصلاً آتش مال اوست. او در حقیقت خودش آ« ذغال آتش است به عبارتی. آتش اوست، بقیه حولهای او هستند. لذا چه کسی دارد حرف می‌زند؟ اگر خدا دارد حرف می‌زند «مَن فِي ٱلنَّارِ» دارد حرف می‌زند با حولهایش. آن دارد حرف می‌زند. چون آن دارد حرف می‌زند. آن شخصیت اصلی قصه است که آن وسط دارد حرف می‌زند. او شرط است. موسی حول این است. این هم گزارش دیگری از همین طور است. یعنی دارد توضیح می‌دهد خداست دیگر. می‌خواهد این‌ها را توضیح بدهد همه را می‌کند در هم. یک جور عجیبی است. مدل قرآنی، مدل عجیبی است این مدلی.
رمزگشایی از طور سینین
سوره مبارکه طور را بیاورید. مدل قرآن اینطور است که مثل بچه آدم حرف نمی‌زند، چون بچه آدم نیست. یک جور خاصی است دیگر. مشخص است. این بحث‌ها را اگر آدم می‌خواست خیلی صاف و شسته رفته باشد، باید یک فصل درست می‌کرد، این و آن و این‌ها (را در آن قرار می داد.) . بعدش تازه هر کدام از این داستان‌ها دز کدام سوره است؟ این پیچ چه نقش‌آفرینی می‌کند و خودش اوف، خودش واقعاً اوف. یعنی دارد چی کار می‌کند تازه با این بخش این مدلی در سوره. قرآن معجزه است. ما کتاب ندیده که نیستیم که. هر کتابی توی هر حوزه‌ای بوده است ما دیدیم. حالا فقهی بوده است، اصولی بوده است، جامعه‌شناسی بوده است، روانشناسی بوده است، کتاب معرفتی بوده است، غیر معرفتی بوده است، ورزشی بوده است،. اخبار ورزشی بوده است، اصلا اینقدر لایه، اینقدر تأویل، اینقدر ارتباطات آیات با همدیگر. اصلاً این کار را نمی‌کند یک کتاب دیگر، ولی قرآن می‌کند دیگر. کجا را نخوندیم؟ 317 را نخوندیم، ببینیم 317 چی بود که نخوندیم.

317 نشان می‌دهد این جریان برای خود بنی‌اسرائیل هم هست. خوب دقت بکنید. یعنی ماجرای وحی این بود که بنی‌اسرائیل نبود که دیگر. یعنی وحی این مدلی در طرف راست کوه طور و اینها که این نبود. ولی آن‌ها هم به دلیل اینکه خود موسی قاطی این بازی‌ است، بنی‌اسرائیل هم قاطی این بازی‌ است و دارد همین را گزارش می‌کند برای آنها. در صورتی که این برای آنها اتفاق نیفتاده است که وحی بگیرند در کوه طور. خوب دقت کنید، اینها همان‌هایی هستند که حالا حول آن حول هستند به عبارتی. یعنی این‌ها همان بنی‌اسرائیلی‌اند که چون موسی چنین قصه‌ای را دارد، آن‌ها هم چنین قصه‌ای را دارند به عبارتی با اینکه براشون اتفاق نیفتاده است. «يَٰبَنِيٓ إِسۡرَـٰٓءِيلَ قَدۡ أَنجَيۡنَٰكُم مِّنۡ عَدُوِّكُمۡ وَوَٰعَدۡنَٰكُمۡ جَانِبَ ٱلطُّورِ ٱلۡأَيۡمَنَ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰ» برای شما ما یک مواعده ای کردیم در سمت راست کوه تور. یعنی این مواعده، وعده‌هایی که ما با شما گذاشتیم، وعده‌هایی است که هم کوه طور را آوردیم بالای سرتان، کوه طور دست راست‌تان، همه‌ی اینها برای این است که این وعده را بستید. شما هم بستید، چون موسی بسته است شما بستید همین وعده را، همین مواعده را.

صفحه 523 را بیارید، دیگر تمام کنیم. خیلی دوز مطلب بالا بود. شما ببینید باز دوباره برمی‌خورید به یک سری آیات عجیب. خب. «بسم الله الرحمن الرحیم* وَٱلطُّورِ* وَكِتَٰبࣲ مَّسۡطُورࣲ» یک طور داریم. یک کتاب و نوشته به سطر افتاده، یعنی مسطر شده و مسطور شده است، دیگر به سطر رسیده است. این را بعداً شما بروید سوره قلم را ببینید: «نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ» یعنی یک قلمی است که سطر می‌کند. یک قلم اعلایی داریم. اینکه ائمه میفرمایند قلم اعلی ماییم این است. یعنی ماییم که داریم سطر می‌کنیم همون چیز بسته را. مثال خودکار من را یادتان است و همان شب قدر را؟ این همان چیزی است که همان قلم اعلی است که آن امر بسته را «أُحۡكِمَتۡ... ثُمَّ فُصِّلَتۡ» یعنی اول محکم است، بعد تفصیل باید داده بشود. این را شروع می‌کند با کتاب مسطور. این طور همان قلم اعلایی است که باید «فِي رَقࣲّ مَّنشُور» نه در یک چیز بسته شده مثل طومار.طوماربسته شده نه، طومار باز شده. یعنی حالا دیگر باز شده است، یک موقعی طومار بسته بود، کلمات و حروف رفته بود در هم، کسی نمی‌دید، حالا این را فتق می‌کنند، باز می‌کنند، این کتابتی است که در «رَقࣲّ مَّنشُور» است، در حقیقت روی طومار باز شده است.

تازه از آنجا بیا پایین «وَٱلۡبَيۡتِ ٱلۡمَعۡمُور» بیت المعمور. تازه از این به بعد بیت المعمور است که حالا خودش بحث مفصلی است بیت معمور. که اصلاً به خاطر این کعبه چهار ضلعی است، به خاطر بیت معمور چهار ضلعی است. که کاری نداریم به این بحث. این طور یک چیزی است که مقام شامخ انسان کامل است که قلم اعلاست. وجود نوری نورالانواری آن بالاترین نوری که کلاً وجود دارد، از آنجا. که از یک منبع نوری می‌آید، بالاخره شما وقتی نوری ببینی، می‌فهمی منبع نوری هست اجمالا.ً برای همین است که ما ذات الهی را تشخیص می‌دهیم اجمالاً. همه هم می‌گویند، یعنی «آن قدر هست که بانگ جرسی می‌آید». معلوم است که بالاخره یک چیزی هست دیگر، منبع نور است. وقتی این نور هست یعنی منبع نوری هست.

این جا در آن نور اصلی. آن شروع می‌کند به نوشتن. لذا طور آن است. طور این کوه نیست فقط. بگوییم لوکیشنی به نام کوه طور. اگر این معلوم بشود، این «وَشَجَرَةࣰ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ» از این طور در حقیقت آمده است. از این طور در آمده است، این شجره‌ای که امتداد کلا شجره‌ی ولایت و انسان کامل است، چون از امام حسین است، از زیتون است. که «وَشَجَرَةࣰ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ» است. این زیتون امام حسین آن موقع. چون این شجره، شجره مبارکه وصل به جریان امام حسین است، نه به جریان امام حسن. برای همین است که ائمه اصرار دارند تفسیر کنند «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ* وَطُورِ سِينِينَ» طور سینین حالا کجاست؟ می شود نجف دیگر «وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ» البلد الامین می‌شود مکه. آن طرف می‌شود کوفه و نجف که آمدهاست، آن موقع آن چیزی که بخواهد طور را، آن شجره مبارکه‌ای که «تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ» باید باشد، شجره مبارکه‌ای «زَيۡتُونَةࣲ لَّا شَرۡقِيَّةࣲ وَلَا غَرۡبِيَّةࣲ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ» یعنی همین‌جوری دارد اضائه می‌کند. یعنی همین‌جوری دارد روشنی‌بخش می‌شود، این شجره، شجره زیتون است. بله، به این چیزها می‌تواند اشاره داشته باشد که عملاً از اینجا آن شجره دارد امتداد می‌کند. اگر اینجوری باشد، تین امام حسن است. حالا این را، دیگر خیلی از قرآن نمی‌شود کشف کرد. ولی طور خیلی بحث مهمی که سوره دارد اصلاً و چقدر آیات کدی که باید دیکود بشود همه این چیزها که اگر بخواهیم دیکود کنیم، همه اینا را که واقعاً تلف می‌شویم. ولی در این حد بحث لازم بود از اینکه بگوییم یک شجره زیتونه‌ای هست که یک زیتی دارد که در حقیقت خلاصه و عصاره‌اش، یک جوری است که نور بی نار می‌دهد و نور الله را در حقیقت آن دارد توسعه می‌دهد در عالم.

و آنی که «نُّورٌ عَلَىٰ نُورࣲ» است و همه این چیزها، که بعد می‌بینید از چینش نظام هستی، چون که نور دو تا حالت دارد تو قرآن، یکی حالت‌های چینش نظام هستی، یعنی حالت وجودی دارد یا حالت سلوکی دارد. می‌بینید، یک عده «يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ» یکهو می‌زند به حالت سلوکی. یعنی اگر این نظام چینش این مدلی است بر اساس نور. حالا اگر کسی بخواهد نورانی شود، باید همین چینش و نظام را بگیرد و برود بالا. میشود نورانی. «يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمࣱ.» این یکی از سخت‌ترین مثال‌هاست. حالا جلسه بعدی بحث سختدیگر. البته به این سختی هم نیست. مفسرین اصلاً اشاره نمی‌کنند به این بحث و آن اینکه این نور می‌رود در بیت. نوری که «كَمِشۡكَوٰةࣲ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ...» از کوه و طور و از این چیزها درمی‌آید، از شجره مبارکه‌ای که زیتون است آن شجره مبارکه نورانی می‌کند همه‌چیز را این نور می‌رود در خونه. «فی بیوت» می‌آورد تدر خانه. این یک مفهومی است که مفهوم بسیار مهمی است، خانه.

این بحث را اگر کامل‌تر خواستید از یک زاویه دیگر چک کنید. من اخیراً شاید مثلاً یا فردا یا پس فردا راجع به آب حوض صحبت می‌کنم. آب حوض. حالا در همان جلسات سحری. خب، راجع به آب حوض صحبت می‌کنم، بعد صوتش هم می‌گذارم، حالا می‌گذارم، دیگر. که آب حوض چیست؟ خلاصه آب حوض را نکشید، آب حوض را بخورید. این مفهوم به شدت مهم است در فرآیند بحث‌های دینی به نام آب حوض که حالا ان‌شاءالله (میگوییم).
تحولات ایران و منطقه
تحولات منطقه را ببینید من اینقدر گفتم فکر می‌کنم که شبیه آدم نق‌نقو بشوم. من چهار ماه پیش فیلم ضبط کردم. نه اینکه من آدم غیب گویی هستم، قرآن قرآن است. از روی قرآن گفتم که این می‌شود، این می‌شود، بعدش این می‌شود، بعدش چه می‌شود؟ بعدش این می‌شود. الان که می‌خواهم پخش کنم، ترس این را دارم که یک جور خودستایی باشد. والا اینجوری مثل روز روشن بود این اتفاق می‌افتد، حتی آتش بس چه اتفاقی می افتد، مثل روز روشن آتش به چه اتفاقی می‌افتد. همان موقع ساعت اول آتش‌بس به من گفتند تو نظرت را بگو، گفتم حزب الله لبنان پیروز شد اما دارالاسلام نه و به زودی تاوان سنگینی را پرداخت خواهد کرد. الان خود دفتر ارتباطاتی که ما داریم با دفتر می‌گویند آقا، شما سوریه را تمام شده فرض می‌کنید. تمام شده فرض بکنید.

حالا من نمی‌خواهم بگویم خون این همه مدافع حرم هدر شد، اما یک پروژه شما داشتی دیگر. پروژه‌ات به هر جهت زدی ترکوندی پروژه را، پروژه‌ات را. اینجاست که فرق وجود و عدم وجود حاج قاسم مشخص می‌شود. حاج قاسم‌ها که اینا هستند یا نیستند، تفاوتشان چیست؟ چه جوری پوتین بر می‌دارد می‌آورد آنجا، بشار را سر جایش می‌نشاند، آنجا ارتش سوریه را، فلان می‌کند.

می‌خواهم عرض بکنم که ما داریم مسئله را حل می‌کنیم. شیپور را از سر گشادش می‌خواهیم بزنیم، میخواهیم با صدای بلند دربیاریم. در می‌آید، منتها به قیمت پاره شدن خودمان. یعنی این اتفاق ممکن است بیفتد و حتماً ان‌شاءالله می‌افتد. منتهای مراتب حالا من دیگر اینقدر هی می‌گویم و می‌گویم، چرا می‌گویی اینقدر؟ راست هم می‌گویند. حالا چرا اینقدر میگوییم. معلوم است بعد از چی می‌رود سراغ عراق. خیلی واضح است. بعدش می‌رویم سراغ ایران. بعدش شما، چونکه کلاً هم ما موشکی طرح کردیم همه دفاع‌های خودمان را. چون این کار را کردیم. به هر جهت مشخص است. همین پیام اخیری که فوق سری آقا دادند به صنایع موشکی‌مان که بروید ساختارهایتان را درست کنید، یک سال طول می‌کشد. خوب، چون اینجوری هم طرح تعریف کردیم، من نظامی نیستم.

به من می‌گویند آدم نظامی هستی؟ می‌گویم، نه من قرآنی‌ام. ولی انقدر از قرآن می‌فهمم، یعنی قرآن را می‌فهمم. حالا چیزهای نظامی هم نفهمم، شما نقطه قوت طرف داری باهاش می‌جنگی. نقطه قوت طرف. آن هر چی می‌زند نیم سانت اینطرف و آنطرف نمی‌زند، می‌زند به هدف. ما در بهترین شرایطش ده متر این طرف و آن طرف می‌زنیم. به دلیل اینکه خیلی‌ وقتها اصلاً با جی‌پی‌اس‌های دنیا داریم کار می‌کنیم. جنگال است دیگر، جنگال شوخی نیست. یعنی با نقطه ضعف دشمن کار نمی‌کنیم، با نقطه قوت دشمن داریم کار می‌کنیم. چون اساساً اینجوری هم تعریف کردیم مساله ارتباط با اسراییل را که مدتی است این تعریف را کردیم، طبیعتاً. حالا بریم اهداف خیلی ویژه و خاص هم بزنیم که نمی‌زنیم.

این هم نه اینکه نمی‌خواهند بزنند. به چند عامل بستگی دارد. مصلحت نیست، چون که با تمام این فرماندهان موشکی، فلان سلاح ساز و اینها می‌نشینیم صحبت می‌کنیم با آن‌ها. چند وجه دارد. یکیش این است که بالاخره «تَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ» این بحث جدی‌ای است. وقتیدرنگ می‌کنی شک می‌کنی. الان فرماندهان موشکی ما نه فرماندهان نظامی، آن ساختاری که دارد تصمیم می‌گیرد، پر از شک است. اگر آنجا را بزنی، ستاره خلیج فارس بزنند، چه می‌شود؟ مثلاً از این شکها. یک مقداری هم می‌گویم، چون که ما روی مساله موشکی حساب کردیم، مسئله موشکی ما با مساله موشکی آن‌ها، یعنی آن کار .... بالاخره حالا در وعده صادق یک چه اتفاقاتی افتاد دو چه اتفاقاتی افتاد و همه این‌ها، چند تا از آن دویست تا خورده، این‌ها واقعاً چقدر مصلحت گفتنش، ولی به هر جهن چیز است، دیگر.

این‌ها همه رموزی است که باعث شده که وعده صادق 3 را یا جواب نمی‌دهند یا جواب می‌دهند، جواب درخور نمی‌دهند. جواب درخور هم بدهند به درد نمی‌خورد. دلیلش هم من تو برنامه ثریا گفتم که تعلیق شد ثریا. یک شیوه‌ای دارد. اساساً جنگ شیوه‌ی حمله‌ی متناوبی دارد که شما حمله سنگین طراحی کنی در آن، نه اینکه حمله نکنید. مثل اینکه در زمین کشتی، یک امتیاز بده، بده، بده، بده برای اینکه ثانیه آخر یک ضربه فنی بکند. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه همین را دارند به عنوان حمله متناوب. می‌گویند «وَ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ وَ يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلَائِبُ، وَ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلَادِهِمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ» اول دسته بزند، پشت سرش دسته بزند، بعدش گردان بزند، پشت سرش لشکر بزند، بعدش لشکر بزند، بعد یک لشکر دیگر بزند، اینجوری است. یعنی یک دم باید بزنی تا اساساً بتوانی حمله گسترده طراحی کنی. اگر یک دم نزنی، بایستی که حمله گسترده طراحی کنی. حمله‌های ریز متناوب، همان کاری که اسراییل خودش دارد می‌کند، دقیقاً همین کار را می‌کند هی حمله‌های ریز متناوب طراحی می‌کند، هی اهداف کوچیک را هی می‌زند، هی می‌زند، می‌زند، می‌زند، بعد یکهو می‌بینی یک کار بزرگ می‌زند. اساساً کسی می‌تواند ضربه فنی بکند که نفس ضربه فنی داشته باشد و بعد طرف مقابل گر نگیرد دیگر اینقدر امتیاز گرفت است و دیگر. آقا، بالاخره یک کاری بکن، اصلاً حریف را هل بده بیرون از تشک یک امتیاز بگیر. یک کاری بکن.

لذا اتفاق پیش آمده از این اقدام خیلی واضح است. عراق درگیر می‌شود، بعدش ما درگیر می‌شویم، بعدش هم می‌رویم به سمت جنگ‌های وجودی آخر الزمانی. درگیر جنگ می‌شویم دقیقاً و بعدش از اینکه فکر کنیم این تله جنگ است، دیگر رها می‌شویم از این گفتمان. دیگر تله جنگ نیست خود جنگ است دیگر دارد که اتفاق می‌افتد و این اتفاق می‌افتد و ما دوست داریم یا هوس کردیم که مساله را با یک عالم مصیبت حل بکنیم یا حالا اینجوری تصمیم گرفتیم دیگر. مردم اینجوری می‌خواهند. مردم اینجوری میخواهند، مردم. هی هم نگوییم، نگوییم نظامیان یا این یا آن. ببینید ما یک تیم هستیم. هی بگویید آقا تو بد گلری کردی، تو هم خوب پاس ندادی، تو هم خوب تعویض نکردی، همین است که هست. یعنی ما مردمیم. یک تیمیم ما. این تیم می‌برد، تیم می‌بازد، این تیم با مشکل می‌برد، این تیم باید برود در ضربات پنالتی. این تیم باید با یک عالم زخم و زیلی و تکل کردن یاران و این‌ها بالاخره می‌بریم ما دیگر. خداروشکر می‌بریم، ولی با «وَٱلذَّـٰرِيَٰتِ» ان‌شاءالله. اینجوری که ما داریم و این اراده‌هایی که نیست، مشکل این است وگرنه فرق آن موقع سوریه با این موقعسوریه بخش عمده‌اش اراده‌هاست. جنگ اراده است. اراده هست که اراده نیست، اراده‌هایی که نیست. من بخدا منظور آقای پزشکیان نیست. شما می‌بینید می‌گویند مسکن بسازید میگویند پول نداریم راحت. مسکن میسازید؟ پول نداریم. ناترازی را چرا حل نمی‌کنی؟ خب، نمی‌گذارند حل کنیم. دیدید، این دفعه در شانزده آذر هرجا را دست می‌گذاریم، نمی‌گذارند. اینجا هم نمی‌گذارند، آنجا پول نداریم. آن‌جا هم اینجوری است. بالاخره خلایق هر چه لایق. همین است دیگر.

آخر کسی اگر برگردد بگوید پول نداریم، باید پول را بسازد. اگر مدیری باشد که بگوید به من پول بدهید، یک جمله طلایی دارد آقای قالیباف، واقعاً طلایی است این جمله. می‌گوید این حرف بی‌عرضه‌هاست که می‌گویند اندازه توانمندی من و توانایی و پول من به اندازه همین کار را می‌کنم. خب، اینکه عمه من هم بلده کار کند، تو باید دو تا چیز خلق کنی، وقتی می‌خواهی کار کنی در آن سطح. وگرنه اساساً کلاً آدم باید بشیند، نگاه کند. اگر بگویدمن پول ندارم، انگیزه‌اش را هم طبیعتاً ندارد. چون پول ندارد امکانات هم ندارد. قدرتش را ندارد. خب، نمی‌کنم، دیگر. خب، طبیعی است، دیگر. من کاری نمی‌کنم.

ببینید، جماعت حزب‌اللهی، من نمی‌خواهم بزنم تو سر مال که. بالاخره ببینید، من الان در واقعش، چون بازخوانی این پرونده هیچ آورده‌ای ندارد. الان رئیس جمهور هست دیگر. راجع به چی بحث بکنیم؟ ولی کل ملت، خب، کل ملت همین این را آوردند بالا. نه آقای پزشکیان را، این تیم را آوردند بالا. ببینید، کل ملت، حتی تعیین‌کننده فرماندهان سپاه‌اند. کل ملت که تعیین. بعد تو این کل ملت، بچه حزب‌اللهی می‌شوند (؟1:46:00) قضیه بچه حزب‌اللهی که همین الان نشسته و دارد نگاه می‌کند، تمام شد یا حتی مطالبه هم نمی‌کند.بامزه‌اش اینجاست. علمایی که در قم نشسته‌اند وهمینجوری نگاه می‌کنند به صحنه. خب، همین می‌شود، دیگر. خب، چه انتظار دارید؟ عالمی که باید حرف بزند نگاه میکند. آن بسیجی ما که انقلابی باید مطالبه بکند، نه اینکه زیراب بزند، او هم نمی‌گوید، او هم حرف نمی‌زند. خب، همه داریم صحنه را تماشا می‌کنیم که یک اتفاقی می‌افتد دیگر.

معلوم است، اتفاقات بدی است که می‌افتد. اتفاق خوبی نیست این اتفاقات، ولی بالاخره اینکه چیزی از ارزش‌های ما کم نمیکند. چیزی از ارزش‌های ما کم نمی‌کند و ما پیروزیم و با هزینه زیاد دیگر. باید روز قیامت وایسیم، فقط جواب بدهیم، خون‌هایی که اگر ما این کار را نمی‌کردیم، آن اتفاق نمی‌افتاد. اگر ما فلان کار را نمی‌کردیم، اگر آن‌جور مذاکرات را وارد نمی‌شدیم، سید حسن نصرالله شهید نمی‌شد. این مطلب قطعی است. سید شهید شد. بعد شما حالا هرچی برو بالا، بیا پایین، بگو نمی‌دانم الان شیخ نعیم قاسم بجای سید حسن نصرالله است. مثل اینکه بگویی به جای مالک اشتر، مثلاً ابن عباس است، مثلاً اینجوری.من با نعیم قاسم جلسه داشتم. آدم خوبی است، ولی چه ربطی دارد به سید حسن نصرالله؟ خوب، یعنی حتی کردیتش چه ارتباطی دارد؟ ربطی ندارد به سید حسن. خب، حالا شما این را نداری دیگر. این آدم را نداری و اینی که بگویی که بالاخره ساختارها سر جای خودشان هست، ولی شیخ نعیم قاسم با سید نصرالله «بینهما بَوْنٌ بعید».

یک موقع هم عرض کردم، وقتی که شهید بهشتی شهید شده بود، آمدند در بیمارستان، آقا در بیمارستان بودند، آمدند در بیمارستان، می‌گفتند آمریکا در چه فکری است؟ ایران پر از بهشتی است. آقا هم می‌گویند، چی می‌گویند. میگویند اینها بهشتی را نمیشناسند. مگر اینجوری است، مگر بهشتی ریخته است، مگر حاج قاسم ریخته است؟ الان خلا مالک اشتر، آن موقع معلوم است. وقتی حضرت داشتند برای سپاه جمع می‌کردند برای معاویه در سال‌های 39-40، جمع نمی‌شد اصلا.ً همه هم می‌گفتند اینجا (؟ 1:48:38) الاشتر الان مشخص است دیگر. مرگ اشتر اینجا خود را نشان می‌دهد. دیگر فقط حضرت باید برود بالای منبر«قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ [إِلَى] عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ الْكَرِيمَةِ فَأَطَالَ الْبُكَاءَ» می‌زند به صورت مبارک خودش گریه می‌کند بالای منبر.

حالا شما بگو مالک اشتر، مثلاً چیز مهمی هم نیست. حالا هستند کسانی (جایگزین).مهم است دیگر. همه می‌گفتند (؟1:49:04) اشتر، الان دارد معلوم می‌شود که مالک اشتر نیست یعنی چی؟ حالا می‌فهمید حاج قاسم نیست یعنی چی؟ حالا می‌فهمیم سید حسن وقتی حاج قاسم شهید شده بود، گفتکه این را ساده نگیرید. این یک اتفاقی است که پشت سرش اتفاق‌ها خواهد افتاد. گفت به مسئولیت خودم نمی‌گویم، به مسئولیت خودم میگویم. این کلیپ نمی‌دانم چرا پخش هم نشدخیلی عجیب است. سید حسن نصرالله بعد از شهادت حاج قاسم گفت که آقا، به مسئولیت خودم می‌گویم این را. این قضیه‌ای که داریم برخورد می‌کنیم، این قضیه زمینه بسیاری از اتفاقات بعدی است. حواستان باشد. کشتن حاج قاسم اولین سنگ بنایی بود که اسراییل گذاشت بعد دومینویی و دیگر رفت. ما اقدام متناسب کردیم؟ نکردیم. خود آقا هم فرمودند نکردیم. حالا یک عده این حرف ما را کردند پیراهن عثمان که آقا شما گفتی فلان. خود حضرت آقا گفتند که این یک سیلی بیش‌تر نبود، یک سیلی بود زدیم، دیگر. ولی انتقام نگرفتیم، دیگر

من حرف‌های بدتری دارم بزنم. من نمی‌خواهم بگویم یک خورده شر می‌شود. ولی به هر جهت. حالا ان‌شاءالله خدا سایه حضرت آقا را بر سر ما حفظ کند که یکی از مقتضیات تیه و پیچیده شدن داستان رفتن ولی از جامعه است. این یکی از در حقیقت پروتکل‌های تیه است. انجام ندادن وظیفه آنموقع اگر یک خورده دیگر با همین شیوه پیش برود، جریان یک جوری می‌رود که خدا ولی جامعه را می‌گیرد. ولی جامعه میاید منتها آن برش را ندارددیگر. آن هم همینجوری است. مثل اینکه موسی وقتی که رفت، خب، کی آمد؟ یوشع بن نون آمد دیگر، او هم پیغمبر بود. ولی یوشع بن نون کجا؟ موسی کجا؟ اصلاً کسی تره خرد نمی‌کند برای یوشع بن نون. آن هم تو فضای بحران. یکی از پروتکل‌های تیه است. امیدوارم که قبل از هر اتفاقی ان‌شاءالله پرچم به دست صاحب پرچم برسد.