او نه سال پادشاهی کرد . خبر به ترکان رسید که زو مرد و گرشاسپ پادشاه شد. افراسیاب که با خواری بازگشته بود مورد غضب پشنگ قرارگرفته بود . پدر به او گفت : من تو را فرستادم که به جنگ دشمن بروی نه اینکه خون برادرت را بریزی .دیگر تا ابد با تو کاری ندارم . پس از چند سالی گرشاسپ درگذشت و این خبر به افراسیاب رسید و او به فکر افتاد و سپاهی آماده کند و برای گرفتن تاجوتخت به ایران حمله کند .
از آنسو، زال کهنسال نمیخواست رستم را به جنگ گسیل دارد؛ چون او را کمسن و کمتجربه میدانست. رستم اما خود را پهلوانی آمادهی نبرد خواند که فقط سلاح درخور و اسب شایسته ندارد. زال گرز معروف پدرش «سام» را به رستم داد، اما هیچ اسبی را تاب سواری دادن به او نبود.
از آنسو، زال کهنسال نمیخواست رستم را به جنگ گسیل دارد؛ چون او را کمسن و کمتجربه میدانست. رستم اما خود را پهلوانی آمادهی نبرد خواند که فقط سلاح درخور و اسب شایسته ندارد. زال گرز معروف پدرش «سام» را به رستم داد، اما هیچ اسبی را تاب سواری دادن به او نبود.