هیرولیک | Herolic

اپیزود سی و  ششم: دکتر دوومتو دنیای جادویی مارول، ویلنا هم همیشه بد نیستن، گاهی دوست داشتنی و قابل همدلی ان. و گاهی لابلای این خلق کردنا و بالا پایین کردنا برای انتخاب بهترین ویلن ، کاراکتری خلق میشه که خودش افس�

اپیزود سی و پنجم: آدمکشتحقیقات علمی نشون داده که اگه به یه انسان رندوم یه اسلحه بدی و بهش بگی که هیچ عاقبتی منتظرش نیست، امکان نداره که ازش استفاده نکنه، شکنجه نکنه و آدم نکشهکاری از: فائقه تبریزی    ب�

اپیزود سی و چهارم: جان کنستانتینبهار، فصلی که انگار دنیا توش بیداره. زندگی با بهار ادامه داره. همه در حال زندگی ان. همه، غیر از من! من دارم میمیرم. جان کنستانتین داره می میره:کاری ازفائقه تبریزی بردیا برجسته نژاد:ا�

اپیزود سی و سوم: دردویلمت حتا یه لباس ابرقهرمانی داره ... یه لباس قرمز ... یه ماسک قرمز هم داره با دوتا شاخ. درست مثل شیطان! مثل دردویل. راستش نمیدونه تو تنش چه شکلیه چون نمی بینه ولی همه ی اونایی که باید از شیطان شهر بت

اپیزود سی و دوم: کلاغزمانی باور مردم بر این بود که وقتی کسی میمیره، یه کلاغ روحشو تا سرزمین مرده ها حمل می کنه. اما گاهی، اتفاقی خیلی بدی میوفته که حجم زیاد اندوه و غمش، نمیذاره روح به آرامش برسه ... برای همین گاهی، ف

!قسمت سی و یکم: یه چیزی داره بچه هارو میکشهدوتا راز بزرگ تو دنیا هست که تو اصلا و ابدا نباید به هیچکس بگی. اولیش اینه که هیولاها وجود دارن و بچه ­ها رو می­کشن و می­خورن. دومی هم اینه که موجوداتی مثل ما هم هستن که اون ه

نوروز 1402 مبارکاپیزود سی ام هیرولیک و قسمت چهارم از مینی سریال سین سیتی: مردن و زنده شدنسین سیتی، شهری که همه رو فاسد میکنه. اگه نتونه فاسد کنه، روشون یه لکه میندازه و اگه بازم نتونست، می کشتشون:کاری ازفائقه تبریزی

نوروز 1402 مبارکاپیزود بیست و نهم هیرولیک و قسمت سوم از مینی سریال سین سیتی: حرومزاده­_ی زرد رنگنانسی کالاهان 11 ساله تو دستای یه دیوونه_ی بی­ سروپا زندانی شده و من هنوز نتونستم پیداش کنم. فقط یه ساعت دیگه وقت دارم نج�

نوروز 1402 مبارکاپیزود بیست و هشتم هیرولیک و قسمت دوم از مینی سریال سین سیتی: زنی که جونتم براش میدیسکوت سین سیتی صداهای مخصوص خودشو داره. آژیر پلیس، زوزه ی شغال، صدای سقوط و فرود آدما. بریده شدن گلو، صدای ترافیک ... ا

نوروز 1402 مبارکاپیزود بیست و هفتم هیرولیک و قسمت اول از مینی سریال سین سیتی: خداحافظی سختشب گرمیه، مثل جهنم. همه چی چسبناکه. من تو یه اتاق داغون توی داغون ترین قسمت این شهر داغونم. اما من به یه الهه خیره شدم ... گلدی ...