غزل شمارهٔ ۴: اگر تو فارغی از حال دوستان یارا


Episode Artwork
1.0x
0% played 00:00 00:00
Feb 15 2023 12 mins   2

https://didarejan.com/شرح-و-تفسیر-غزل-شماره-4-دیوان-سعدی/1) اگر تو فارغی از حالِ دوستان ، یارا / فراغت از تو میسّر نمی شود ما را2) تو را در آینه دیدن جمالِ طلعتِ خویش / بیان کند که چه بوده ست ناشکیبا را3) بیا که وقتِ بهار است ، تا من و تو به هم / به دیگران بِگُذاریم باغ و صحرا را4) به جایِ سروِ بلندِ ایستاده بر لبِ جوی / چرا نظر نکنی یارِ سرو بالا را ؟5) شمایلی که در اوصافِ حُسنِ ترکیبش / مجالِ نطق نَماند زبانِ گویا را6) که گفت در رخِ زیبا نظر خطا باشد ؟ / خطا بُوَد که نبینند رویِ زیبا را7) به دوستی که اگر زهر باشد از دستت / چنان به ذوقِ ارادت خورم که حلوا را8) کسی ملامتِ وامق کند به نادانی / حبیبِ من ، که ندیده ست رویِ عذرا را9) گرفتم آتشِ پنهان خبر نمی داری / نگاه می نکنی آبِ چشمِ پیدا را ؟10) نگفتمت که به یغما رود دلت ، سعدی / چو دل به عشق دهی دلبرانِ را ؟11) هموز با همه دَردم امید درمان است / که آخری بُوَد آخر ، شبان یلدا را