ترانه ها و خاطره ها - برنامه ویژه چهارم
منبع: www.daneshgara.co.uk
تصویر: www.parand.se
آتش کاروان - شعر: بیژن ترقی ، آواز : دلکش
آهنگساز: علی تجویدی، زمان اجرا: ۱۳۳۷
اشک های من - آواز: منوچهر سخایی
شاعر و آهنگساز: جهانبخش پازوکی، پخش از: فاین موزیک
آتش به جان شمع فتد - شعر: کریم فکور، آواز: الهه
آهنگساز: جواد لشکری، دستگاه: بیات اصفهان
آخرین دیدار - شعر : پرویز وکیلی، آواز: ویگن،
آهنگساز و ارکستر : عطاالله خرّم، پخش از: رویال
آزاده منم - شعر : هدایت الله نیرسینا
آواز : پروین
آهنگساز : همایون خرّم، دستگاه: شور
اشعار
آتش کاروان
آتشی ز کاروان جدا مانده
این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شراره تنها، مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد، به سوز خود سازد
سوزد از جفای دوران، فتنه و بلای توفان
فنای او خواهد، به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم بر جا ماندم
با این گرمی جان، در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم؟
با این جان لرزان، با این پای لغزان
ره به کجا ز بلا ببرم؟
میسوزم گرچه با بیپروایی
میلرزم بر خود از این تنهایی
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم بر جا ماندم
آتشین خو، هستی سوزم
شعله جانی، بزم افروزم
بی پناهی محفل آرا، بی نصیبی تیره روزم
من هم ای یاران تنها ماندم، آتشی بودم بر جا ماندم
وقت سبک عنان، اگر هم همرهی کند
چون گرد ره، به بدرقه ی کاروان رَوم
سر می کشم چو شعله، که برخیزم ای دریغ
کو پای قدرتی، که پی همرهان رَوم؟
اشک های من
دو دستم را به صورت می فشردم
می خواستم اشک هایم را نبینی
تو می رفتی و من، تنهای تنها
نه همدردی، نه یار و همنشینی
!نگاهم کن، نگاهم کن، حالا دیگر نگاهم کن
من اکنون با غروری جاودانه
به دنیای تو می خندم از این پس
ره هر گونه عشق و آشنایی
به روی سینه می بندم از این پس
نگاهم کن، نگاهم کن، حالا دیگر نگاهم کن
نمی بینی دگر در دیدگانم
برای رفتنت اشکی بجوشد
نمی خواهم غرورت پا بگیرد
که باز از اشک من جامی بنوشد
دو دستم را بصورت می فشردم
می خواستم اشک هایم را نبینی
تو می رفتی و من، تنهای تنها
نه همدردی، نه یار و همنشینی
آتش به جان شمع فتد
اول بنا نبود، بسوزند عاشقان
آتش به جان شمع فتد، که این بنا نهاد
منم آن شمعی که به خلوت
همه شب گهر افشانم
محروم از صحبت پروانه
سوزان در آتش هجرانم
گاهی در گوشه ی میخانه
گاهی در کلبه ی ویرانم
گریَم و خیزد در دل شب
شعله ز طبع سرکش من
سوزم و ترسم شعله زنان
بر همه عالم آتش من
چه بوَد گنهم، خدای من
که جهان طلبد فنای من؟
ناله شد در جهان، پیشه ی عاشقان
ناله شد در جهان، پیشه ی عاشقان
شمعم کز آتش هجران سوزم
با دیده ی گریان سوزم، به جهان شدم افسانه
بزمی با زهره و پروین دارم
صد قصه ی شیرین دارم، برو ای دل دیوانه
ناله شد در جهان، پیشه ی عاشقان
ناله شد در جهان، پیشه ی عاشقان
منم آن شمعی که به خلوت
همه شب گهر افشانم
محروم از صحبت پروانه
سوزان در آتش هجرانم
گاهی در گوشه ی میخانه
گاهی در کلبه ی ویرانم
آخرین دیدار
در کنار او نشستم، بر نگاهش دیده بستم
همچنان دریای جوشان، گه خموش و گه خروشان
مانده بودم مست و حیران
گریه ام بی اختیار، های های های های
شد چو باران بهار، های های های های
او ز من پا می کشید، های های های های
بر سرشکم می خندید، های های های های
او در پی آزار من بود، بیزار از این دیدار من بود
غم های دل بی گفت و گو ماند
او رفت و از او، یاد او ماند
همچون عطر گل ها
با نسیمی گذشت، رفت و دیگر برنگشت
او دلش با دیگران بود
لب خموش و سر گران بود، گریه ها گفتار من بود
وان دم تلخ و جگرسوز، آخرین دیدار من بود
او در پی آزار من بود، بیزار از این دیدار من بود
غم های دل بی گفت و گو ماند
او رفت و از او، یاد او ماند
همچون عطر گل ها، با نسیمی گذشت
رفت و دیگر برنگشت
رفت و دیگر برنگشت
آزاده منم
رفتی، گفتی، به فراقم رو کن، خو کن، به غمم
بازآ، بنگر، که شود جان بی تو، بیرون ز تنم
که من از دنیا، به تو ای زیبا، دل از آن بستم، که شوی یارم
برو ای گل تا به تو دل بستم، تو کمر بستی، پیِ آزارم
گل من چید آخر، دست گلچین، رَوَد بر دامانش، گل خونین
شده ام بی یار گل، چو پریشان بلبل، که خزان شد گلزارم
چه کنم دل هر دم، کند افزون دردم، بکشد در خونزارم؟
رفتی، گفتی، به فراقم رو کن، خو کن، به غمم
بازآ، بنگر، که شود جان بی تو، بیرون ز تنم
دلداده منم، آزاده منم، که سروم و، ثمر ندارم، ز درد خود خبر ندارم
شمع سحرم، اشکم، گوهرم، خبر ز پا و سر ندارم، مگو، که من هنر ندارم
گل من چید آخر، دست گلچین، رَوَد بر دامانش، اشک خونین
شده ام بی یار گل، چو پریشان بلبل، که خزان شد گلزارم
چه کنم دل هر دم، کند افزون دردم، بکشد در خونزارم؟
منبع: www.daneshgara.co.uk
تصویر: www.parand.se
آتش کاروان - شعر: بیژن ترقی ، آواز : دلکش
آهنگساز: علی تجویدی، زمان اجرا: ۱۳۳۷
اشک های من - آواز: منوچهر سخایی
شاعر و آهنگساز: جهانبخش پازوکی، پخش از: فاین موزیک
آتش به جان شمع فتد - شعر: کریم فکور، آواز: الهه
آهنگساز: جواد لشکری، دستگاه: بیات اصفهان
آخرین دیدار - شعر : پرویز وکیلی، آواز: ویگن،
آهنگساز و ارکستر : عطاالله خرّم، پخش از: رویال
آزاده منم - شعر : هدایت الله نیرسینا
آواز : پروین
آهنگساز : همایون خرّم، دستگاه: شور
اشعار
آتش کاروان
آتشی ز کاروان جدا مانده
این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شراره تنها، مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد، به سوز خود سازد
سوزد از جفای دوران، فتنه و بلای توفان
فنای او خواهد، به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم بر جا ماندم
با این گرمی جان، در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم؟
با این جان لرزان، با این پای لغزان
ره به کجا ز بلا ببرم؟
میسوزم گرچه با بیپروایی
میلرزم بر خود از این تنهایی
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم بر جا ماندم
آتشین خو، هستی سوزم
شعله جانی، بزم افروزم
بی پناهی محفل آرا، بی نصیبی تیره روزم
من هم ای یاران تنها ماندم، آتشی بودم بر جا ماندم
وقت سبک عنان، اگر هم همرهی کند
چون گرد ره، به بدرقه ی کاروان رَوم
سر می کشم چو شعله، که برخیزم ای دریغ
کو پای قدرتی، که پی همرهان رَوم؟
اشک های من
دو دستم را به صورت می فشردم
می خواستم اشک هایم را نبینی
تو می رفتی و من، تنهای تنها
نه همدردی، نه یار و همنشینی
!نگاهم کن، نگاهم کن، حالا دیگر نگاهم کن
من اکنون با غروری جاودانه
به دنیای تو می خندم از این پس
ره هر گونه عشق و آشنایی
به روی سینه می بندم از این پس
نگاهم کن، نگاهم کن، حالا دیگر نگاهم کن
نمی بینی دگر در دیدگانم
برای رفتنت اشکی بجوشد
نمی خواهم غرورت پا بگیرد
که باز از اشک من جامی بنوشد
دو دستم را بصورت می فشردم
می خواستم اشک هایم را نبینی
تو می رفتی و من، تنهای تنها
نه همدردی، نه یار و همنشینی
آتش به جان شمع فتد
اول بنا نبود، بسوزند عاشقان
آتش به جان شمع فتد، که این بنا نهاد
منم آن شمعی که به خلوت
همه شب گهر افشانم
محروم از صحبت پروانه
سوزان در آتش هجرانم
گاهی در گوشه ی میخانه
گاهی در کلبه ی ویرانم
گریَم و خیزد در دل شب
شعله ز طبع سرکش من
سوزم و ترسم شعله زنان
بر همه عالم آتش من
چه بوَد گنهم، خدای من
که جهان طلبد فنای من؟
ناله شد در جهان، پیشه ی عاشقان
ناله شد در جهان، پیشه ی عاشقان
شمعم کز آتش هجران سوزم
با دیده ی گریان سوزم، به جهان شدم افسانه
بزمی با زهره و پروین دارم
صد قصه ی شیرین دارم، برو ای دل دیوانه
ناله شد در جهان، پیشه ی عاشقان
ناله شد در جهان، پیشه ی عاشقان
منم آن شمعی که به خلوت
همه شب گهر افشانم
محروم از صحبت پروانه
سوزان در آتش هجرانم
گاهی در گوشه ی میخانه
گاهی در کلبه ی ویرانم
آخرین دیدار
در کنار او نشستم، بر نگاهش دیده بستم
همچنان دریای جوشان، گه خموش و گه خروشان
مانده بودم مست و حیران
گریه ام بی اختیار، های های های های
شد چو باران بهار، های های های های
او ز من پا می کشید، های های های های
بر سرشکم می خندید، های های های های
او در پی آزار من بود، بیزار از این دیدار من بود
غم های دل بی گفت و گو ماند
او رفت و از او، یاد او ماند
همچون عطر گل ها
با نسیمی گذشت، رفت و دیگر برنگشت
او دلش با دیگران بود
لب خموش و سر گران بود، گریه ها گفتار من بود
وان دم تلخ و جگرسوز، آخرین دیدار من بود
او در پی آزار من بود، بیزار از این دیدار من بود
غم های دل بی گفت و گو ماند
او رفت و از او، یاد او ماند
همچون عطر گل ها، با نسیمی گذشت
رفت و دیگر برنگشت
رفت و دیگر برنگشت
آزاده منم
رفتی، گفتی، به فراقم رو کن، خو کن، به غمم
بازآ، بنگر، که شود جان بی تو، بیرون ز تنم
که من از دنیا، به تو ای زیبا، دل از آن بستم، که شوی یارم
برو ای گل تا به تو دل بستم، تو کمر بستی، پیِ آزارم
گل من چید آخر، دست گلچین، رَوَد بر دامانش، گل خونین
شده ام بی یار گل، چو پریشان بلبل، که خزان شد گلزارم
چه کنم دل هر دم، کند افزون دردم، بکشد در خونزارم؟
رفتی، گفتی، به فراقم رو کن، خو کن، به غمم
بازآ، بنگر، که شود جان بی تو، بیرون ز تنم
دلداده منم، آزاده منم، که سروم و، ثمر ندارم، ز درد خود خبر ندارم
شمع سحرم، اشکم، گوهرم، خبر ز پا و سر ندارم، مگو، که من هنر ندارم
گل من چید آخر، دست گلچین، رَوَد بر دامانش، اشک خونین
شده ام بی یار گل، چو پریشان بلبل، که خزان شد گلزارم
چه کنم دل هر دم، کند افزون دردم، بکشد در خونزارم؟